نگاهى به تاريخچه علم اخلاق

موضوع اخلاق از ديرباز مورد بررسى و توجه دانشمندان و فيلسوفان بوده است. آنان در تعريف اخلاق و شناخت ‏خوب و بد و نقش فضايل و رذايل اخلاقى در سعادت و شقاوت انسان سخن‏ها گفته و ديدگاه‏هاى گوناگونى ابراز داشته و فضايل اخلاقى را پايه سعادت انسان و مايه تكامل وى دانسته‏اند. از نظر آن‏ها صفات خوب و اخلاق پسنديده معيار
چهارشنبه، 17 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نگاهى به تاريخچه علم اخلاق

نگاهى به تاريخچه علم اخلاق
نگاهى به تاريخچه علم اخلاق


 

نويسنده: جعفر فكرى




 
موضوع اخلاق از ديرباز مورد بررسى و توجه دانشمندان و فيلسوفان بوده است. آنان در تعريف اخلاق و شناخت ‏خوب و بد و نقش فضايل و رذايل اخلاقى در سعادت و شقاوت انسان سخن‏ها گفته و ديدگاه‏هاى گوناگونى ابراز داشته و فضايل اخلاقى را پايه سعادت انسان و مايه تكامل وى دانسته‏اند. از نظر آن‏ها صفات خوب و اخلاق پسنديده معيار زندگى است، مردم در پرتو آن وظيفه‏شناس مى‏شوند و با رعايت معيار زندگى مى‏توانند به طور مسالمت‏آميز با هم ارتباط داشته و در كنار هم زندگى كنند.
از دانشمندان و فيلسوفانى كه به اخلاق اهتمام فراوان مى‏ورزيدند سقراط فيلسوف بزرگ و معروف يونان است. فروغى مى‏نويسد: « اهتمام سقراط بيش‏تر مصروف اخلاق بوده و بنياد تعليمات او اين است كه: انسان جوياى خوشى و سعادت است و جز اين تكليفى ندارد، اما خوشى به استيفاى لذات و شهوات به دست نمى‏آيد، بلكه به وسيله جلوگيرى از خواهش‏هاى نفسانى بهتر ميسر مى‏گردد و سعادت افراد در ضمن سعادت جماعت است و بنابراين سعادت هر كس در اين است كه وظايف خود را نسبت‏به ديگران انجام دهد و چون نيكو كارى بسته به تشخيص نيك و بد، يعنى دانايى است ‏بالاخره فضيلت ‏به‏طور مطلق جز دانش و حكمت چيزى نيست‏» . (1)
افلاطون نيز همانند استادش سقراط براى اخلاق ارزش فراوان قائل بود و اخلاق را ثمره علم مى‏دانست. ارسطو شاگرد ديگر سقراط نيز مى‏گفت: «عمل انسان را غايتى است و غايات مطلوب ديگر انسان، مراتب دارند آن چه غايت كل و مطلوب مطلق ست‏سعادت و خوشى است. اما مردم خوشى را در امور مختلفه مى‏انگارند، بعضى به لذات راغب‏اند، برخى به مال و جماعتى به جاه، اما چون درست‏بنگريم مى‏بينيم هيچ موجودى به غايت‏خود نمى‏رسد مگر اين‏كه وظيفه‏اى كه براى او مقرر است‏به بهترين وجه اجرا كند و انجام وظيفه به بهترين وجه براى هر موجودى فضيلت اوست. پس غايت مطلوب انسان، يعنى خوشى و سعادت به فضيلت ‏حاصل مى‏شود.
وظيفه‏اى كه براى انسان مقرر شده و او را از موجودات ديگر متمايز مى‏سازد، فعاليت نفس اوست‏ به موافقت ‏با عقل [كه] به بهترين وجه انجام دهد و اگر چنين كرد سعيد و خوش خواهد بود. و علم اخلاق عبارت است از اين‏كه بدانيم براى اين‏كه فعاليت نفس به موافقت عقل انجام گيرد احوال و موارد مختلف عمل انسان چه بايد باشد، يعنى چه وقت و در چه مورد و چگونه و نسبت‏ به كه و براى چه بايد عمل كند» . (2)
فروغى مى‏نويسد: « افلاطون مانند سقراط برآن است كه عمل نيك، لازمه علم به نيكى است و اگر مردمان تشخيص نيكى دادند البته به بدى نمى‏گرايند. پس حسن اخلاق، يعنى فضيلت نتيجه علم است‏» . (3)
سقراط مى‏گفت: روح انسان داراى دو جنبه است: عقلانى و غيرعقلانى; عقلانى جنبه انسانيت است. غير عقلانى هم دو جنبه دارد: يكى همان قوه نباتى، يعنى قوه ناميه و ديگرى نفس حيوانى كه برحسب طبع داراى تقاضاها و ميل و خواهش، يعنى شهوت و غضب است. اين امور او را به عمل وا مى‏دارد. حال هرگاه اعمال او موافق با احكام جنبه عقلانى واقع شود فضيلت است و اين نوع فضيلت را فضيلت نفسانى يا اخلاقى گويند. فضيلت نفسانى يا اخلاقى ، طبيعى نيست، بلكه استعدادى است و بايد كسب شود تا به درجه عادت كه طبيعت دومى است‏برسد.
وى هم چنين مى‏گفت: فضيلت اخلاقى عبارت است از اين‏كه، در هر امرى ، حد وسط ميان دو طرف; به عبارت ديگر اعتدال بين افراط و تفريط و زياده و نقصان رعايت‏ شود; چه افراط و تفريط در امور خلاف عقل است و رذيلت‏شمرده مى‏شود. (4)
انديشه اخلاقى اين دانشمندان و فيلسوفان و شاگردانشان به صورت‏هاى مختلف در جوامع بشرى راه يافته است، چرا كه پيروان اديان آن را هماهنگ و موازى با تعاليم دينى دانسته و آن را در حوزه مباحث دينى و علمى خويش وارد كردند در نتيجه مباحث اخلاقى با رنگ علمى، دينى و فلسفى در محافل بشرى رواج يافت.
در آيين مقدس اسلام، اخلاق جايگاه خاصى دارد; زيرا قرآن مجيد تزكيه نفس و آراسته شدن به اخلاق پسنديده را عامل رستگارى و راه رسيدن به سعادت معرفى كرده و فساد اخلاق را منشا بد بختى و شقاوت وى دانسته و فرموده‏است: «قد افلح من زكيها. و قد خاب من دسيها» .
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نيز مباحث اخلاقى را يكى از سه ركن تعاليم اسلام معرفى كرده و مى‏فرمايد: «انما العلم ثلاثة: آية محكمة او فريضة عادلة او سنة قائمة‏» (5)
علامه ملااحمد نراقى رحمه الله پس از نقل اين حديث ‏شريف مى‏فرمايد: «فسرت الآية المحكمة باصول العقائد التى براهينها الآيات المحكمات و الفريضة العادلة بفضائل الاخلاق و عدالتها كنايه عن توسطها و السنة القائمة بشرايع الاحكام و مسائل الحلال والحرام; (6) عبارت «آيه محكمه‏» در اين حديث ‏به اصول اعتقادات كه برهان‏هايش آيات محكمات است تفسير شده است و «فريضه عادله‏» به فضائل اخلاقى تفسير شده‏است و عدالت آن كنايه از حد وسط قرار داشتن آن است و «سنت قائمه‏» نيز به شرايع احكام و مسائل حلال و حرام تفسير شده‏است‏» .
و نيز امام صادق عليه السلام فرموده است: «وجدت علم الناس كله فى اربع اولها ان تعرف ربك و الثانى ان تعرف ما صنع بك و الثالث ان تعرف ما اراد منك و الرابع ان تعرف ما يخرجك عن دينك‏» .
علامه نراقى رحمه الله پس از اين حديث مى‏گويد: «و المراد عن الاول واضح من الثانى على نفس الانسانيه و صفاتها و ما يعود اليها من النشاه الاخرويه و ما يوجب شكر المنعم و الثالث الفضائل النفسانيه و الاوامر الشرعيه و من الرابع و الرذائل و النواهى‏» . (7)
در روايتى ديگر امام صادق عليه السلام مى‏فرمايد: تمام دانش بشرى را در چهار چيز نهفته يافته‏ام، اول: اين‏كه خدايت را بشناسى; دوم: بدانى خدا نسبت ‏به تو چه كرده و تو را چگونه قرار داده است; سوم: اين كه بدانى از تو چه خواسته است و چهارم: اين‏كه بشناسى چه چيز تو را از دينت جدا مى‏كند.
علامه نراقى در توضيح آن مى‏گويد: مقصود از اولى [ اين‏كه خدا را بشناسى] از قسمت دوم حديث روشن مى‏شود به اين‏كه نفس انسانى و صفات آن و آن‏چه در نشاه اخروى به او مى‏رسد و آن چيزى كه مايه شكر منعم است [چيست] .
و مراد از سوم، فضايل نفسانى، امر و دستورهاى شرعى است و مراد از چهارم رذيلت‏ها و منهيات است. (8)
اسلام كه دين انسان‏ساز است و براى سوق دادن انسان به قله‏هاى بلند كمال و رسيدن به ملكوت اهتمام مى‏ورزد نسبت‏به اخلاق عنايت‏خاصى دارد. به همين جهت در قرآن آيات اخلاقى بيش‏تر از آيات احكام ديده مى‏شود و داستان‏هايى هم كه نقل مى‏كند بيش‏تر جنبه اخلاقى دارد. در سخنان پيشوايان معصوم نيز كه به عنوان ميراث‏هاى جاويدان و ارزش‏مند در دست ماست هزاران حديث اخلاقى به چشم مى‏خورد كه نويدهاى فراوان درباره اخلاق خوب داده و تحذيرها و كيفرهاى شديد براى اخلاق زشت‏بيان كرده‏است. چه اين‏كه هدف عالى دين اين است كه انسان را به مقام شامخ انسانى برساند، چنان كه مرحوم نراقى رحمه الله مى‏فرمايد: «شكى نيست كه هدف از وضع نواميس و اديان و برانگيخته شدن افرادى از بزرگ‏ترين انسان‏ها، براى سوق دادن مردم از چراگاه حيوانات و شيطان‏ها و رساندن آنان به باغهاى بهشت و... است‏» . (9)

نقش نراقيان در ترويج علم اخلاق
 

در هر عصر و زمانى پيامبران و حكيمان و دانشمندان، تعاليم اخلاقى را تبيين كرده و ضمن تفكيك اخلاق خوب و بد، فضايل اخلاقى را ترويج كرده‏اند. در اسلام نيز مباحث اخلاقى در قرآن و روايات به‏طور گسترده مطرح شده كه دانشمندان مسلمان در جمع، تدوين و ترويج آن‏ها همت گماشته‏اند و در اين ميان دو فرزانه بزرگ ملامحمدمهدى و ملا احمد نراقى گام بلند و موفقى برداشته و دو كتاب ارزش‏مند جامع السعادت و معراج السعاده را به پويندگان راه تهذيب نفس تقديم داشته و راه انسان شدن را در آن تبيين كرده‏اند.
اهميت اين دو كتاب خصوصا جامع السعادات بر هيچ عالم و انديشمند آگاه به مبانى اخلاق اسلامى پوشيده نيست. علامه ملااحمد نراقى خود درباره عظمت كتاب جامع السعادات پدرش مى‏نويسد: «و بهترين نسخ كتب از حيث نظم و ترتيب و حسن تركيب و تعبير لايق و تحقيق رائق و اشتمال بر آيات و اخبار وارده در شريعت و احتواى برمقالات ارباب عرفان و اساتيد حكمت كه در اين فن شريف تاليف و تصنيف شده كتاب موسوم به جامع السعادات است‏» . (10)
اين دو شخصيت از علما و انديشمندان بزرگ اسلام به شمار مى‏آيند و مورد ستايش بزرگان و انديشمندان قرار گرفته‏اند، چنان كه استاد شهيد مطهرى رحمه الله درباره آنان مى‏نويسد: «ملا مهدى نراقى كاشانى از اعاظم فقها و حكماست. او و پسرش ملااحمد نراقى از بزرگان علماى اسلام به شمار مى‏روند و هر دو به جامعيت معروف‏اند» . (11)
و در جاى ديگر مى‏گويد: «حاج ملا احمد نراقى فرزند حاج ملامهدى مانند پدر خود مفتى و مجتهد و مرجع فتوا بوده است‏» . (12)
اين دو عالم برجسته ، در نشر تعاليم اخلاقى و تبيين مسائل آن در حوزه فرهنگ شيعه، نقش اساسى ايفا كرده‏اند كه به گوشه‏هايى از انظار آنان درباره اخلاق اشاره مى‏كنيم.

نراقى‏ها و مبانى اخلاق
 

نراقى‏ها همانند ديگر معلمان و مربيان اخلاق گام اول در تزكيه نفس را «خودشناسى‏» قرار داده و تعادل نفس را مبناى علم اخلاق مى‏دانند. ملا احمد مى‏گويد: «بدان كه كليد سعادت دو جهانى شناختن نفس خود است; زيرا كه شناختن آدمى خويش را عانت‏برشناختن آفريدگار خود مى‏نمايد... از حضرت رسول‏اكرم صلى الله عليه و آله وسلم منقول است كه: «من عرف نفسه فقد عرف ربه; يعنى هر كه بشناسد خود را به تحقيق كه شناخته است پروردگار خود را» و خود اين ظاهر و روشن است كه هر كه خود را نتواند بشناسد به شناخت ديگرى چون تواند رسيد; زيرا كه هيچ چيز به تو نزديك‏تر از تو نيست چون خود را نشناسى ديگرى را چون‏شناسى.
تو كه در علم خود زبون باشى عارف كردگار چون باشى
و نيز شناختن خود موجب شوق تحصيل كمالات و تهذيب اخلاق و باعث‏ سعى در دفع رذايل مى‏گردد» . (13)
از اين رو در آغاز مباحث كتاب جامع السعادات و معراج السعاده مطالبى درباره حقيقت انسان و اقسام حالاتش به اعتبار تجرد، بقاى نفس، لذت و رنج آن پرداخته و درباره ضرورت سير ملكوتى انسان و وصول به فضائل اخلاقى سخن گفته آن‏گاه به مبادى و اصول اخلاق و بيان مسائل آن اهتمام ورزيده‏اند.
نراقيان به سان حكيمان قديم براى اخلاق اصول چهارگانه قائل بوده‏اند، لذا ملا محمدمهدى در جامع السعادات پس از ذكر دو مقدمه و دو طريق، در بيان اجناس فضائل چهارگانه اخلاق مى‏گويد: «مطابق هر دو طريق اجناس فضائل چهار چيز است: 1- حكمت كه عبارت از شناخت ‏حقايق موجودات است. 2- عفت كه عبارت است از اطاعت قواى شهوانى از قوه عقلى. 3- شجاعت كه اطاعت نيروى غضب از نيروى عاقله و هماهنگى با آن در اقدام به كارهاى بزرگ و بدون داشتن تشويش و اضطراب. 4- عدالت، يعنى اطاعت عقل عملى از قوه عاقله‏» .
آن‏گاه نتيجه‏گيرى مى‏كند كه اطاعت عقلى عمل از نيروى عاقله مستلزم كنترل نيروى غضب و شهوت براساس نظر عقل است كه در اين صورت اداره آن نيروها با عقل خواهد بود و همه نيروها متحد خواهند شد. آن‏گاه به تفصيل در اين‏باره به بحث مى‏پردازد. (14)
گفتنى است ‏بسيارى از دانشمندان اسلام كه در علم اخلاق كتاب نوشته يا بحث‏هايى داشته‏اند اين اصول چهارگانه را كه از مكتب سقراط گرفته شده پذيرفته و با دقت نظرهايى درباره آن استدلال كرده و آن را مبناى ديدگاه‏هاى اخلاقى خود ساخته‏اند. آنان مى‏گويند نفس و روح انسان داراى سه قوه است: 1- نيروى ادراك و درك حقايق; 2- نيروى جاذبه و جلب منفعت (شهوت به معناى عام نه تنها شهوت جنسى) ; 3- نيروى دافعه و غضب.
اعتدال هر يك از اين سه نيرو يكى از فضائل اخلاقى است كه به ترتيب «حكمت‏» ، «عفت‏» و «شجاعت‏» ناميده مى‏شود و تركيب آن‏ها با يكديگر، يعنى پيروى شهوت و غضب از نيروى ادراك، فضيلت مستقلى است‏به‏نام عدالت. تمام فضائل و صفات برجسته انسانى زير پوشش يكى از اين چهار عنوان كلى جاى مى‏گيرد و رذائل اخلاقى همواره در جهت افراط و تفريط يكى از اين چهار فضيلت است.
استاد شهيد مطهرى با عنايت‏به اين مباحث مى‏گويد: در كتاب جامع السعادات، مرحوم نراقى بحثى راجع به عدل از آن جهت كه عدل از مقوله زيبايى است مى‏كند. افلاطون معتقد بوده است كه قوا و استعدادهايى كه در انسان هست گوناگون است. راست هم مى‏گويد، غير افلاطون هم اين حرف را گفته‏اند. در انسان استعدادهاى طبيعى هست، استعدادهاى مافوق طبيعى هست، استعدادهاى حسى هست، استعدادهاى عقلى هست. گفته است همين طور كه انسان از ناحيه بدن، اگر اعضايش متناسب باشد زيباست، از نظر روح و روان نيز اگر قوا و استعدادهاى خود را طورى تربيت‏بكند كه متوازن باشد، هر قوه‏اى از قوه‏ها را در آن حد معينى كه دارد اشباع كند، نه بيش‏تر و نه كم‏تر، و جلوى افراط و تفريط را بگيرد زيباست. مى‏بينيد در كتب اخلاق ما روى افراط و تفريط زياد بحث مى‏كنند و بعد مى‏گويند: اخلاق خوب، اخلاق حد وسط است. افلاطون هم مى‏گويد: «حد وسط‏» ولى نظرش بيش‏تر به زيبايى است. مى‏گويد: انسان متعادل الاخلاق و متعادل القوا و متناسب القوا، انسانى كه همه چيز را از نظر روحى، در حد خودش دارد نه بيش‏تر و نه كم‏تر، از نظر روحى زيبا است اخلاقى شدن يعنى زيبائى روحى و معنوى كسب كردن‏» . (15)
البته برخى معتقدند كه تقسيم فضايل به چهار شاخه اصلى، ريشه و مستند اسلامى ندارد و باز گرفته از حكيمان يونان است (16) ; ليكن در پاره‏اى از روايات نيز بدان اشارت رفته است، از جمله مرحوم مجلسى رحمه الله در روايتى از على عليه السلام آورده است كه حضرت فرمود: «الفضائل اربعة اجناس: احدها الحكمة و قوامها فى الفكرة، و الثانى العفة و قوامها فى الشهوة، و الثالث القوة و قوامها فى الغضب، و الرابع العدل و قوامه فى اعتدال قوى النفس; فضائل چهار نوع است: يكى از آن‏ها حكمت است كه ريشه آن در تفكر مى‏باشد، دومى عفت است كه اساس آن شهوت است، سومى قوت است و اساس آن در غضب است و چهارمى عدالت است و ريشه آن در اعتدال قواى نفسانيه مى‏باشد» (17) .
و در سخن ديگرى كه كراجكى نقل كرده است مى‏فرمايد: «الفضائل اربعة: اولها الحكمة وقوامها فى الفكرة و ثانيها العفة و قوامها فى الشهوة و ثالثها القوة و قوامها فى الغضب و رابعها العدل و قوامه فى الاعتدال‏» (18) .
از آن‏جا كه نراقى‏ها جنس فضايل اخلاقى را چهار چيز مى‏دانستند، اجناس رذايل اخلاقى را نيز چهار چيز، يعنى نقطه مقابل آن معرفى كرده و گفته‏اند: «چون دانستى كه اجناس همه فضايل چهارند پس معلوم مى‏شود كه اجناس صفات رذايل نيز چهارند: اول: جهل كه ضد حكمت است. دوم: جبن كه ضد شجاعت است. سوم: شره كه ضد عفت است و چهارم: جور كه ضد عدالت است‏» . بعد مى‏افزايد: «تحقيق مطلب آن است كه براى هر فضيلتى حدى است مضبوط و معين كه به منزله وسط است و تجاوز از آن خواه به طرف افراط و خواه به طرف تفريط مؤدى است‏به رذيله‏» . (19)
آن‏گاه ضمن ارائه يك قاعده كلى براى شناخت مسائل اخلاقى مى‏گويد: وظيفه علم اخلاق بيان قاعده كليه است و قاعده كليه آن است كه اوصاف حميده حكم وسط دارند و انحراف از آن‏ها به طرف افراط يا تفريط مذموم و از اخلاق رذيله است و چون دانستى كه اجناس فضائل چهار تا است پس اجناس رذايل هشت تا خواهد بود:
دو طرف حكمت كه رذيله است عبارت است از: «جربزه‏» در جنبه افراط; يعنى به كار گرفتن فكر بيش از اندازه و سير دادن آن در يك موضوع و عدم ثبات انديشه در موضوعى معين و «بلاهت‏» در جنبه تفريط; يعنى معطل گذاشتن انديشه و استفاده نكردن از آن به مقدار ضرورت.
نقطه مقابل شجاعت نيز دو صفت است: يكى طرف افراط كه «تهور» ناميد مى‏شود; يعنى روى كردن به امورى كه عقل حكم به احتراز و دورى از آن مى‏كند. ديگرى طرف تفريط; يعنى روى گرداندن از امورى كه نبايد از آن دست كشيد.
و دو طرف عفت هم يكى «شره‏» است كه در جنبه افراط قرار دارد; يعنى غرق شدن در لذت‏هاى جسمى بدون دقت كه آيا شرعا روا است‏يا ناروا. ديگرى «خمود» و آن كشتن نيروى شهوت و خواسته‏هاست ‏به گونه‏اى كه چيزهايى را كه براى بدن يا بقاى نفس لازم است ترك كند و در برابر عدالت هم دو طرف است: يكى «ظلم‏» كه تصرف در حقوق و اموال مردم است‏به ناحق كه جنبه افراط است و ديگر «ظلم‏پذيرى‏» و «تمكين دادن ظالم‏» و ذلت‏پذيرى با داشتن توان دفاع است. با اين معيار كلى مى‏توان تمام مسائل اخلاقى خوب و بد را شناخت. (20)
ايشان در ميان چهار اصل، عدالت را برتر دانسته و مى‏گويند: «عدالت افضل فضائل و اشرف كمالات است و مستلزم جميع كمالات بلكه عين آن‏ها، همچنان كه جور، ضد عدل و مستلزم جميع رذايل بلكه عين آن‏ها است و عدالت ملكه‏اى است كه در نفس انسان حاصل شده و او را برتعديل همه صفات و افعال توان‏مند مى‏سازد. پس جميع اخلاق فاضله و صفات كامله مترتب بر عدالت است‏به اين سبب افلاطون الهى گفته است كه: «چون براى انسان صفت عدالت‏حاصل شد روشن و نورانى مى‏شود و به واسطه آن جميع اجزاى نفس او و هر جزوى از ديگرى كسب ضيا و تلالؤ مى‏كند و ديده‏هاى نفس گشوده مى‏شود و متوجه مى‏شود به جا آوردن آن چه در خواسته‏اند بر نحو افضل پس سزاوار بساط قرب مبدا كل - جل شانه - مى‏شود و غايت تقرب در نزد ملك الملكوت از براى او حاصل مى‏شود» . (21)
آن‏گاه درباره انواع عدالت‏سخن گفته و نقش آن را در سعادت فرد و اجتماع بيان داشته و راه‏كارهاى حفظ اعتدال فضايل را ذكر كرده‏اند. كه به علت رعايت اختصار به همين مقدار بسنده مى‏كنيم.

پي نوشت ها :
 

1) سير حكمت در اروپا، انتشارات زوار، ص 18.
2) همان، ص 44.
3) همان، ص 26.
4) همان.
5) الاصول من الكافى، ج 1، باب صفة العلم، ص 32.
6) ملااحمد نراقى، عوائد الايام، ص 195.
7) همان، ص 196.
8) همان.
9) ملا محمدمهدى نراقى، جامع السعادات، ج 1، ص 1.
10) ملااحمد نراقى، معراج السعاده، شركت‏سهامى طبع كتاب، ص 5.
11) مرتضى مطهرى، خدمات متقابل اسلام و ايران، ص 595.
12) همان، ص 597.
13) ملااحمد نراقى، معراج السعاده، ص 7.
14) ر.ك: همان، ص 25 و ملامحمدمهدى نراقى، جامع السعادات، ج 1، ص 50.
15) مرتضى مطهرى، فلسفه اخلاق، انتشارات صدرا، ص 305- 306.
16) ر.ك: مكارم شيرازى، اخلاق در قرآن، ج 1، ص 100.
17) محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 75، ص 81 ، حديث 68 و كشف الغمه، مكتبه نبى هاشمى تبريز، ج 2، ص 349.
18) ابوالفتح كراجكى، معدن الجواهر، قم، مطبعه مهر استوار، ص 40.
19) ملااحمد نراقى، معراج السعاده، ص 35.
20) ر.ك: همان، ص 32 و ملا محمدمهدى نراقى، جامع السعادات، ج 1، ص 73.
21) ملامحمدمهدى نراقى، جامع السعادات، ج 1، ص 76 و ملا احمد نراقى، معراج السعاده‏ص 46.
 

منبع:www.naraqi.com



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط