کس نگذشت در دلم تا تو به خاطر مني شاعر : سعدي يک نفس از درون من خيمه به در نميزني کس نگذشت در دلم تا تو به خاطر مني ور تو درخت دوستي از بن و بيخ برکني مهرگياه عهد من تازهترست هر زمان مقبل هر دو عالمم گر تو قبول ميکني کس نستاندم به هيچ ار تو براني از درم عهد وفاي دوستان حيف بود که بشکني چون تو بديع صورتي بي سبب کدورتي چند مقاومت کند حبه و سنگ صدمني صبر به طاقت آمد از بار کشيدن غمت جمع نميشود دگر هر چه تو ميپراکني از همه کس رميدهام...