شنيدم که مردي است پاکيزه بوم

شنيدم که مردي است پاکيزه بوم شاعر : سعدي شناسا و رهرو در اقصاي روم شنيدم که مردي است پاکيزه بوم برفتيم قاصد به ديدار مرد من و چند سالوک صحرا نورد به تمکين و عزت نشاند و نشست سرو چشم هر يک ببوسيد و دست ولي بي مروت چوبي بر درخت زرش ديدم و زرع و شاگرد و رخت ولي ديگدانش عجب سرد بود به لطف و لبق گرم رو مرد بود ز تسبيح و تهليل و ما را ز جوع همه شب نبودش قرار هجوع همان لطف و پرسيدن آغاز کرد سحرگه ميان بست و در باز کرد که با ما مسافر...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شنيدم که مردي است پاکيزه بوم
شنيدم که مردي است پاکيزه بوم
شنيدم که مردي است پاکيزه بوم

شاعر : سعدي

شناسا و رهرو در اقصاي رومشنيدم که مردي است پاکيزه بوم
برفتيم قاصد به ديدار مردمن و چند سالوک صحرا نورد
به تمکين و عزت نشاند و نشستسرو چشم هر يک ببوسيد و دست
ولي بي مروت چوبي بر درختزرش ديدم و زرع و شاگرد و رخت
ولي ديگدانش عجب سرد بودبه لطف و لبق گرم رو مرد بود
ز تسبيح و تهليل و ما را ز جوعهمه شب نبودش قرار هجوع
همان لطف و پرسيدن آغاز کردسحرگه ميان بست و در باز کرد
که با ما مسافر در آن ربع بوديکي بد که شيرين و خوش طبع بود
که درويش را توشه از بوسه بهمرا بوسه گفتا به تصحيف ده
مرا نان ده و کفش بر سر بزنبه خدمت منه دست بر کفش من
نه شب زنده‌داران دل مرده‌اندبه ايثار مردان سبق برده‌اند
دل مرده وچشم شب زنده‌دارهمين ديدم از پاسبان تتار
مقالات بيهوده طبل تهي استکرامت جوانمردي و نان دهي است
که معني طلب کرد و دعوي بهشتقيامت کسي بيني اندر بهشت
دم بي قدم تکيه گاهي است سستبه معني توان کرد دعوي درست


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.