دل هر که صيد کردي نکشد سر از کمندت

دل هر که صيد کردي نکشد سر از کمندت شاعر : سعدي نه دگر اميد دارد که رها شود ز بندت دل هر که صيد کردي نکشد سر از کمندت که به اتفاق بيني دل عالمي سپندت به خدا که پرده از روي چو آتشت برافکن نه صبا صنوبري يافت چو قامت بلندت نه چمن شکوفه‌اي رست چو روي دلستانت چه کند که شير گردن ننهد چو گوسفندت گرت آرزوي آنست که خون خلق ريزي اگر التفات بودي به فقير مستمندت تو امير ملک حسني به حقيقت اي دريغا به طمع ز دست رفتي و به پاي درفکندت نه تو را بگفتم اي...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دل هر که صيد کردي نکشد سر از کمندت
دل هر که صيد کردي نکشد سر از کمندت
دل هر که صيد کردي نکشد سر از کمندت

شاعر : سعدي

نه دگر اميد دارد که رها شود ز بندتدل هر که صيد کردي نکشد سر از کمندت
که به اتفاق بيني دل عالمي سپندتبه خدا که پرده از روي چو آتشت برافکن
نه صبا صنوبري يافت چو قامت بلندتنه چمن شکوفه‌اي رست چو روي دلستانت
چه کند که شير گردن ننهد چو گوسفندتگرت آرزوي آنست که خون خلق ريزي
اگر التفات بودي به فقير مستمندتتو امير ملک حسني به حقيقت اي دريغا
به طمع ز دست رفتي و به پاي درفکندتنه تو را بگفتم اي دل که سر وفا ندارد
که نه قوت گريزست و نه طاقت گزندتتو نه مرد عشق بودي خود از اين حساب سعدي


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط