عشق ورزيدم و عقلم به ملامت برخاست

عشق ورزيدم و عقلم به ملامت برخاست شاعر : سعدي کان که عاشق شد از او حکم سلامت برخاست عشق ورزيدم و عقلم به ملامت برخاست نتواند ز سر راه ملامت برخاست هر که با شاهد گلروي به خلوت بنشست که نه اندر عقبش گرد ندامت برخاست که شنيدي که برانگيخت سمند غم عشق نام مستوري و ناموس کرامت برخاست عشق غالب شد و از گوشه نشينان صلاح سرو آزاد به يک پاي غرامت برخاست در گلستاني کان گلبن خندان بنشست يا صنوبر به کدامين قد و قامت برخاست گل صدبرگ ندانم به چه رونق...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عشق ورزيدم و عقلم به ملامت برخاست
عشق ورزيدم و عقلم به ملامت برخاست
عشق ورزيدم و عقلم به ملامت برخاست

شاعر : سعدي

کان که عاشق شد از او حکم سلامت برخاستعشق ورزيدم و عقلم به ملامت برخاست
نتواند ز سر راه ملامت برخاستهر که با شاهد گلروي به خلوت بنشست
که نه اندر عقبش گرد ندامت برخاستکه شنيدي که برانگيخت سمند غم عشق
نام مستوري و ناموس کرامت برخاستعشق غالب شد و از گوشه نشينان صلاح
سرو آزاد به يک پاي غرامت برخاستدر گلستاني کان گلبن خندان بنشست
يا صنوبر به کدامين قد و قامت برخاستگل صدبرگ ندانم به چه رونق بشکفت
فتنه بنشست چو برخاست قيامت برخاستدي زماني به تکلف بر سعدي بنشست


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.