چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت

چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت شاعر : سعدي که يک دم از تو نظر بر نمي‌توان انداخت چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت چه خون که در دل ياران مهربان انداخت بلاي غمزه نامهربان خون خوارت که روزگار حديث تو در ميان انداخت ز عقل و عافيت آن روز بر کران ماندم برست و ولوله در باغ و بوستان انداخت نه باغ ماند و نه بستان که سرو قامت تو که دشمنم ز براي تو در زبان انداخت تو دوستي کن و از ديده مفکنم زنهار دريغ باشد بر ماه آسمان انداخت به چشم‌هاي...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت
چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت
چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت

شاعر : سعدي

که يک دم از تو نظر بر نمي‌توان انداختچه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت
چه خون که در دل ياران مهربان انداختبلاي غمزه نامهربان خون خوارت
که روزگار حديث تو در ميان انداختز عقل و عافيت آن روز بر کران ماندم
برست و ولوله در باغ و بوستان انداختنه باغ ماند و نه بستان که سرو قامت تو
که دشمنم ز براي تو در زبان انداختتو دوستي کن و از ديده مفکنم زنهار
دريغ باشد بر ماه آسمان انداختبه چشم‌هاي تو کان چشم کز تو برگيرند
که سعدي از پي جانان برفت و جان انداختهمين حکايت روزي به دوستان برسد


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط