مغي در به روي از جهان بسته بود شاعر : سعدي بتي را به خدمت ميان بسته بود مغي در به روي از جهان بسته بود قضا حالتي صعبش آورد پيش پس از چند سال آن نکوهيده کيش بغلطيد بيچاره بر خاک دير به پاي بت اندر به اميد خير به جان آمدم رحم کن بر تنم که درماندهام دست گير اي صنم که هيچش به سامان نشد کارها بزاريد در خدمتش بارها که نتواند از خود براندن مگس؟ بتي چون برآرد مهمات کس به باطل پرستيدمت چند سال برآشفت کاي پاي بند ضلال وگرنه بخواهم ز پروردگار...