خفتن عاشق يکيست بر سر ديبا و خار

خفتن عاشق يکيست بر سر ديبا و خار شاعر : سعدي چون نتواند کشيد دست در آغوش يار خفتن عاشق يکيست بر سر ديبا و خار من نتوانم گرفت بر سر آتش قرار گر دگري را شکيب هست ز ديدار...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خفتن عاشق يکيست بر سر ديبا و خار
خفتن عاشق يکيست بر سر ديبا و خار
خفتن عاشق يکيست بر سر ديبا و خار

شاعر : سعدي

چون نتواند کشيد دست در آغوش يارخفتن عاشق يکيست بر سر ديبا و خار
من نتوانم گرفت بر سر آتش قرارگر دگري را شکيب هست ز ديدار دوست
چشمه چشمست و موج مي‌زندش بر کنارآتش آست و دود مي‌رودش تا به سقف
ور تو ز ما بي نياز ما به تو اميدوارگر تو ز ما فارغي ما به تو مستظهريم
غمزده‌اي بر درست چون سگ اصحاب غاراي که به ياران غار مشتغلي دوستکام
اشتر مست از نشاط گرم رود زير باراين همه بار احتمال مي‌کنم و مي‌روم
گر بکشي حاکمي ور بدهي زينهارما سپر انداختيم گردن تسليم پيش
روي ترش گر کني تلخ تو شيرين گوارتيغ جفا گر زني ضرب تو آسايشست
فخر بود بنده را داغ خداوندگارسعدي اگر داغ عشق در تو مثر شود


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط