يا رب شب دوشين چه مبارک سحري بود

يا رب شب دوشين چه مبارک سحري بود شاعر : سعدي کو را به سر کشته هجران گذري بود يا رب شب دوشين چه مبارک سحري بود با او مگر او را به عنايت نظري بود آن دوست که ما را به ارادت نظري هست کان ميوه که از صبر برآمد شکري بود من بعد حکايت نکنم تلخي هجران گويي که در آن نيم شب از روز دري بود رويي نتوان گفت که حسنش به چه ماند باغي که به هر شاخ درختش قمري بود گويم قمري بود کس از من نپسندد کز خويشتن و هر که جهانم خبري بود آن دم که خبر بودم از او تا تو...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
يا رب شب دوشين چه مبارک سحري بود
يا رب شب دوشين چه مبارک سحري بود
يا رب شب دوشين چه مبارک سحري بود

شاعر : سعدي

کو را به سر کشته هجران گذري بوديا رب شب دوشين چه مبارک سحري بود
با او مگر او را به عنايت نظري بودآن دوست که ما را به ارادت نظري هست
کان ميوه که از صبر برآمد شکري بودمن بعد حکايت نکنم تلخي هجران
گويي که در آن نيم شب از روز دري بودرويي نتوان گفت که حسنش به چه ماند
باغي که به هر شاخ درختش قمري بودگويم قمري بود کس از من نپسندد
کز خويشتن و هر که جهانم خبري بودآن دم که خبر بودم از او تا تو نگويي
کاندر نظرم هر دو جهان مختصري بوددر عالم وصفش به جهاني برسيدم
با او نتوان گفت وجود دگري بودمن بودم و او ني قلم اندر سر من کش
در صبر بديدم که نه محکم سپري بودبا غمزه خوبان که چو شمشير کشيدست
کان دل بربودند که صبرش قدري بودسعدي نتواني که دگر ديده بدوزي


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط