شبي دعوتي بود در کوي من

شبي دعوتي بود در کوي من شاعر : سعدي ز هر جنس مردم در او انجمن شبي دعوتي بود در کوي من به گردون شد از عاشقان هاي و هوي چو آواز مطرب برآمد ز کوي بدو گفتم اي لعبت خوب من پري پيکري بود محبوب من که روشن کني مجلس ما چو شمع؟ چرا با رفيقان نيايي به جمع که مي‌رفت و مي‌گفت با خويشتن شنيدم سهي قامت سيم‌تن نه مردي بود پيش مردان نشست محاسن چو مردان نداري به دست که پيش از خطش روي گردد سياه سيه نامه تر زان مخنث مخواه که نامرديش آب مردان بريخت...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شبي دعوتي بود در کوي من
شبي دعوتي بود در کوي من
شبي دعوتي بود در کوي من

شاعر : سعدي

ز هر جنس مردم در او انجمنشبي دعوتي بود در کوي من
به گردون شد از عاشقان هاي و هويچو آواز مطرب برآمد ز کوي
بدو گفتم اي لعبت خوب منپري پيکري بود محبوب من
که روشن کني مجلس ما چو شمع؟چرا با رفيقان نيايي به جمع
که مي‌رفت و مي‌گفت با خويشتنشنيدم سهي قامت سيم‌تن
نه مردي بود پيش مردان نشستمحاسن چو مردان نداري به دست
که پيش از خطش روي گردد سياهسيه نامه تر زان مخنث مخواه
که نامرديش آب مردان بريختازان بي حميت ببايد گريخت
پدر گو ز خيرش فروشوي دستپسر کو ميان قلندر نشست
که پيش از پدر، مرده به ناخلفدريغش مخور بر هلاک و تلف


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط