يکي غله مرداد مه توده کرد شاعر : سعدي ز تيمار دي خاطر آسوده کرد يکي غله مرداد مه توده کرد نگون بخت کاليوه، خرمن بسوخت شبي مست شد و آتشي برفروخت که يک روز جوز خرمن نماندش به دست دگر روز در خوشه چيني نشست يکي گفت پروردهي خويش را چو سرگشته ديدند درويش را به ديوانگي خرمن خود مسوز نخواهي که باشي چنين تيره روز تو آني که در خرمن آتش زدي گر از دست شد عمرت اندر بدي پس از خرمن خويشتن سوختن فضيحت بود خوشه اندوختن مده خرمن نيک نامي به باد...