بخت و دولت به برم زآب روان باز آمد بخت و دولت به برم زآب روان باز آمدشاعر : سعدي وز سعادت به سرم سرو روان باز آمدبخت و دولت به برم زآب روان باز آمدباز پيرانه سرم بخت جوان باز آمدپير بودم به وصال رخ خويش همه روزشکرنعمت که به تن جان گران باز آمددوست بازآمد و دشمن برميد از پيشمنعمت فتح و گشايش به زمان باز آمدمژدگاني بده اي دوست که محنت بگذشتمشتري از سر شادي به کمان باز آمددولت آمد به بر و بخت و سعادت برسيدتاج اقبال و کرامت به عيان باز آمدآفتاب کرم و ماه ضيا هم برسيدکان نگار شده چون آب روان باز آمدسعديا تاج سعادت دگر از نو برسيد