تأثیرفساد عالم دينی بر جامعه
مقام معظم رهبری(مدظله العالی) می فرمایند:
هر دانشمندي، هر کسي که با دانش خودش تأثيري در وضع جامعه دارد، فسادش از فساد بقيه، اعمق و اوسع است؛ اما آن عالمي که فسادش خيلي فراگير است، همين عالم دين است. علت هم واضح است. چون مردم از درون و از دل، به عالم دين اطمينان و اذعان مي کنند و تسليم مي شوند.
ما با يک لاقبا، مثلاً چه چيزي داشتيم که موجب بشود مردم با حرف روحانيت و حرف امام، آن طور حرکت کنند، پانزده سال مبارزه نمايند و بعد با فداکاري، آن را به پيروزي برسانند و سپس ده سال در دوران مبارک حضرت امام، در مقابل اين همه توطئه ايستادگي کنند و بعدش هم همين طور؟ آيا جز معنويت و جز اين اعتقاد در دل مردم که روحانيت براي خودش کار نمي کند، بلکه براي خدا و خير مردم است و امر خدا را اجرا مي کند، چيز ديگري بوده است؟ براي همين هم است که وقتي نهضت ها به غير جنبه ي معنوي و ايمان قلبي متکي باشند، نه جايي نمي رسند. اين، در جاهاي ديگر امتحان شده و در کشور ما هم امتحان شده است. نهضتي به جايي مي رسد، که يک رگه ي معنوي و ايماني و اعتقادي و خدايي در آن حاکم است.
مردم، روحانيت و اين لباس و من و شما را مظهر اين چيزها مي دانند و مؤمن به حساب مي آورند. گاهي خودشان اشتباه و خطا مي کنند و دچار شهوت و غضب و پول پرستي و تجمل پرستي و کارهايي که بالاخره بشر در طبيعتش هست، مي شوند و نقص خودشان را به پاي کمالي مي گذارند که در روحانيت به حساب مي آورند. مي گويند اگر ما ناقصيم، او کامل است؛ اگر ما نمي فهميم، او حکم خدا را مي فهمد؛ اگر رابطه ي ما با خدا ضعيف است، او رابطه اش قوي است؛ پس هر چه او مي گويد، ما «متقربا الي الله» عمل مي کنيم.
براي همين است که هر جا روحانيت جلوه بوده، اگر انقلاب بوده، پيروز شده؛ اصلاح بوده، انجام شده؛ خدمات بوده، تحقق پيدا کرده است؛ غير از اين که نيست. حالا اگر کاري شد که ايمان مردم به اين لباس و به اين دستگاه زايل شد، ببينيد چه پشتوانه يي از مردم گرفته مي شود، چه اعتماد قلبي يي از انسان يا از مردم زايل مي شود. اثر اين زوال اعتقاد و ايمان در بيرون چيست؟
منبع:www.khamenei.ir
هر دانشمندي، هر کسي که با دانش خودش تأثيري در وضع جامعه دارد، فسادش از فساد بقيه، اعمق و اوسع است؛ اما آن عالمي که فسادش خيلي فراگير است، همين عالم دين است. علت هم واضح است. چون مردم از درون و از دل، به عالم دين اطمينان و اذعان مي کنند و تسليم مي شوند.
ما با يک لاقبا، مثلاً چه چيزي داشتيم که موجب بشود مردم با حرف روحانيت و حرف امام، آن طور حرکت کنند، پانزده سال مبارزه نمايند و بعد با فداکاري، آن را به پيروزي برسانند و سپس ده سال در دوران مبارک حضرت امام، در مقابل اين همه توطئه ايستادگي کنند و بعدش هم همين طور؟ آيا جز معنويت و جز اين اعتقاد در دل مردم که روحانيت براي خودش کار نمي کند، بلکه براي خدا و خير مردم است و امر خدا را اجرا مي کند، چيز ديگري بوده است؟ براي همين هم است که وقتي نهضت ها به غير جنبه ي معنوي و ايمان قلبي متکي باشند، نه جايي نمي رسند. اين، در جاهاي ديگر امتحان شده و در کشور ما هم امتحان شده است. نهضتي به جايي مي رسد، که يک رگه ي معنوي و ايماني و اعتقادي و خدايي در آن حاکم است.
مردم، روحانيت و اين لباس و من و شما را مظهر اين چيزها مي دانند و مؤمن به حساب مي آورند. گاهي خودشان اشتباه و خطا مي کنند و دچار شهوت و غضب و پول پرستي و تجمل پرستي و کارهايي که بالاخره بشر در طبيعتش هست، مي شوند و نقص خودشان را به پاي کمالي مي گذارند که در روحانيت به حساب مي آورند. مي گويند اگر ما ناقصيم، او کامل است؛ اگر ما نمي فهميم، او حکم خدا را مي فهمد؛ اگر رابطه ي ما با خدا ضعيف است، او رابطه اش قوي است؛ پس هر چه او مي گويد، ما «متقربا الي الله» عمل مي کنيم.
براي همين است که هر جا روحانيت جلوه بوده، اگر انقلاب بوده، پيروز شده؛ اصلاح بوده، انجام شده؛ خدمات بوده، تحقق پيدا کرده است؛ غير از اين که نيست. حالا اگر کاري شد که ايمان مردم به اين لباس و به اين دستگاه زايل شد، ببينيد چه پشتوانه يي از مردم گرفته مي شود، چه اعتماد قلبي يي از انسان يا از مردم زايل مي شود. اثر اين زوال اعتقاد و ايمان در بيرون چيست؟
منبع:www.khamenei.ir