از هر چه ميرود سخن دوست خوشترست شاعر : سعدي پيغام آشنا نفس روح پرورست از هر چه ميرود سخن دوست خوشترست من در ميان جمع و دلم جاي ديگرست هرگز وجود حاضر غايب شنيدهاي چون هست اگر چراغ نباشد منورست شاهد که در ميان نبود شمع گو بمير صحرا و باغ زنده دلان کوي دلبرست ابناي روزگار به صحرا روند و باغ درماندهام هنوز که نزلي محقرست جان ميروم که در قدم اندازمش ز شوق بازآمدي که ديده مشتاق بر درست کاش آن به خشم رفته ما آشتي کنان وين دم که ميزنم...