دلي دارم، چه دل؟ محنت سرايي
دلي دارم، چه دل؟ محنت سرايي
شاعر : فخرالدين عراقي
که در وي خوشدلي را نيست جايي دلي دارم، چه دل؟ محنت سرايي که در عالم نيابد دلربايي دل مسکين چرا غمگين نباشد؟ چه تاب کوه دارد رشته تايي؟ تن مهجور چون رنجور نبود؟ که دستم مينگيرد آشنايي چگونه غرق خونابه نباشم؟ بکاهد جان چون نبود جان فزايي بميرد دل چو دلداري نبيند ز باغ دلبران بوي وفايي بنالم بلبلآسا چون نيابم نميبينم رهي را رهنمايي فتادم باز در وادي خون خوار نه جان را جز تمني دلگشايي نه دل را در تحير پاي بندي که کس نشنيد آواز درايي درين وادي فرو شد کاروانها نيارد خواستن کس خونبهايي درين ره هر نفس صد خون بريزد بيابد بهر چشمش توتيايي دل من چشم ميدارد کزين ره که بگشايد در راحت سرايي روانم نيز در بسته است همت به گوش جانش آيد مرحبايي تنم هم گوش ميدارد کزين در که دريابد بقا بعد از فنايي تمنا ميکند مسکين عراقي