ساقيا مي ده که ما دردي کش ميخانه‌ايم

ساقيا مي ده که ما دردي کش ميخانه‌ايم شاعر : سعدي با خرابات آشناييم از خرد بيگانه‌ايم ساقيا مي ده که ما دردي کش ميخانه‌ايم هر کجا در مجلسي شمعيست ما پروانه‌ايم خويشتن سوزيم و جان بر سر نهاده شمع‌وار عاقلان را کي زيان دارد که ما ديوانه‌ايم اهل دانش را درين گفتار با ما کار نيست ما به قلاشي و رندي در جهان افسانه‌ايم گر چه قومي را صلاح و نيکنامي ظاهرست واندرين کوي ارببيني هر دو از يک خانه‌ايم اندرين راه ار بداني هر دو بر يک جاده‌ايم گو مباش اينها...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ساقيا مي ده که ما دردي کش ميخانه‌ايم
ساقيا مي ده که ما دردي کش ميخانه‌ايم
ساقيا مي ده که ما دردي کش ميخانه‌ايم

شاعر : سعدي

با خرابات آشناييم از خرد بيگانه‌ايمساقيا مي ده که ما دردي کش ميخانه‌ايم
هر کجا در مجلسي شمعيست ما پروانه‌ايمخويشتن سوزيم و جان بر سر نهاده شمع‌وار
عاقلان را کي زيان دارد که ما ديوانه‌ايماهل دانش را درين گفتار با ما کار نيست
ما به قلاشي و رندي در جهان افسانه‌ايمگر چه قومي را صلاح و نيکنامي ظاهرست
واندرين کوي ارببيني هر دو از يک خانه‌ايماندرين راه ار بداني هر دو بر يک جاده‌ايم
گو مباش اينها که ما رندان نافرزانه‌ايمخلق مي‌گويند جاه و فضل در فرزانگيست
هر يک اندر بحر معني گوهر يکدانه‌ايمعيب تست ار چشم گوهر بين نداري ورنه ما
کمتر از عيشي يک امشب کاندرين کاشانه‌ايماز بيابان عدم دي آمده فردا شده
ساقيا مي ده که ما دردي کش ميخانه‌ايمسعديا گر باده‌ي صافيت بايد باز گو


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط