کهن شود همه کس را به روزگار ارادت شاعر : سعدي مگر مرا که همان عشق اولست و زيادت کهن شود همه کس را به روزگار ارادت کجا روم که نميرم بر آستان عبادت گرم جواز نباشد به پيشگاه قبولت که هجر و وصل تو ديدم چه جاي موت و اعادت مرا به روز قيامت مگر حساب نباشد تبم گرفت و دلم خوش به انتظار عيادت شنيدمت که نظر ميکني به حال ضعيفان فلک شوم به بزرگي و مشتري به سعادت گرم به گوشه چشمي شکسته وار ببيني روم که بي تو نشينم کدام صبر و جلادت بيايمت که ببينم...