آن نه زلفست و بناگوش که روزست و شبست شاعر : سعدي وان نه بالاي صنوبر که درخت رطبست آن نه زلفست و بناگوش که روزست و شبست مگر اندر سخن آيي و بداند که لبست نه دهانيست که در وهم سخندان آيد عجب از سوختگي نيست که خامي عجبست آتش روي تو زين گونه که در خلق گرفت هر گياهي که به نوروز نجنبد حطبست آدمي نيست که عاشق نشود وقت بهار نه که از ناله مرغان چمن در طربست جنبش سرو تو پنداري کز باد صباست کفتابي تو و کوتاه نظر مرغ شبست هر کسي را به تو اين...