فرياد من از فراق يارست شاعر : سعدي و افغان من از غم نگارست فرياد من از فراق يارست رخساره من به خون نگارست بي روي چو ماه آن نگارين از ديده روانه در کنارست خون جگرم ز فرقت تو جانم ز فراق بيقرارست درد دل من ز حد گذشتست آوخ که جهان نه پايدارست کس را ز غم من آگهي نيست زان جان و دلم همي فکارست از دست زمانه در عذابم چون شادي و غم نه برقرارست سعدي چه کني شکايت از دوست