سر جانان ندارد هر که او را خوف جان باشد شاعر : سعدي به جان گر صحبت جانان برآيد رايگان باشد سر جانان ندارد هر که او را خوف جان باشد خسک در راه مشتاقان بساط پرنيان باشد مغيلان چيست تا حاجي عنان از کعبه برپيچد که مهرش در ميان جان و مهرش بر دهان باشد ندارد با تو بازاري مگر شوريده اسراري پري را خاصيت آنست کز مردم نهان باشد پري رويا چرا پنهان شوي از مردم چشمم که تا در وقت جان دادن سرم بر آستان باشد نخواهم رفتن از دنيا مگر در پاي ديوارت روان از...