روي در مسجد و دل ساکن خمار چه سود؟ شاعر : سعدي خرقه بر دوش و ميان بسته به زنار چه سود؟ روي در مسجد و دل ساکن خمار چه سود؟ لاف ايمان زدنش بر سر بازار چه سود؟ هر که او سجده کند پيش بتان در خلوت سر چو بيمغز بود نغري دستار چه سود؟ دل اگر پاک بود خانهي ناپاک چه باک قوت ادويه و ناله بيمار چه سود؟ چون طبيعت نبود قابل تدبير حکيم عمر اگر صرف شود در سر تکرار چه سود؟ قوت حافظه گر راست نيايد در فکر چون سعادت نبود کوشش بسيار چه سود؟ عاشقي راست نيايد...