همچو من وصل تو را هيچ سزاواري هست؟ شاعر : سيف فرغاني يا چو من هجر تو را هيچ گرفتاري هست؟ همچو من وصل تو را هيچ سزاواري هست؟ که چو چشمت به جهان فتنهي بيداري هست ديدهي دهر به دور تو نديده است به خواب خبرت نيست که در کوي تو بيماري هست اي تماشاي رخت داروي بيماري عشق گويم المنةلله که مرا ياري هست هر کجا دل شدهاي بر سر کويت بينم که چو من شيفته در کوي تو بسياري هست گر من از عشق تو ديوانه شوم باکي نيست که ز سوداي تو در پاي دلم خاري هست هر...