خواجه سلام عليک آن لب چون نوش بين خواجه سلام عليک آن لب چون نوش بينشاعر : سنايي غزنوي لعل شکروش نگر سنبل خور جوش بينخواجه سلام عليک آن لب چون نوش بينجلمهي عشاق را غاشيه بر دوش بينتا که بر اسب جمال گشت سوار آن پسرجزعي گويا نگر لعلي خاموش بينجزع وي و لعل وي خامش و گويا شدندخواجه سلام عليک عاشق مدهوش بينبيدل و بيجان منم در غم هجران اوگشته دل او کباب جانش پر از جوش بينهست سنايي ز عشق بر سر آتش مدام