ندانم از من خسته جگر چه ميخواهي شاعر : سعدي دلم به غمزه ربودي دگر چه ميخواهي ندانم از من خسته جگر چه ميخواهي ز روزگار من آشفتهتر چه ميخواهي اگر تو بر دل آشفتگان ببخشايي جفا ز حد بگذشت اي پسر چه ميخواهي به هرزه عمر من اندر سر هواي تو شد به ديده هر چه تو گويي به سر چه ميخواهي ز ديده و سر من آن چه اختيار توست تو کان شهد و نباتي شکر چه ميخواهي شنيدهام که تو را التماس شعر رهيست کنون غرامت آن يک نظر چه ميخواهي به عمري از رخ خوب تو...