کارم چو زلف يار پريشان و درهمست

کارم چو زلف يار پريشان و درهمست شاعر : سعدي پشتم به سان ابروي دلدار پرخمست کارم چو زلف يار پريشان و درهمست اين شادي کسي که در اين دور خرمست غم شربتي ز خون دلم نوش کرد و گفت يا خود در اين زمانه دل شادمان کمست تنها دل منست گرفتار در غمان انصاف ملک عالم عشقش مسلمست زين سان که مي‌دهد دل من داد هر غمي آيا چه جاست اين که همه روزه با نمست داني خيال روي تو در چشم من چه گفت از تيره شب بپرس که او نيز محرمست خواهي چو روز روشن داني تو حال من پيوندي...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
کارم چو زلف يار پريشان و درهمست
کارم چو زلف يار پريشان و درهمست
کارم چو زلف يار پريشان و درهمست

شاعر : سعدي

پشتم به سان ابروي دلدار پرخمستکارم چو زلف يار پريشان و درهمست
اين شادي کسي که در اين دور خرمستغم شربتي ز خون دلم نوش کرد و گفت
يا خود در اين زمانه دل شادمان کمستتنها دل منست گرفتار در غمان
انصاف ملک عالم عشقش مسلمستزين سان که مي‌دهد دل من داد هر غمي
آيا چه جاست اين که همه روزه با نمستداني خيال روي تو در چشم من چه گفت
از تيره شب بپرس که او نيز محرمستخواهي چو روز روشن داني تو حال من
پيوندي اين چنين که ميان من و غمستاي کاشکي ميان منستي و دلبرم


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط