ما را ز شوق يار بغير التفات نيست

ما را ز شوق يار بغير التفات نيست شاعر : عبيد زاکاني پرواي جان خويش و سر کاينات نيست ما را ز شوق يار بغير التفات نيست هر دم که ميزنم ز حساب حيات نيست از پيش يار اگر نفسي دور مي‌شوم اين خود حکايتيست که در ممکنات نيست در عاشقي خموشي و در هجر صابري غير از خيال باطل و جز ترهات نيست رندي گزين که شيوه‌ي ناموس و رنگ و بو جز ترک توشه توشه‌ي راه نجات نيست بگذار هرچه داري و بگذر که مرد را در تنگناي کعبه و در سومنات نيست از خود طلب که هرچه طلب ميکني...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ما را ز شوق يار بغير التفات نيست
ما را ز شوق يار بغير التفات نيست
ما را ز شوق يار بغير التفات نيست

شاعر : عبيد زاکاني

پرواي جان خويش و سر کاينات نيستما را ز شوق يار بغير التفات نيست
هر دم که ميزنم ز حساب حيات نيستاز پيش يار اگر نفسي دور مي‌شوم
اين خود حکايتيست که در ممکنات نيستدر عاشقي خموشي و در هجر صابري
غير از خيال باطل و جز ترهات نيسترندي گزين که شيوه‌ي ناموس و رنگ و بو
جز ترک توشه توشه‌ي راه نجات نيستبگذار هرچه داري و بگذر که مرد را
در تنگناي کعبه و در سومنات نيستاز خود طلب که هرچه طلب ميکني زيار
گفتا برو عبيد که وقت زکوة نيستدر يوزه کردم از لب دلدار بوسه‌اي


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط