دلبرا ما دل به چنگال بلا بسپرده‌ايم

دلبرا ما دل به چنگال بلا بسپرده‌ايم شاعر : سنايي غزنوي رحم کن بر ما که بس جان خسته و دل مرده‌ايم دلبرا ما دل به چنگال بلا بسپرده‌ايم از سر کوي تو بر سر سنگ و سيلي خورده‌ايم...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دلبرا ما دل به چنگال بلا بسپرده‌ايم
دلبرا ما دل به چنگال بلا بسپرده‌ايم
دلبرا ما دل به چنگال بلا بسپرده‌ايم

شاعر : سنايي غزنوي

رحم کن بر ما که بس جان خسته و دل مرده‌ايمدلبرا ما دل به چنگال بلا بسپرده‌ايم
از سر کوي تو بر سر سنگ و سيلي خورده‌ايماي بسا شب کز براي ديدن ديدار تو
زرد رخساريم و از جورت به جان آزرده‌ايمبندگي کرديم و ديديم از تو ما پاداش خويش
گويي از روم و خزر نزدت اسير آورده‌ايمما عجب خواريم در چشم تو اي يار عزيز
کز جفايت مرده و دل در غمت پرورده‌ايماز براي کشتن ما چند تازي اسب کين
چون سنايي از همه عالم تبرا کرده‌ايمتا تولا کرده‌ايم از عاشقي در دوستيت


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط