خبرت خرابتر کرد جراحت جدايي شاعر : سعدي چو خيال آب روشن که به تشنگان نمايي خبرت خرابتر کرد جراحت جدايي چه از اين به ارمغاني که تو خويشتن بيابي تو چه ارمغاني آري که به دوستان فرستي شب و روز در خيالي و ندانمت کجايي بشدي و دل ببردي و به دست غم سپردي نه عجب که خوبرويان بکنند بيوفايي دل خويش را بگفتم چو تو دوست ميگرفتم که جفا کنم وليکن نه تو لايق جفايي تو جفاي خود بکردي و نه من نميتوانم تو هر آن ستم که خواهي بکني که پادشاهي چه کنند اگر...