تا بدين غايت که رفت از من نيامد هيچ کار شاعر : سعدي راستي بايد به بازي صرف کردم روزگار تا بدين غايت که رفت از من نيامد هيچ کار نيست الا آنکه بخشايش کند پروردگار هيچ دست آويزم آن ساعت که ساعت در رسد روز عرض از دست جور نفس ناپرهيزگار بس ملامتها که خواهد برد جان نازنين تا نگشتندي بدان در روي نيکان شرمسار گاه ميگويم چه بودي گر نبودي روز حشر پيش انعامش چه باشد عفو چون من صد هزار باز ميگويم نشايد راه نوميدي گرفت توبه تا من ميکنم هرگز نباشد...