يکي سيرت نيکمردان شنو

يکي سيرت نيکمردان شنو شاعر : سعدي اگر نيکبختي و مردانه رو يکي سيرت نيکمردان شنو به ده برد انبان گندم به دوش که شبلي ز حانوت گندم فروش که سرگشته هر گوشه‌اي مي‌دويد نگه کرد و موري در آن غله ديد به مأواي خود بازش آورد و گفت ز رحمت بر او شب نيارست خفت پراگنده گردانم از جاي خويش مروت نباشد که اين مور ريش که جمعيتت باشد از روزگار درون پراگندگان جمع دار که رحمت بر آن تربت پاک باد چه خوش گفت فردوسي پاک زاد که جان دارد و جان شيرين خوش...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
يکي سيرت نيکمردان شنو
يکي سيرت نيکمردان شنو
يکي سيرت نيکمردان شنو

شاعر : سعدي

اگر نيکبختي و مردانه رويکي سيرت نيکمردان شنو
به ده برد انبان گندم به دوشکه شبلي ز حانوت گندم فروش
که سرگشته هر گوشه‌اي مي‌دويدنگه کرد و موري در آن غله ديد
به مأواي خود بازش آورد و گفتز رحمت بر او شب نيارست خفت
پراگنده گردانم از جاي خويشمروت نباشد که اين مور ريش
که جمعيتت باشد از روزگاردرون پراگندگان جمع دار
که رحمت بر آن تربت پاک بادچه خوش گفت فردوسي پاک زاد
که جان دارد و جان شيرين خوش استميازار موري که دانه‌کش است
که خواهد که موري شود تنگدلسياه اندرون باشد و سنگدل
که روزي به پايش در افتي چو مورمزن بر سر ناتوان دست زور
نگه کن که چون سوخت در پيش جمعنبخشود بر حال پروانه شمع
تواناتر از تو هم آخر کسي استگرفتم ز تو ناتوان تر بسي است


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط