هر دل که ز عشق بي نشان رفت

هر دل که ز عشق بي نشان رفت شاعر : عطار در پرده‌ي نيستي نهان رفت هر دل که ز عشق بي نشان رفت کين راه به نيستي توان رفت از هستي خويش پاک بگريز کي بتواني ازين ميان رفت تا تو نکني ز خود کرانه کين باديه از ميان جان رفت صد گنج ميان جان کسي يافت مرد ره او به يک زمان رفت راهي که به عمرها توان رفت تا کي خسبي که کاروان رفت هان اي دل خفته عمر بگذشت برخيز که جان شد و جهان رفت اي جان و جهان چه مي‌نشيني آن برد سبق که بي نشان رفت از جمله‌ي...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
هر دل که ز عشق بي نشان رفت
هر دل که ز عشق بي نشان رفت
هر دل که ز عشق بي نشان رفت

شاعر : عطار

در پرده‌ي نيستي نهان رفتهر دل که ز عشق بي نشان رفت
کين راه به نيستي توان رفتاز هستي خويش پاک بگريز
کي بتواني ازين ميان رفتتا تو نکني ز خود کرانه
کين باديه از ميان جان رفتصد گنج ميان جان کسي يافت
مرد ره او به يک زمان رفتراهي که به عمرها توان رفت
تا کي خسبي که کاروان رفتهان اي دل خفته عمر بگذشت
برخيز که جان شد و جهان رفتاي جان و جهان چه مي‌نشيني
آن برد سبق که بي نشان رفتاز جمله‌ي نيستان اين راه
کي هست توان بر آسمان رفتچون نيستي از زمين توان برد
مرغي که ز شاخ لامکان رفتمحتاج به دانه‌ي زمين بود
از هستي خويش بر کران رفتعطار چو ذوق نيستي يافت


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط