هويت اخلاق دينى در رويكرد تاويلى و مكتب تفكيك(2)
3. هويتشناسى اخلاق در مكتب مرحوم نراقى رحمه الله
1. يكى جريان فكرى كه در شناخت و تبيين نظام اخلاقى اسلام رويكرد فلسفى و خردورزانه داشت;
2. جريان فكرى ديگر كه در تبيين اخلاق دينى رويكرد زهد گرايانه (عرفان زهدى) و دنيا گريزى پيشه كرد;
3. گرايش ديگر كه به عشق حضرت حق و ولايت اوليا تاكيد مىورزيد و عارفانه (عرفان عاشقانه) با اخلاق برخورد مىكرد;
4. و رويكرد چهارم كه به نحوى مىكوشيد به قرآن و سنت نبوى و اهل بيت پايبند باشد و آب را از سرچشمه بردارد;
5. جريان يا مكتب معرفتى ديگر در اخلاق، جريان جمع گرايى معرفتى است; يعنى بايد ميان قرآن، عرفان و برهان جمع كرد و حق هر يك از جريانهاى معرفتى را ادا نمود.
جريان فلسفى و عقلانى كه به طور عمده تحت تاثير اخلاق سعادت يا حد وسط بود، به طور رسمى به وسيله ابن مسكويه و پس از وى خواجه نصير الدين طوسى تقويتشد; چنان كه رويكرد زهد گرايانه به وسيله گروهى از متصوفه چون: ابراهيم ادهم، حمدون قصار و... از بانيان فرقه ملامتيه ترويج گرديد. (18) و رويكرد عرفانى (عرفان عاشقانه) به طور عمده به وسيله محيى الدين عربى، سنايى، مولانا جلال الدين رومى و عرفاى بزرگ ديگر ترويجشد و جريان چهارم كه رويكرد قرآنى و روايى است، در دنياى اهل نتبه وسيله مرحوم ابو حامد غزالى آغاز شد و در قرن دهم هجرى مرحوم مولا محسن فيض كاشانى رحمه الله با نوشتن كتاب المحجة البيضاء آن را كامل گردانيد. (19) همان گونه كه جريان فكرى اخباريگرى در دنياى اهل سنت و جهان تشيع چون مكتب مالكى و حنبلى و مرحوم ملا امين استر آبادى را نيز مىتوان از اين سنخ از جريانهاى فكرى قلمداد كرد. جريان پنجم، جريان فكرى مرحوم صدر المتالهين شيرازى است كه لزوم جمع ميان جريانهاى فكرى را در دستيابى به اسلام ناب پيشنهاد مىكند. (20)
اينك مكتب اخلاقى مرحوم مهدى نراقى مصداق كدام يك از جريانهاى معرفتى ياد شده است؟
پاسخ اين پرسش كار آسانى نيست. درباره مكتب و فلسفه اخلاقى آن بزرگ، نظريههاى مختلفى مطرح شده است: يك نظريه اين است كه روش او، روش التقاطى و تاويلى است. او مىكوشد ميان مبانى معرفت اخلاقى اسلام و مبانى معرفتى اخلاق ارسطويى تلفيق كند و در اين كار ناگزير دچار التقاط و تاويل شده و اخلاق قرآن و اهل بيت را يا به نفع مبانى ارسطو تفسير كرده و يا گرفتار امتزاج و تلفيق ميان دو نظام معرفتى شده است; حال آن كه ميان مبانى آنها سازگارى وجود ندارد. در كتاب اوصاف پارسايان آمده است: «ردايى از شرعيت و اسلاميت كه عالمان مسلمان بر اندام اخلاق دنيازده يونانى افكندند، هيچ گاه نتوانست آن را چنان قداست و فضيلتى ببخشد كه از مؤمنان دلربايى كند و لذا هم چنان در نهانخانه مصطلحات و انقسامات عبوس فلسفه محبوس ماند و جامه جان تردامنى را به آب طهارت نشست و كام دل هيچ سالكى را به حلاوت فضيلتشيرين نكرد. ناقلان حكمت عملى يونانيان و اسلام اندود كنندگان آن، پرچمداران اخلاق اسلامى نبودند. اين منصب ارجمند از آن پارسايان و عارفانى چون غزالى و مولوى بود كه قلبى خاشع و روحى عاشق داشتند و در حلقه ولايت اولياى الهى در آمده بودند و انبان ضمير را از اشارات و بشارات رسولان خدا آكنده بودند... و اين كجا و اخلاق يونانى (و حكمت عملى يونان زده برخى از مسلمانان) كجا كه آداب افراد متوسط جامعه مشرك و دنيازده آتن و رم بود و كمترين رايحه قدسيت و ولايتى از آن استشمام نمىشد و با روانشناسى فرسوده پيشينيان و ارزشهاى مدنى آنان در آميخته بود» . (21) و در جاى ديگرى صريحتر و روشنتر مىنويسد: «ابن مسكويه و مرحوم نراقى، مؤلف جامع السعادات و بسيارى ديگر از مشاهير، دنبالهرو اخلاق ارسطويىاند; بدون آن كه توجه كنند كه اخلاق ارسطويى، اخلاق انسانى يونانى است، نه الهى. اخلاق ارسطو برگرفته از ارزشهاى اجتماعى آن روز يونان، و متناسب استبا تصويرى كه آنان از مدينه داشتند. تلفيق اين برداشت انسانى با آيات و روايات، معجون التقاطى ناموزونى را به وجود آورد كه هيچ جا به درد كسى نخورد و در طول تاريخ فرهنگ اسلام، كسى را اخلاقى نكرد و در عوض كتابى همچون گلستان سعدى توانست از همه كتب اخلاقى مرسوم، مؤثر واقع شود، با اين كه سعدى، داعيهاى چون داعيه علماى اخلاق نداشت» . (22)
نظريه ديگر اين است كه جامع السعادات از جمله منابعى است كه اخلاق ناب قرآن و مبتنى بر سنت معصومين عليهم السلام را تبيين كرده و به عالم اسلام عرضه كرده است. بنابراين نسبت التقاط و تاويل، تهمتى ناروا بيش نيست و با واقعيت اين كتاب شريف مطابقت ندارد. هر چند مدل فكرى و الگوى معرفتى، ارسطويى است، ولى نويسنده از آبشخور قرآن و اهل بيتسيراب گشته و در صدد سيراب كردن ديگران بر آمده است. (23)
نظريه سوم اين است كه مرحوم نراقى در زمان خود ميان دو مكتب اخلاقى مهم و مشهور يعنى رويكرد فلسفى و رويكرد روايى و حديثى جمع كرده و مكتب نوينى به وجود آورده است. در مقدمه كتاب علم اخلاق اسلامى (گزيده جامع السعادات) آمده است: «چنان كه درباره كتب اخلاقى ياد شد، به طور كلى در آنها يا صرفا جهت عقلى و فلسفى منظور بوده است (السعادة و الاسعاد، تهذيب الاخلاق [ ابن مسكويه]، اخلاق ناصرى) و يا جهت دينى غلبه داشته است (احياء علوم الدين، كيمياى سعادت، محجة البيضاء) ; اما كتاب جامع السعادات مشتمل بر هر دو جنبه با سبك و اسلوب ويژه است. مؤلف ما در آغاز، درباره نفس انسان و قوا و غرايز او سخن مىگويد و هر يك از فضايل اخلاقى را به يكى از قواى نفس نسبت مىدهد و هر يك از رذايل اخلاقى را به غريزهاى مربوط مىسازد و آن گاه به شناساندن هر يك از فضايل و رذايل قوا مىپردازد و سپس مطالب خود را با آيات و روايات وارده مورد تاييد قرار مىدهد و در پايان راه معالجه و درمان هر رذيلتى را به شيوهاى حكيمانه بيان مىكند. و علاوه بر اينها گهگاه به نصيحت و موعظه مىپردازد و با كلامى مؤثر خواننده را به تهذيب اخلاق و تصحيح رفتار و كردار دعوت مىكند. بدين گونه خواننده به خوبى مىتواند آن را كتاب اخلاق اسلامى تلقى كند» . (24)
بنابراين يافتن حقيقت درباره هويت مكتب اخلاقى مرحوم نراقى بسيار كار دشوارى است. به نظر مىرسد رسيدن به يك نظريه جامع و كارآمد درباره اين موضوع هنوز به زمان نياز دارد; ولى مىتوان گفت كه نظريههاى سه گانه كلان، در عين برخوردارى نسبى از حقيقت، از ارائه چهره نسبتا جامع واقعيت عاجزند. نظريه نخست، جايگاه رفيع و نقش درخشان تاريخى مكتب مرحوم نراقى را خدشهدار مىسازد و اثر ماندگار او را در حد يك اثر التقاطى و تاويلى نااصيل پايين مىآورد. همان گونه كه ديدگاه دوم نيز نظرى تفريطى است و واقعيتى آشكار را در نظام معرفتى مرحوم نراقى، كه حضور گرايش فلسفى و ارسطويى است، ناديده مىانگارد. نظريه سوم نيز با آن كه به دو جنبهاى بودن و اسلوب خاص داشتن و نوآورى مكتب او اشاره دارد، ولى از تبيين جامع هويت اين مكتب عاجز است. بنابراين بايد حقيقت را در نظريه جامع و چهارمى جست و جو نمود كه داراى قدرت تبيين بيشتر و كارآمدى بهترى باشد.
نظريه كارآمدتر
نقاط قوت و ويژگىها
1. توجه كامل به اطلاعات برون دينى يا برون تمدنى در تدوين اخلاق: او در عرصه انديشه مانند ظاهر گرايان و اخبارى مسلكان اهل سنت و شيعه، داراى تحجر و جمود نيست. حرف حق را از هر جا كه باشد به دست مىآورد و قدر مىشناسد. بنابراين، مدل اخلاقى ارسطو را مىگيرد و در نظام معرفتى خود هضم مىكند. يكى از ويژگىهاى بارز ذهن فلسفى و حريت فكرى در عرصه معرفت، همين اصل اساسى است كه در فرهنگ اسلامى به طور بىسابقهاى بر آن تاكيد مىشود.
2. جامعيت نسبى: مكتب او مانند مكتب معرفتى اهل حديثيا برخى از اهل عرفان و يا فلاسفه، يك بعدى نيست. او مىكوشد حق عقل، نقل، عرفان و كلام را ادا نمايد. بنابراين، از اين جهتبه مكتب فكرى ملا صدرا رحمه الله و انديشه امام خمينى رحمه الله نزديك مىشود.
3. عنايتبه فلسفه اخلاق، علم اخلاق و تربيت اخلاقى در سطح عالى و بسيار پخته: كتابهاى اخلاقى پيش از مرحوم نراقى، يا مانند كتاب مرحوم ابن مسكويه و اخلاق ناصرى به طور عمده مربوط به فلسفه اخلاقاند، و يا مانند كتاب مرحوم ابو حامد غزالى به طور عمده به معرفى فضايل و رذايل مىپردازد و در قلمرو دانش تربيت اخلاقى نيز اساسا كتابى وجود ندارد. مرحوم نراقى در كتاب جامع السعادات با اسلوب بى سابقهاى، هم به تبيين فلسفه اخلاق همت مىگمارد و هم به طور گسترده به معرفى ارزشها و ضد ارزشهاى اخلاقى مىپردازد و هم به شيوه بى سابقهاى به مباحث تربيتى اخلاق عنايت دارد. پس جامع السعادات كتابى سه منظوره است و سه گروه از اهل معرفت را سيراب مىسازد: فيلسوفان اخلاق، عالمان اخلاق و مربيان و تربيت پژوهان اخلاقى.
4. نوآورى و ابتكار: مكتب اخلاقى او كه با روش تلفيقى تدوين شده است، به جد در زمان خود، و حتى در زمان ما، اثر جديد و ابتكارى است; چرا كه شاهكار علمىاش به هيچ يك از آثار بزرگ پيشينيان شباهت ندارد. به دليل اين كه پيش از وى جريانهاى معرفتى اخلاق اعم از زهدى، فلسفى، عرفانى، اخبارى و نقلى يا جامع صدرايى، از مكتب مرحوم نراقى متمايزاند. چون او با احاطه بر فلسفه، اجتهاد، عرفان و مباحث تربيتى، مكتبى پديد آورد كه تا زمان وى بى سابقه بوده است.
بدين سان، كتاب جامع السعادات در رديف شاهكارهاى بزرگ علمى جهان اسلام قرار مىگيرد و به همين سبب جاودانه خواهد ماند و همواره آبشخور اهل معرفتخواهد بود.
نقاط ضعف و كاستىها
1. عدم تفكيك ميان نظامهاى معرفتى: اساسىترين مشكل زير ساختى مكتب اخلاقى نراقى، مشكل زير بنا است; يعنى ميان رو بناى اخلاقى او و زير بناى آن سنخيت و هماهنگى لازم وجود ندارد. او مىخواهد اخلاق اسلامى شيعى را مطرح سازد و در عين حال، مبانى اخلاق ارسطويى را مىپذيرد كه خرد گرايى تمام عيار، منبع بودن قواى نفس و مدل حد وسط در معرفى فضايل و رذايل است. در حالى كه بايد زيربناى يك مكتب اخلاقى با روبناى آن همخوانى داشته باشد.
علامه طباطبايى رحمه الله، درباره مبانى كلان نظامهاى اخلاقى مىنويسد: «راه تهذيب اخلاق و كسب فضايل يكى از دو مسلك است: راه نخست، تهذيب بر اساس هدفهاى خوب دنيوى و علوم و نظريات مورد پذيرش مردم است... . و اين همان روش معروفى است كه علم اخلاق و اخلاق رسيده از فلسفه قدماى يونان و جز آنان بر آن مبتنى است و قرآن اين روش را هرگز به كار نبرده است . .. . مسلك دوم، هدفهاى اخروى است كه در كلام خدا بسيار از آن ياد شده است... و در اين جا راه سومى است كه ويژه قرآن كريم است و در هيچ يك از كتابهاى آسمانى... و علومى كه از حكماى الهى به ما رسيده وجود ندارد و آن اين كه: هر كارى كه در آن غير خدا اراده شود، هدف مورد نظر يا دستيابى به عزت و شوكت در آن است كه به آن گرايش مىشود يا به خاطر قدرتى است كه از آن بايد ترسيد و دورى جست، ولى خدا مىفرمايد: «تمامى عزت از آن خداست» و مىفرمايد: «بى گمان تمامى قدرت و توان از آن خداست» و دستيابى به اين معرفتحقيقى براى ريا، سمعه، ترس از غير خدا، نه اميد به غير خدا و نه... موضوعى باقى نمىگذارد» . (25) و درباره مكتب سوم مىافزايد: «بى شك اين مكتب تعداد انبوهى از بندگان صالح، علماى ربانى و اولياى مقرب از مردان و زنان را به جامعه بشرى هديه كرده است و همين براى افتخار اسلام كافى است» . (26) مرحوم نراقى مكتب خويش را بر مسلك نخست كه عقلى و فلسفى استبنا نهاده و ناگزير روبناى مكتب خويش را نيز بر آن محدود ساخته و در مواردى مباحثخود را با ناموزونى و عدم تناسب مواجه كرده است. بنابراين خانه مكتب اخلاقى مرحوم نراقى از پاى بستبا مشكل مواجه است كه آن مشكل در مكتب اخلاقى محيى الدين، مولوى، ملكى تبريزى و امام خمينى (رحمة الله عليهم) وجود ندارد.
2. خط مشى و روش تربيتى اخلاقى: كاستى ديگر كه از مشكل زير ساختى نخست ناشى مىشود، اين است كه زيرساخت فلسفى و مدل اخلاقى ارسطويى با عشق و محبت الهى و اصل ولايت اوليا ارتباطى ندارد; در صورتى كه زيربناى معرفتى اخلاق و تربيت اسلامى، عشق الهى و ولايت و محبت اوليا است. مرحوم نراقى مباحث درمانى و تربيتى اخلاقى خويش را نيز بر اصول فلسفى و تجربى استوار مىسازد و هر چند در لابلاى آيات و روايات مورد استناد ناگزير سخن از تخلق به اخلاق الهى، محبتخدا و عشق الهى نيز به ميان مىآيد، ولى بر اهل فن پوشيده نيست كه در مباحث تربيتى جامع السعادات سخن عشق و ولايتبه صورت حاشيهاى و فرعى مطرح شده است; زيرا مدل و زيربناى ارسطويى و فلسفى عرصه را براى عشق و ولايت تنگ مىكند.
مولوى در آغاز مثنوى، عشق را هم طبيب جسم و هم درمان روح معرفى مىكند:
شاد باش اى عشق خوش سوداى ما اى طبيب جمله علتهاى ما اى دواى نخوت و ناموس ما اى تو افلاطون و جالينوس ما
و يا :
هر كه را جامه ز عشقى چاك شد او ز حرص و عيب كلى پاك شد (27)
علامه طباطبايى در مورد نتايج و آثار مكتب اخلاقى قرآن، كه مكتب توحيد و ايمان است، مىنويسد: «علاوه بر اين، اين مكتب به حسب آثار و نتايج نيز از دو مكتب ديگر متمايز مىشود; چون اساس و پايه آن بر عشق و حب عبودى و ترجيح جانب خدا بر جانب عبد است و بديهى است كه عشق و شيدايى و تواضع چه بسا انسان عاشق را به كارهايى رهنمون مىشود كه عقل اجتماعى كه پايه و معيار اخلاق اجتماعى است و يا فهم عرفى متداول كه زيربناى تكليف عمومى دينى است، روا نمىشمارد. پس عقل احكامى دارد و عشق احكامى» . (28)
3. مشكل ساختارى صورى: مكتب اخلاقى مرحوم نراقى، عدم تفكيك ميان فلسفه اخلاق، علم اخلاق و دانش تربيت اخلاقى است. او به تناسب عرف زمان خود اين سه علم را به صورت يك علم مطرح مىسازد كه از نظر علمشناسى در جهان معاصر، تفكيك ميان آنها ضرورى است; زيرا تمايز علوم به موضوع آنها است و بديهى است كه موضوع آن سه از يكديگر متمايزند. فلسفه اخلاق درباره مبانى و قضاياى زيرساختى اخلاق بحث مىكند و علم اخلاق پيرامون شناخت فضايل و رذايل اخلاقى; چنان كه دانش تربيت درباره اصول و قواعد رشد و كمال يا ايجاد فضايل و يا شيوه زدودن رذايل به بحث مىپردازد.
4. بريدگى از گوهر هنر و ادبيات: كم توجهى مرحوم نراقى به مشكل زيربنايى عدم حضور عرفان و عشق به طور طبيعى، كاستى صورى و روبنايى ديگرى را رقم مىزند و آن بريدگى از شعر و ادبيات است. دنياى عقلانى ارسطو و جهان فلسفه با هنر و ادبيات ميانهاى ندارد. به همين سبب، مرحوم نراقى به طور انبوه از فلسفه و بررسىهاى عقلانى سود مىجويد; ولى از گنجينههاى معرفتى ديگر كه مثنوى مولوى، غزليات حافظ، دنياى عطار، سنايى و... استبهرهاى نمىبرد.
تمامى موارد كاستى چهارگانه از آن جهتبراى ما مطرح است كه مكتب اخلاقى نابى چون مكتب مرحوم ملكى تبريزى، علامه طباطبايى و به ويژه مكتب امام خمينى را تجربه كردهايم وگرنه همان گونه كه مطرح گرديد، مكتب جناب نراقى در زمان خود در حد يك شاهكار علمى مطرح بوده است و اكنون آنان كه در صدد تدوين فلسفه و مكتب اخلاقى ناب دينى هستند، بايد كاستىهاى ياد شده را بشناسند و از آن بپرهيزند.
چكيده بحث
در بحث دوم، به تبيين مفهوم لغوى و اصطلاحى تاويل و تفكيك در معرفتشناسى دينى جديد همت گماشتيم و بيان كرديم كه تاويل در اصطلاح عبارت است از: «باز گرداندن نظر شريعت به انديشه انسانى و يا تفسير انديشههاى آدمى به گونهاى كه با نظر شرع مطابق درآيد» .
در بخش سوم، به هويتشناسى مكتب اخلاقى مرحوم نراقى پرداختيم و با طرح پنج گرايش يا روىكرد در قلمرو اخلاق به بررسى روش او در اخلاق پرداختيم و مطرح كرديم كه درباره هويت اخلاقى مكتب مرحوم نراقى چهار نظريه مىتوان مطرح ساخت كه يكى از آنها كار آمدتر است. ما سه نظريه را ناتمام دانستيم و از ديدگاه چهارم دفاع كرديم كه بر ضرورت تامل نوين و همه جانبه در مكتب اخلاقى او تاكيد داشت. با بررسى بيرونى و بنيادين كتاب شريف جامع السعادات به موجب چهار ويژگى برجسته مثبت، آن را در نوع خود شاهكارى بزرگ در تمدن مسلمين و اثرى ماندگار در عرصه روزگار تلقى كرديم; ولى چون مكتب اخلاقى او مشتمل بر كاستىهايى چون: رويكرد فلسفى به جاى رويكرد همه جانبه و تفكيكى، كم توجهى به اصل عشق الهى و ولايت مدارى، ادغام سه دانش در يك دانش و عدم عنايتبه دنياى ادبيات عرفانى و اخلاقى است، بايد براى تدوين مكتب اخلاقى متناسب با نظام معرفتى اسلام از كاستىهاى فوق دورى جست.
پىنوشتها:
18) ر. ك: منوچهر مرتضوى، مكتب حافظ يا مقدمه بر حافظشناسى، چاپ سوم: تبريز، انتشارات ستوده، 1370، ص 122- 148.
19) ر. ك: ابو حامد غزالى، احياء علوم الدين; محسن فيض كاشانى، المحجه البيضاء فى تهذيب الاحياء.
20) صدر الدين محمد شيرازى، الاسفار العقلية الاربعة، ج 1، مقدمه مؤلف.
21) عبدالكريم، سروش، اوصاف پارسايان، چاپ اول: تهران، انتشارات مؤسسه فرهنگى صراط، 1371، ص 1 و 2.
22) همان، ص 95- 96.
23) ر. ك: محمد مهدى نراقى، جامع السعادات، قم، مقدمه محمد رضا مظفر، چاپ اسماعيليان، 1393، ج 1.
24) جلال الدين مجتبوى، علم اخلاق اسلامى، گزيده كتاب جامع السعادات، تاليف مولا مهدى نراقى، ص 25، انتشارات حكمت، چاپ اول، تهران، 1367.
25) سيد محمد حسين طباطبايى، الميزان ج 1، ص 355- 359.
26) همان، ص 360 و 361.
27) ر ك: مثنوى، دفتر اول، بيتهاى 23، 24 و 22.
28) سيد محمد حسين طباطبايى، الميزان، ج 1، ص 360 و 361.