تن را به بلا و غم سپرديم شاعر : سنايي غزنوي دل را به اميد عشق داديم تن را به بلا و غم سپرديم وز خوردن غم هميشه شاديم غمخواره شديم در ره عشق با محنت و غم جنابه زاديم قصه چکنم که در ره عشق بر تارک سر بايستاديم در حضرت عشق خوبرويان از جستن اين حديث باديم بي درد چو بد سنايي از عشق در محنت و رنج اوفتاديم سر بر خط عاشقي نهاديم