من با تو هزار کار دارم

من با تو هزار کار دارم شاعر : عطار جاني ز تو بي قرار دارم من با تو هزار کار دارم تا حاصل روزگار دارم شب‌هاي وصال مي‌شمردم چون با گل تازه خار دارم گفتي که فراق نيز بشمر هرگز به رخت چه کار دارم گر در سر اين شود مرا جان جز عشق رخت چه کار دارم تا جان دارم من نکوکار چون غمزه‌ي غمگسار دارم گفتي مگريز از غم من چون غم ز تو من هزار دارم چون بگريزم ز يک غم تو تا دل ز تو يادگار دارم گفتي که بيا و دل به من ده جان نيز براي يار دارم...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
من با تو هزار کار دارم
من با تو هزار کار دارم
من با تو هزار کار دارم

شاعر : عطار

جاني ز تو بي قرار دارممن با تو هزار کار دارم
تا حاصل روزگار دارمشب‌هاي وصال مي‌شمردم
چون با گل تازه خار دارمگفتي که فراق نيز بشمر
هرگز به رخت چه کار دارمگر در سر اين شود مرا جان
جز عشق رخت چه کار دارمتا جان دارم من نکوکار
چون غمزه‌ي غمگسار دارمگفتي مگريز از غم من
چون غم ز تو من هزار دارمچون بگريزم ز يک غم تو
تا دل ز تو يادگار دارمگفتي که بيا و دل به من ده
جان نيز براي يار دارماي يار گزيده، دل که باشد
کز دوستي تو عار دارمگفتي سر خويش گير و رفتي
سر بي تو براي دار دارمسر بي تو مرا کجا به کاراست
يعني که سر شکار دارمگفتي که کمند زلف من گير
چون زلف تو استوار دارمچون رفت ز دست کار عطار


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.