اي روبهک چرا ننشيني به جاي خويش

اي روبهک چرا ننشيني به جاي خويش شاعر : سعدي با شير پنجه کردي و ديدي سزاي خويش اي روبهک چرا ننشيني به جاي خويش با نفس خود کند به مراد و هواي خويش دشمن به دشمن آن نپسندد که بيخرد سيلي به دست خويش زند بر قفاي خويش از دست ديگران چه شکايت کند کسي گو گردنت نمي‌زند الا جفاي خويش دزد از جفاي شحنه چه فرياد مي‌کند ابله چرا نخفتي بر بورياي خويش خونت براي قالي سلطان بريختند بهتر ز ديده‌اي که نبيند خطاي خويش گر هر دو ديده هيچ نبيند به اتفاق تا...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اي روبهک چرا ننشيني به جاي خويش
اي روبهک چرا ننشيني به جاي خويش
اي روبهک چرا ننشيني به جاي خويش

شاعر : سعدي

با شير پنجه کردي و ديدي سزاي خويشاي روبهک چرا ننشيني به جاي خويش
با نفس خود کند به مراد و هواي خويشدشمن به دشمن آن نپسندد که بيخرد
سيلي به دست خويش زند بر قفاي خويشاز دست ديگران چه شکايت کند کسي
گو گردنت نمي‌زند الا جفاي خويشدزد از جفاي شحنه چه فرياد مي‌کند
ابله چرا نخفتي بر بورياي خويشخونت براي قالي سلطان بريختند
بهتر ز ديده‌اي که نبيند خطاي خويشگر هر دو ديده هيچ نبيند به اتفاق
تا آدمي نگاه کند پيش پاي خويشچاهست و راه و ديده‌ي بينا و آفتاب
بگذار تا بيفتد و بيند سزاي خوايشچندين چراغ دارد و بيراه مي‌رود
تا چاه ديگران نکنند از براي خويشبا ديگران بگوي که ظالم به چه فتاد
اول رضاي حق طلبد پس رضاي خويشگر گوش دل به گفته‌ي سعدي کند کسي


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط