چه کسي که هيچ کس را به تو بر نظر نباشد

چه کسي که هيچ کس را به تو بر نظر نباشد شاعر : سعدي که نه در تو بازماند مگرش بصر نباشد چه کسي که هيچ کس را به تو بر نظر نباشد که ز دوستي بميريم و تو را خبر نباشد نه طريق دوستانست و نه شرط مهرباني نزنند سائلي را که دري دگر نباشد مکن ار چه مي‌تواني که ز خدمتم براني نکني که چشم مستت ز خمار برنباشد به رهت نشسته بودم که نظر کني به حالم مژه‌اي به خواب و بختي که به خواب درنباشد همه شب در اين حديثم که خنک تني که دارد من و مرغ خانگي را بکشند و پر...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چه کسي که هيچ کس را به تو بر نظر نباشد
چه کسي که هيچ کس را به تو بر نظر نباشد
چه کسي که هيچ کس را به تو بر نظر نباشد

شاعر : سعدي

که نه در تو بازماند مگرش بصر نباشدچه کسي که هيچ کس را به تو بر نظر نباشد
که ز دوستي بميريم و تو را خبر نباشدنه طريق دوستانست و نه شرط مهرباني
نزنند سائلي را که دري دگر نباشدمکن ار چه مي‌تواني که ز خدمتم براني
نکني که چشم مستت ز خمار برنباشدبه رهت نشسته بودم که نظر کني به حالم
مژه‌اي به خواب و بختي که به خواب درنباشدهمه شب در اين حديثم که خنک تني که دارد
من و مرغ خانگي را بکشند و پر نباشدچه خوشست مرغ وحشي که جفاي کس نبيند
نظري که سر نبازي ز سر نظر نباشدنه من آن گناه دارم که بترسم از عقوبت
که شبيت خون بريزد که در او قمر نباشدقمري که دوست داري همه روز دل بر آن نه
سخني ز عشق گويند و در او اثر نباشدچه وجود نقش ديوار و چه آدمي که با او
چو به ممني رسيدي دگرت سفر نباشدشب و روز رفت بايد قدم روندگان را
ورق درخت طوبيست چگونه تر نباشدعجبست پيش بعضي که ترست شعر سعدي


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.