ابو مسلم اصفهاني مفسّري گمنام (1)

ابومسلم محمد بن بحر اصفهاني از مفسران معتزليِ سده چهارم هجري است. برجسته‏ترين اثر وي تفسير جامع التأويل لمحكم التنزيل كه بر اساس مذهب اعتزال و با گرايشهاي عقلاني تدوين شده بوده، اكنون در دست نيست. در اين مقاله پس از شرحي مختصر از زندگاني اين مفسر گمنام به بيان آراء كلامي، شيوه واژه‏شناسي، و نظريه او پيرامون آيات ناسخ و منسوخ و تناسب آيات، بر اساس آنچه ديگر مفسّران از او نقل كرده‏اند،پرداخته و نيز نمونه‏هايي از اشعار وي ارائه شده است.
چهارشنبه، 17 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ابو مسلم اصفهاني مفسّري گمنام (1)

ابو مسلم اصفهاني مفسّري گمنام (1)
ابو مسلم اصفهاني مفسّري گمنام (1)


 






 

چكيده:
 

ابومسلم محمد بن بحر اصفهاني از مفسران معتزليِ سده چهارم هجري است. برجسته‏ترين اثر وي تفسير جامع التأويل لمحكم التنزيل كه بر اساس مذهب اعتزال و با گرايشهاي عقلاني تدوين شده بوده، اكنون در دست نيست. در اين مقاله پس از شرحي مختصر از زندگاني اين مفسر گمنام به بيان آراء كلامي، شيوه واژه‏شناسي، و نظريه او پيرامون آيات ناسخ و منسوخ و تناسب آيات، بر اساس آنچه ديگر مفسّران از او نقل كرده‏اند،پرداخته و نيز نمونه‏هايي از اشعار وي ارائه شده است.

***
 

يكي از پديده هاي دل آزار علمي ـ فرهنگي كه در تاريخ كليه ملل جهان به چشم مي خورد گمنام ماندن برخي شخصيتهاي بر جسته اجتماعي، سياسي يا علمي و از دست رفتن حاصل زحمات و تلاشهاي بي وقفه چندين و چند ساله آنان است.
از جمله اين شخصيتها در عالم اسلام «ابو مسلم محمّد بن بحر اصفهاني » معتزلي (254ـ322 ق)كاتب، نحوي، اديب، متكلّم، مفسّر و از رجال حكومت عباسي است (ابن نديم،225؛ ياقوت، 5/239).ارزنده‏ترين اثر وي، تفسير جامع التأويل لمحكم التنزيل كه طبق گزارش اغلب ترجمه نويسان و محققان در 14 يا 20 مجلد و براساس مذهب اعتزال تدوين يافته بوده اكنون در دسترس نيست( سيوطي، بُغية، 1/59؛ ابن حجر، 5/89؛ شيخ آقابزرگ، 5/44؛ صبحي صالح، 262؛ كحّاله، 7/97؛ گولدزيهر، 135).
اين تفسير حاوي نظريات جديدي بوده كه به قصد تقابل با عقايد شايع اشعري‏گري در آن دوره از تاريخ تأليف گرديده‏بوده است؛ از اينرو در جاي جاي تفسير او جنبه عقل گرايي و اتّكا به ريشه لغوي الفاظ آيات براي دريافت مقصود كه خاص معتزله است، به چشم مي خورد، بويژه در زمينه ناسخ و منسوخ آيات قرآن، مي‏توان گفت در عقيده خويش متفّرد بوده و آن را انكار كرده و همين امر باعث طعن علماي بسياري در مورد وي شده است. از اين تفسير بزرگ در حال حاضر فقط نقلهايي پراكنده در كتب تفسير و اصول باقي مانده كه بخش اعظم آنها در دو تفسير ارزشمند مجمع البيان طبرسي و مفاتيح الغيب امام فخر رازي آمده است.
برخي محققان و تذكره نويسان در ضبط نام، لقب، كنيه و حتي تاريخ وفات وي دچار اشتباه شده‏اند و به صورتهايي نظير عمرو بن بحر (عبدالعزيز بخاري، 3/157)، ابن عمر يا محمدبن يحيي (ابن امير الحاج،3/44)، حافظ (همانجا)، جاحظ (اسنوي، 2/29) و ابوسلمه1 آورده‏اند. از زندگي ابو مسلم بويژه نيمه اول عمر او، اطلاع چنداني در دست نيست؛ تنها از برخي گزارشهاي پراكنده تاريخي برمي‏آيد كه احتمالاً در اصفهان زاده شده، تحصيلات خود را در همين شهر آغاز و سپس براي ادامه تحصيل به بغداد سفر كرده است. ابومسلم خود از حضورش در بغداد خبر داده است؛اما تاريخ دقيق آن بدرستي معلوم نيست. ابوالفرج اصفهاني از ديدار وي با بُحتري سخن مي گويد؛ بنابراين ابو مسلم مي بايست پيش از 279 ق، هنگامي كه بحتري بغداد را براي هميشه ترك كرده، در آنجا بوده باشد. مي‏توان حدس زد كه وي در بغداد با دانشمند برجسته معتزلي ابوالقاسم بلخي كعبي(د 319 ق /931م) و همچنين با علي بن عيسي بن جرّاح (د 334 ق/946م) از رجال مشهور دولت بني عباس، آشنا شده و احتمالاً نزد ابوالحسن خياط معتزلي، استاد ابوالقاسم بلخي نيز تحصيل كرده است (دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 6/224).
طبق برخي گزارش ها، علي بن عيسي بن داود بن جرّاح كه دو بار به وزارت المقتدر بالله عباسي (حك•• : 295ـ 320 ق) منصوب گرديد و مردي دانشمند و اهل قلم بوده، باابومسلم ارتباط دوستي داشته و او را ستوده است (مصطفي زيد، 1/267؛ ياقوت، همانجا؛ ابن‏نديم، همانجا).
نزديكي افكار معتزله و زيديه موجب شد تا ابومسلم اصفهاني و ابوالقاسم بلخي، پس از بازگشت به ايران جذب دستگاه دولت علويان در طبرستان شوند، و ابومسلم در سالهاي پيش از 287 ق متصدّي برخي از امور ديواني محمد بن زيد داعي (حك•• : 270 ـ 287 ق) حاكم علوي طبرستان بود (شيخ آقا بزرگ، همانجا؛ ايرج افشار، همانجا؛ ياقوت، همانجا) و در كنار اشتغالات علمي، در سياست و حكومت نيز دخالت و نقش داشت. ابن اسفنديار (1/251) نيز از حضور وي و ابوالقاسم بلخي در مجلس محمدبن زيد داعي خبر داده است (قس: قاضي عبدالجبار، 299).
وي چندين بار در شهرها و دولتهاي مختلف به ولايت و حكومت دست يافت، از جمله شهرهاي اصفهان، فارس و قم (ياقوت، همانجا؛ سزگين، 1/99؛ ابوعلي مسكويه، 1/60؛ قمي، 106 و 142). در تاريخ قم آمده است كه وي دو بار در سالهاي 309 و 318 ق عامل و والي قم شد، اين شهر را مساحت كرد و خراج عرب را از عجم جدا ساخت (قمي،همانجا).
ابو مسلم علاوه بر مقام بلندش در تفسير قرآن، از ديگر رشته‏هاي علمي نيز آگاه بود. بر ادبيات عرب تسلّط داشت و گفته‏اند به فارسي و عربي شعر مي‏سرود (سيوطي، همانجا؛ شيخ آقا بزرگ، همانجا؛ زركلي، 6/50؛ قاضي عبدالجبار، همانجا).به گفته مافرّوخي، ابومسلم از رؤساي اصفهاني و يگانه فضلاي آن خطّه بود (ص 9). وي از فصاحت، هوش و استعداد، بسيار بهره داشت؛ به طوري كه گفته اند از فاصله دور و از حركات قلم، آنچه را كاتب مي نوشت تشخيص مي‏داد (قاضي عبدالجبار، 324). به نوشته حمزه اصفهاني، ابو مسلم پس از يك زندگي پر فراز و نشيب علمي ـ سياسي در سن شصت و هشت سالگي در سال 322 ق در شهر اصفهان ديده از جهان فرو بست و علي بن حمزة بن عماره اصفهاني او را رثا گفت (ياقوت، 5/241).

تفسير ابو مسلم اصفهاني
 

جامع التأويل لمحكم التنزيل كه حداقل در 14 مجلد بوده و در حال حاضر بر طبق برخي گزارشها هيچ اثري از آن در دسترس نيست (ذهبي، 1/368) تفسيري بوده بر اساس مذهب اعتزال و ابومسلم هنگام تفسير بسياري از آيات گرايشهاي عقلاني خويش را كه خاص مذهب اوست، در آن به نمايش گذاشته است.
ديدگاههاي او را مي توان از نقلهاي پراكنده تفسير وي در كتب تفاسير، بويژه تفسير مفاتيح الغيب امام فخررازي دريافت (4/140، 5/68 و 6/6، 14، 7/15،31/60). گزارش كرده‏اند كه يكي از علماي هند به نام سعيدالانصاري اين منقولات را در جزوه‏اي گرد آورده و به نام ملتقط جامع التأويل لمحكم التنزيل در سال 1340 ق /1921م در كلكته هند به چاپ رسانيده است (برو كلمان، 4/18؛ايرج افشار ، همانجا). نگارنده نيز كليه اقوال وي را كه در دو تفسير ارزشمند مجمع البيان و مفاتيح الغيب آمده استخراج كرده و پس از تحقيق و بررسي با نام تحقيق در تفسير ابومسلم محمدبن بحراصفهاني به روايت طبرسي در مجمع البيان و امام فخر رازي در مفاتيح الغيب فراهم و تدوين كرده است، و بدين سان بخشي از يك تفسير كهن متعلق به يك دانشمند ايراني احيا و معرفي شده است.

ستايش علما از تفسير ابو مسلم
 

از مطالعه متون چنين برمي آيد كه علما او را مفسّري صاحب نظر و مورد اعتماد مي‏دانسته‏اند و متكلمان و مفسّران شيعي و معتزلي بزرگي چون قاضي عبدالجّبار، سيدّ مرتضي، فخررازي، شيخ‏طوسي، شيخ طبرسي و ابوالفتوح رازي در موارد بسياري، نظرات وي را در تفسير آيات، نقل نموده، آنها را پذيرفته يا نقد كرده‏اند (براي نمونه نك: سيد مرتضي، 1/13 و367، 2/99 و 234 و 304 و 305؛ طبرسي،1/172 و 174 و 191 و 195، 2/271، 7/41،...؛ فخر رازي، 9/95، 12/25، 14/166،...؛ابوالفتوح، 1/371 و 372،...). افزون براين مفسر بزرگ زيدي، حاكم جُشَمي (د494 ق) نيز در تفسير خويش از نظرات ابومسلم سود جسته است. محقق كتاب الحاكم الجشمي مي گويد: عنايت حاكم به نقل ابومسلم در تفسير، به خاطر عنايت بزرگاني چون سيد مرتضي، شيخ طوسي و قاضي عبدالجبّار به تفسير وي بوده است. شهرت ابومسلم، حاكم را بر آن داشته كه پيوسته در نقل خويش تعبير«قال ابومسلم » را تكرار كند (عدنان زر زور، 161 و 162).
امام فخر رازي نيز نقلهاي بسياري از ابو مسلم اصفهاني در تفسيرش درج نموده و در مواردي چند، قول او را نيكوترين، روشنترين و صحيحترين دانسته است.2 جز اينان كساني چون عبدالعزيز بخاري (3/157)، كرماني (ص 37 ح)، قاضي عبدالجبار(ص 323) و شيخ طوسي (ص 1 و 2) او و تفسير او را با تعابيري مانند «مردي است معروف در علم، و كتاب بزرگي در تفسير دارد؛ معاني نيكوي ابومسلم در تفسير بر ديگران ترجيح دارد و در مرتبه بزرگي از فصاحت قرار دارد؛ از شايسته ترين كساني است كه در اين راه، زيباترين و متعادلترين راه را پيموده و كتاب او از بهترين و لايقترين آثاري است كه در تفسير قرآن نگاشته وتدوين شده‏است»، ستوده‏اند. نيز از ميان علماي معاصر، آية الله العظمي خوئي، نظرات ابومسلم را در باب ناسخ و منسوخ آيات قرآن در خلال تفسير البيان مورد توجّه و استفاده قرار داده، اما نامي از ابومسلم به ميان نياورده است؛ براي نمونه مي توان به آيات 15 و 16 سوره نساء اشاره كرد(دكتر محمد جعفر اسلامي، 138؛ قس: خوئي، البيان، 1/215 و 216).

عقايد ابو مسلم و نشانه هاي آن در تفسيرش
 

در باب عقايد، افكار و نظريات ابو مسلم به علت عدم دسترسي به آثار وي اطلاعات ما بسيار اندك است؛ اما مسلّم است كه از متكلمان معتزلي بوده و نام وي در طبقه هشتم از طبقات معتزله آمده است (ابن مرتضي، 91). با اين وجود، ديدگاههاي او گاهي مورد اعتراض و طعن برخي از علماي معتزلي قرار گرفته است و اين نشانه استقلال شخصيت علمي اوست.3 با عنايت به اين مطلب كه ابو مسلم تحصيلاتش را در بغداد گذرانده و با ابوالقاسم بلخي آشنا و مُعاشر بوده، مي توان وي را از معتزله مدرسه بغداد محسوب نمود. به نظر نمي رسد كه وي در باب انديشه‏هاي معتزله و اصول عقايد ايشان آراء مهمي در زمان خويش مطرح كرده باشد؛ زيرا اگر چنين بود، پس از وي نظرياتش مانند نظريات بسياري ديگر از دانشمندان و متكلمان معتزلي مورد نقد و بررسي قرار مي گرفت.
شيخ آقا بزرگ تهراني در باره مذهب وي مي نويسد: «ابو مسلم اصفهاني و علي بن عيسي رمّاني [د 384 ق] هر دو منسوب به اعتزال هستند و احتمال دارد براي پوشاندن مذهب خويش چنين انتسابي به خود داده باشند، زيرا ابو مسلم در كتاب تفسير يا در كتاب ناسخ و منسوخ خود، به تقدم اميرالمؤمنين (ع) بر كسان پيش از وي اشاره نموده و به كاملتربودن ايمان آن بزرگوار نسبت به ايمان ديگر صحابه و اخلاص وي در عبادت و بندگي خداوند گواهي داده است» (الذريعه ،5/45). بعيد است كه مرحوم آقا بزرگ خود چنين مطالبي را در تفسير ابومسلم اصفهاني يا كتاب ناسخ و منسوخ وي ديده باشد، زيرا آثار ابو مسلم هيچ كدام در دسترس نيست. امّا بهر حال دو مطلب احتمال تشيّع ابو مسلم را تأييد مي كند: نخست، ذهبي علي بن عيسي رمّاني را از متشيّعين شمرده (التفسير والمفسرون، 1/366) و ديگر ارتباط ابومسلم اصفهاني با علويان طبرستان و ديلم و دست يافتن به مناصب عالي در حكومت ايشان.

نمونه هايي از نظرات تفسيري ابومسلم
 

در اينجا نمونه هايي از نظرات تفسيري ابومسلم را كه تحت تأثير نوع تفكّر مذهبي وي از جمله اعتقاد به حُسن و قبح عقلي و اختيار بيان داشته ارائه مي دهيم :
وَلَئنْ أَتَيْتَ الذَّيْنَ أُوتُواالكِتابَ بِكُلِّ آيةٍ ما تَبِعُوا قِبْلَتَكَ ... (بقره: 145). ابو مسلم در تفسير آن اظهار داشته: «أن علم الله تعالي في عباده و ما يفعلونه ليس بحجّة فيما يرتكبون فأنهم مستطيعون لأن يفعلواالخيرالذي أُمِروا به و يتركوا ضدّه الذّي نُهوا عنه».
با اين بيان ابومسلم آشكارا تشخيص حسن و قبح توسط عقل را مّد نظر دارد و بر اصل اختيار كه از لوازم عقيده اعتزالي است تأكيد نموده‏است.
امام فخر رازي ذيل قول ابومسلم مي گويد: «واحتجّ أصحابنا به علي القول بتكليف ما لا يطاق و هو أنه تعالي أخبر عنهم بأنهم لا يتبعون قِبلته، فلو تبعوا قبلته لزم انقلاب خبراللّه الصّدق كِذبا و علمه جهلاً و هو محال و مستلزم المحال محال فكان ذلك محالا و قد أُمروا به، فقد أُمروا بالمحال، و تمام القول فيه مذكور في قول تعالي « ءانَّ الذَّين كَفَرُوا سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَم تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ»(مفاتيح الغيب. 4/140).
ـ زُيِّنَ لِلَّذينَ كَفَرُوا الْحَياةُ الدُّنيا...(بقره: 212) بيان ابومسلم چنين است: «...و لما كان الشيطان لا يملك أن يحمل الانسان علي الفعل قهرا فالانسان في الحقيقة هوالذي زيّن لنفسه». پيداست كه ابو مسلم وسوسه شيطان را خارج از وجود انسان، امري اجباري و قهري تلقي نكرده و معتقد است كه آدمي با اختيار خود زندگي دنيا را براي خويش زينت كرده است. در اين مورد هم ابومسلم اختيار را دخيل مي داند، امّا فخر رازي به دنبال سخن و ي گفته: «و اعلم أنّ هذا ضعيف و ذلك لأنّ قوله (زُيّن) يقتضي انّ مُزيّنا زينّه، والعدول عن الحقيقة الي المجاز غير ممكن» (مفاتيح الغيب، 6/6).
در اين مورد حق به جانب فخررازي است، زيرا آيات متعدد ديگري فعل (زيّن) را به شيطان نسبت داده‏اند (6/43، 8/48، 13/63، 27/24) اما اين بدان معنا نيست كه انسان در پذيرش زينتگري يا دعوت شيطان، فاقد اختيار باشد.
به منظور پرهيز از تطويل كلام در اين باب، تنها قسمتهايي به صورت فهرست ذكر مي گردد: آيه 213 بقره (مفاتيح، 6/14)، آيه 256 (مفاتيح، 7/15)، آيه 7 و 8 آل عمران(مفاتيح، 7/187 و 193)، آيه 96 مريم (مفاتيح، 21/256)، آيه 22 زمر(مجمع البيان، 8/496)، آيه 30 انسان (مجمع البيان، 10/413)، آيه 20 عبس(مفاتيح، 31/6).

ابو مسلم و علم لغت
 

شايان ذكر است كه معتزله - همچنين ابو مسلم اصفهاني - در بسياري از موارد براي اين كه خود را از قيد و بند ظاهر الفاظ آيات رها سازند با كمك بحثهاي لغوي، آيات مزبور را به نحوي از انحاء تأويل و توجيه مي كردند تا با اصول مذهب اعتزال در تضاد نباشد. ذهبي در مورد اتكاء مصرّانه مفسران معتزلي به ريشه لغوي الفاظ آيات و متوسل شدن آنان به شعر عرب در بيان معني آيات مي گويد: معتزله براي آن كه آيات قرآني را از معناي ظاهري منصرف سازند در تفسير آنها، آشكارا به ريشه لغوي الفاظ دست مي‏يازند تا نهايتا با اصول اعتقادي ايشان تصادم نيابد، و اين كار را بدان سبب انجام مي دهند كه معناي ظاهري را شايسته مقام خداوندي نمي دانند. از اينرو مي بينيم كه مفسران معتزلي مي كوشيدند تا ابتدا معنايي را كه در الفاظ آيات، متشابه به نظرشان مي رسيد باطل سازند، سپس براي لفظ مورد نظر معنايي را كه در لغت موجود است به اثبات رسانند تا اين تشابه را زايل سازد و در نتيجه با مذهبشان تطابق نمايد. به علاوه براي تحكيم معناي مذكور، به شعر عربي قديم هم استشهاد مي كردند (التفسير والمفسرون، 1/355).
بيان ذهبي نشانگر مخالفت وي با عملكرد معتزله در امر تفسير قرآن است، ليكن بايد خاطر نشان ساخت كه مفسّر بزرگي چون عبدالله بن عباس (ره) نيز در تفسير آيات قرآن، به لغت و خصوصا شعر عرب جاهلي توجه و عنايت خاصّي داشته است تا جايي كه برخي علما در انتقاد از اين كار گفته‏اند كه او در تفسير قرآن، به شعر اصالت داده است (حجّتي، 105). ابو مسلم نيز مانند ديگر مفسران معتزلي براي ارائه معنا و تفسير الفاظ آيات قرآن، به اصل لغوي كلمات و گاهي به شعر شاعران استناد نموده است كه به چند نمونه آن اشاره مي شود:
1) ذيل آيه: «ثُمَّ اتَّخَذْ تُمُ الْعِجْلَ مِن بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ ظَالِمُونَ» (بقره / 51)ابو مسلم گفته است: الظّلم في أصل اللّغة هو النّقص، قال تعالي : «كِلْتاَ الْجَنَّتَيْنِ آتَتْ اُكُلَها وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئا»[كهف / 33]، والمعني أنهم لما تركوا عبادةَ الخالق المحيي المميت و اشتغلوا بعبادة العجل فقد صاروا ناقصين في خيرات الدين والدنيا(مفاتيح الغيب ، 3/76).
2) ذيل آيه: «...وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُوا الشَّيَاطِينُ عَلَي مُلْكِ سُلَيْمَانَ»(بقره / 102) ابو مسلم گفت: تتلوا أي تكذب علي ملك سليمان، يقال: تلاعليه اذا كذب، و تلا عنه اذا صدق، و اذا اُبِهْمَ جاز الأمران (مفاتيح، 3/103).نيز آيات: 158 (مفاتيح، 4/182)، 187 (همان ، 5/12)، 260 (همان، 7/44).
3)ذيل آيه: «و اذْ نَتَقْنا الجَبَلَ فَوْقَهُمْ ...» (اعراف / 171) گفت: « النتق قلعُ الشي ء من الأصل و أصله الجذب: يُقال: نتقتُ الغربَ من البئر: جذبتهُ »(مجمع البيان، 4/496).
4)ذيل آيات : « و النازعات غرقا* والناشطات نشطا* والسّابحات سبحا *فالسابقات سبقا *فالمدبّرات أمرا»(نازعات / 1 تا 5)در تفسير مجمع البيان (10/430) از علي (علیه السّلام) نقل شده كه اين آيات، بيان صفات ملائكه است؛ اما فخر رازي از ابو مسلم چنين نقل كرده است: « ان هذه صفات الغزاة، والنازعات أيدي الغزاة، يقال للّرامي: نزع في قوسه و يقال : أغرق في‏النزع اذا استوفي مدَّالقوس».
والناشطاتُ السّهامُ و هي خروجها عن أيدي الرُّماة و نفوذها، و كلّ شي‏ء حللته فقد نشطتة، و منه نشاط الرجل و هو انبساطه و خفّته.والسابحات في هذا الموضع الخيل و سَبحُها العَدو، و يجوزأن يعني به الإبل أيضا. والمدبّرات مثل المعقّبات، والمرادأنه يأتي في ادبار هذاالفعل الذي هو نزع السّهام و سبح الخيل و سبقها الأمرالذي هو النصر، و لفظ التأنيث انما كان لان هؤلاء جماعات كما قيل‏المدبّرات؛ و يحتمل أن يكون المراد الآلة من القوس و الأوهاق علي معني المنزوع فيها والمنشوط بها »(مفاتيح، 31/31). بقيه موارد به اجمال عبارتند از: آيات: 67 انفال (مجمع البيان، 4/558)، 77 تا 83 هود (همان، 5/182ـ183)، 118 هود (همان، 5/203)، 15 طه (مفاتيح، 22/22)، 34 حج (همان، 23/34)، 57 ص(مجمع،8/482)، 24 دخان (همان، 9/64)، 15 احقاف (همان، 9/85)، 6 تا 14 نازعات (مفاتيح، 31/34)، و در اين در موارد ابومسلم به شعر شاعران استناد جسته است:
آل عمران 3 / 106 (مفاتيح الغيب، 8/181)، هود / 78ـ83 (مجمع البيان، 5/182ـ183)، الحاقة / 10 (مجمع البيان، 10/344).
ادامه دارد.....
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سايت : sm1372



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط