از آن مي خوردن عشقست دايم کار من هر شب

از آن مي خوردن عشقست دايم کار من هر شب شاعر : سنايي غزنوي که بي من در خراباتست دايم يار من هر شب از آن مي خوردن عشقست دايم کار من هر شب خروش و ناله و زاريست بي او کار من...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
از آن مي خوردن عشقست دايم کار من هر شب
از آن مي خوردن عشقست دايم کار من هر شب
از آن مي خوردن عشقست دايم کار من هر شب

شاعر : سنايي غزنوي

که بي من در خراباتست دايم يار من هر شباز آن مي خوردن عشقست دايم کار من هر شب
خروش و ناله و زاريست بي او کار من هر شببتم را عيش و قلاشيست بي من کار هر روزي
که دستوري بود ابليس را کردار من هر شبمن آن رهبان خود نامم من آن قلاش خود کامم
همي باشد گرو هم کفش و هم دستار من هر شببرهنه پا و سر زانم که دايم در خراباتم
مغان دايم برند آتش ز بيت‌النار من هر شبهمه شب مست و مخمورم به عشق آن بت کافر
نگار من چو بيند چشم گوهر بار من هر شبمرا گويد به عشق اندر چرا چندين همي نالي
همي بافند رهبانان مگر زنار من هر شبدو صد زنار دارم بر ميان بسته به روم اندر


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط