دوست دارم که بپوشي رخ همچون قمرت

دوست دارم که بپوشي رخ همچون قمرت شاعر : سعدي تا چو خورشيد نبينند به هر بام و درت دوست دارم که بپوشي رخ همچون قمرت گر در آيينه ببيني برود دل ز برت جرم بيگانه نباشد که تو خود صورت خويش کب شيرين چو بخندي برود از شکرت جاي خنده‌ست سخن گفتن شيرين پيشت تا نبايد که بشوراند خواب سحرت راه آه سحر از شوق نمي‌يارم داد هيچ مشاطه نيارايد از اين خوبترت هيچ پيرايه زيادت نکند حسن تو را تا تأمل نکند ديده هر بي بصرت بارها گفته‌ام اين روي به هر کس منماي ...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دوست دارم که بپوشي رخ همچون قمرت
دوست دارم که بپوشي رخ همچون قمرت
دوست دارم که بپوشي رخ همچون قمرت

شاعر : سعدي

تا چو خورشيد نبينند به هر بام و درتدوست دارم که بپوشي رخ همچون قمرت
گر در آيينه ببيني برود دل ز برتجرم بيگانه نباشد که تو خود صورت خويش
کب شيرين چو بخندي برود از شکرتجاي خنده‌ست سخن گفتن شيرين پيشت
تا نبايد که بشوراند خواب سحرتراه آه سحر از شوق نمي‌يارم داد
هيچ مشاطه نيارايد از اين خوبترتهيچ پيرايه زيادت نکند حسن تو را
تا تأمل نکند ديده هر بي بصرتبارها گفته‌ام اين روي به هر کس منماي
نتواند که ببيند مگر اهل نظرتبازگويم نه که اين صورت و معني که تو راست
تا يکي دوست ببينم که بگويد خبرتراه صد دشمنم از بهر تو مي‌بايد داد
نازنينا که پريشاني مويي ز سرتآن چنان سخت نيايد سر من گر برود
زحمت خويش نمي‌خواهد بر رهگذرتغم آن نيست که بر خاک نشيند سعدي


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط