جايگاه اهل نظر
به هر دليل، جامعة اسلامي ما امروز درگير تشتّت و بحران ناخواسته است. تجربة فراز و نشيب ها، بن بست ها و بحران ها براي جامعه اي و قومي كه به سان يك كاروان مسير تاريخ را سپري مي كند، بسيار طبيعي است. ساحل نشينان بي حركت و عاري از حيات و جانِ بالنده، مبتلاي اين فراز و فرودها نمي شوند. چنانكه گورستان با گذر قرن ها و هزاره ها ثابت و متروكه مي ماند.
تاريخ چند هزار سالة اين سرزمين ، تاريخ مبارزه، ميدان داري و افت و خيزهاي بزرگ بوده. كسب بزرگي و حفظ بزرگي بدون مبارزه و حضور در ميدان اساساً غيرممكن است. هماره عواملي از بيرون يا از درون، در كمين اند تا قوم نشسته بر بلندي را به زير آورند و خود مقام و موقعيت او را تصاحب كنند و جملگي دارايي فرهنگي و تمدني اش را بربايند.
آشوب و آشفتگي در هر قدّ و قواره مهم نيست. مهم پيش بيني فراز و فرودهاي احتمالي، آمادگي براي مقابله و به سلامت خارج شدن از آن است.
استراتژيست قديمي چيني «سُن وو» كه اثر گرانسنگش «هنر جنگيدن» 1 پس از چند قرن در زمرة مهم ترين آثار در حوزة مطالعات نظامي و استراتژيك قابل شناسايي است، عبارت قابل تأملي دارد، مي نويسد: «در مسائل نظامي، اين مطلب از اصول است كه فرض را بر نيامدن دشمن نبايد گذاشت، بلكه بايد دربارة سرعت مقابله با وي انديشه كرد. همچنين نبايد فكر كرد كه دشمن حمله نمي كند، بلكه بايد درصدد شكست ناپذير كردن خود بود».
چنانكه اشاره كردم، عوامل مزاحم و خصومت ها گاه از بيرون جغرافياي خاكي يك هجوم مي آورد و گاه از درون جغرافياي خاكي. صرف نظر از اينكه مجراي ورود خصم از كدام يك از حوزه هاي « اقتصادي ، سياسي، نظامي و حتّي فرهنگي» باشد، به واقع، عوامل بحران ساز با استفاده از هر يك از اهرم هاي موجود در ميان مناسبات، گاه از درون و گاه از بيرون هجوم مي آورند.
ـ مي خواهم عرض كنم؛ به جز دو دسته عامل بيروني و دروني بحران ساز، عامل سومي هم قابل مطالعه است. اين عامل به زمينه ها و گاه نكات مغفول مانده اي برمي گردد كه سايرين از آنها براي ضربه زدن استفاده مي كنند.
نزد مردان فرزانه، همة اين سه صورت كين ورزي و مداخل آنها قابل شناسايي و پيش بيني است. چنانكه، ديدبانان و طلايه داران سپاه ، وظيفة اصلي شان شناسايي كمين گاه ها ، عِدّه و عُدّة خصم ، منفذهاي ورود سپاهيان و بالاخره نحوة مبارزه و جنگ ميداني با آنهاست.
ملك داري به هر صورت و در هر وجهي اساساً در زمرة عمليات نظامي شناسايي مي شود و شايد به عبارت جناب سعدي شيراز ، خود زندگي غير جنگيدن نيست.« زندگي جنگ است جانا بهر جنگ آماده شو» تمامي شيوه ها ، فرمول ها و استراتژي هاي جنگ ميداني در تمامي ساحات حيات اجتماعي و ملك داري مصداق پيدا مي كند ، حتّي در معاملات و بازرگاني نيز همين قاعده قابل شناسايي و اجرا است.
اگرچه هنگامه و وقت اين پرسش و پاسخ در شرايط امروز كه جامعه مبتلاي تنش و تجاوز است نباشد، امّا به عنوان يك معلم فرهنگي، روي پرسشگر خود را متوجه كساني مي كنم كه وظيفه داشتند: 1. كمين گاه ها را شناسايي كنند؛ 2. راه هاي نفود را ببندند؛ 3. جبهة خودي را مهيّاي سد كردن رخنه ها كنند و 4. با سرعت براي مقابله به پا خيزند.
بايد پرسيد: به راستي هر يك از متوليان امور پنج گانه كه اركان حكومت را شامل مي شوند براي موارد برشمردة بالا (شناسايي كمين گاه، انسداد معبرها، تجهيز و مهياسازي نيروهاي خودي و بالاخره مقابلة سريع و به موقع) طيّ سال هاي گذشته چه كرده اند؟ مگر نه اينكه همة ابزار (امكانات مالي ، تجهيزات نظامي ، تجهيزات رسانه اي ، اهرم هاي سياسي و...) جملگي در همين مسير قابل تعريف اند؟ و جملگي به سهم خود مكلف و در شرايط سخت ميزان توانايي ، آمادگي و اقدام آنها قابل ارزيابي است؟
براي مثال شما، به عنوان خواننده و مخاطب محترم آيا سينما و ساير رسانه ها را حاضر در صحنة امروز ايران مي شناسيد؟
دانشگاه ها، اساتيد و دانشجويان حوزة مطالعات اجتماعي و جامعه شناسي را در كجا قرار مي دهيد؟
مگر تحصيل و گذران واحدهاي درسي و جملگي جلب مدارك براي قرار گرفتن در موقعيت هايي نيست كه جامعه و سرزمين فرهنگي و خاكي را در مصونيت تام نگه دارد؟ اين موضوع به شما نمي نماياند كه بخش بزرگي از اين همه سرمايه گزاري ها بي ثمر بوده است؟
جايگاه سازمان ها و وزارتخانه هاي بزرگي مثل وزارت فرهنگ و سازمان تبليغات اسلامي و سايران را در كدام موقعيت مي شناسيد؟ در كارنامة آنها شناسايي چند كمين گاه، چند راه رخنة خصم و چند طرح براي مقابله و جبران خسارات قابل شناسايي است؟
در اين مجال قصد نقد حوزة عمل و نحوة حضور مديران سازمان ها و نهادي سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي در شرايط بحراني و قبل از آن را ندارم، تنها مي خواستم متذكر نكاتي شوم. مگر جز اين است كه پيش از بروز وقايع خسارت بار و سيل بنيان كن امكان سد كردن رخنه ها وجود داشت؟ بخشي از رخنه ها ايرادات و نقدهايي است كه قابل تأمل اند و خصم از آنها به عنوان اهرم فشار بهره مي برد. در ميان اين همه جاي گفت وگو از «نظريه پردازان» خالي است. آنان كجايند؟ شايد بهتر بود ابتدا مي گفتم آنان كيانند؟
منظور من از نظريه پردازان، همان استراتژيست ها هستند ورنه، شأن اهل نظر اجلّ از اين گفت وگوهاست و نگارنده در مقام سخن گفتن از اهل نظر، جايگاه آنان، كاركرد نظر و نقش آفريني آنها در ارتقاء يك قوم به مدارج بالايي از سروري و آقايي در حوزة فكري و فرهنگي نيست. اين سخن بگذار تا وقت دگر!
طيّ چهارصد سال اخير، به تبع غلبة تاريخ غربي، «قدرت و حفظ قدرت» موضوع اصلي اقوام غربي و به تبع آنها ساكنان ساير سرزمين ها شد. در گذشته نيز «قدرت» و سلطنت از جايگاه ويژة خودش برخوردار بوده.
غلبة عقل تكنيكي و كمّي بر حيات انسان غربي و اصالت يافتن اين عقل مجال و ميدان را براي برنامه ريزي «و مديريت براي كسب قدرت و حفظ آن» فراهم آورد تا انسان غربي با تكيه بر اين عقل كمّي، خود را دايرمدار فرض كند و براي تحقق بهشت زميني اش برنامه ريزي كند و با مدد همة اسباب و عوامل گام به گام مدارج را طي كند. حتي با شيوه و مباني ماكياولي كه امروز آن شيوه بر جهان سياست غالب است. همين عقل كمّي در غرب باعث انتظام همة امور و تربيت انسان غربي شد.
اگرچه اقوام غيرغربي پا جاي پاي غرب گذاشتند و اميد تجربة قافلة تمدن و نيل به آن را در سر پروراندند، ليكن با مسامحه از كنار همة آنچه كه در حوزة نظري و فرهنگي موجب شده بود تا غرب تمدن تكنولوژيك را به تمامي حاصل آورد، گذشتند، آنها را كپي كردند و استفاده از اتومبيل و ساخت آسمان خراش را به مثابة غربي شدن و تجربة تمام مدرنيته فرض كردند. دست آخر هم براي خلاصي از دست سنّت هاي مذهبي شرقي، نسخه هاي ديكته شدة سازمان هاي جهاني را براي توسعه و تجربة توسعه يافتگي علاج درد بي درمان خود فرض كردند. نتيجة اين واقعه طيّ دويست سالة گذشته همين شده كه در تمامي كشورهاي شرقي و غيرغربي ملاحظه مي كنيد؛ در يك كلام «بحران زدگي» در فكر و فرهنگ و تمدن. از اين هم بگذرم؛ چون اين مقاله، مجال اين گفت وگو را ندارد. ... و به تدريج استراتژي و استراتژيست ها در كار سياست و ملك داري يار و ياور برنامه ريزان و مديران و ملك داران شدند.
نبايد از ياد برد كه غرب، با پشت پا زدن به آسمان و تقدس زدايي از عالم و آدم، همة اساطير و دريافت هاي اساطيري، همة اديان و بينش و دريافت اسوه هاي ديني دربارة عالم و آدم و مقصود و مأواي بشر را متعلق به عصر پيشينيان گذشته و دوران بي علمي و ابتدايي حيات آدمي بر زمين فرض كرد و همة دريافت سكولاريستي و ماترياليستي را مطمح نظر قرار داد. از همين رو، رجوع به گذشته و اسوه ها و دريافت هاي پيشين را صاحب توانايي و قدرت براي گذار از فراز و نشيب ها ندانست. از نظر غرب، آن همه مربوط به گذشته بودند، اشيايي براي موزه ها و اشخاصي براي درج در تاريخ و دفتر خاطرات عمومي بشر، از همين جا تاريخ جديد، (طيّ چهارصد سال اخير) با رويكرد جديد، علوم جديد و مقصد جديد و راه و روش جديد قابل شناسايي است.
از همين جاست كه دو گروه مهم «نظريه پردازان استراتژيست و قهرمانان نورس» جايگزين همة مواريث، همة اسوه ها و مقدّسات گذشتگان شدند تا كار و بار بشر در عصر جديد به سامان برسد. بي اين دو، كار و بار انسان غربي براي سير در عالم غربي به سامان درنمي آيد.
از اين منظر حيات سياسي، اجتماعي، اقتصادي، نظامي و حتّي فرهنگي غربيان و غرب را بنگريد. صدها ايدئولوژي و ايدئولوگ در نقطة عطف هاي مهم پديد آمدند تا به حيات سياسي اجتماعي بشر غربي در مقاطع مختلف سر و سامان بدهند و از فروپاشي و ايستايي در امانش دارند.
صدها و هزارها نظريه پرداز و استراتژيست در حوزه هاي مختلف اقتصادي، سياسي و اجتماعي پديد آمدند و هر يك سهمي از حركت هاي اجتماعي را نصيب خود ساختند و هزاران قهرمان، كه جملگي ساخته و پرداختة دستگاه رؤياساز قهرمان پروري ورزش، سينما و... بودند، تا انسان غربي روي پا بماند و در انفعال و ايستايي نغلطد و تاريخ غربي فاعليت خود را از دست ندهد.
غرب به اين همه احتياج داشت. بي اين همه نمي توانست برود. ماندگاري اش در گرو همة اين ابزار بود و البته، به نحو احسن نيز از اين همه استفاده كردند. از همين رو، سرمايه گزاري در اين ميدان ارزش داشت. ساكنان ساير سرزمين ها و ساير اقوام نيز، دانسته و ندانسته متأثّر از قهرمانان و نظريه پردازان و ايدئولوگ هاي غربي بوده و هستند. كدام كشور را در جهان مي شناسيد كه مبتلا به فوتبال، سينما و قهرمانانش نباشد. با اين تفاوت كه قهرمانان اين ميادين در شرق، خنثي، بي اثر و گاه ضدّ حركت اند و فاقد تأثير و نقش در حيات اجتماعي مردم. البته در بسياري اوقات كاتاليزور و مقوّم مناسبات پست بشر نيز بوده اند.
كدام كشور را در جهان مي شناسيد كه مبتلا به حزب و حزب بازي نباشد و متأسفانه در حالي كه عموماً متأثر از ايدئولوژي هاي قرن 17 و 18 ميلادي اروپا هستند؛ چه احزاب چپ و چه راست. البته اين همه براي غرب باعث:
تداوم حيات فرهنگي، سياسي و اجتماعي،
اسطوره زدايي و تقدس زدايي از همة فرهنگ ها و تمدن ها،
زمينه سازي براي اعمال قدرت غرب و سلطه جويي ساسي نظامي،
تصاحب بازارها و فروش توليدات صنعتي تمدن مدرن،
زمينه ساي بسط فرهنگ جهاني، اقتصاد جهاني، سياست جهاني و بالاخره حكومت جهاني، شد.
اين همه در گروه انجام مسلسل مطالعات استراتژيك، نظريه پردازي، بسط استراتژي ها، برنامه ريزي، قهرمان سازي، مديريت و كنترل و در يك كلام ساده «نظم و انتظام» بود و اين يعني «مدرنيته». در حالي كه در نزد شرقيان مدرنيته در استفادة تكنيك و تكنولوژي و صنعت خلاصه مي شود. بي شك «مدرنيزاسيون و استفاده از ماشين» با تجربة مدرنيته تفاوت جدّي دارد. بسط اين سخن هم مجالي ديگر مي طلبد.
اميدوارم كه خوانندة محترم سخنان من را ناظر بر ستايش و تمجيد از غرب نپندارد. در عصر سوءتفاهم سخن گفتن ساده نيست و ما سخت مبتلاي سوءتفاهم هستيم.
مي خواستم براي بيان نقش نظريه پردازان و قهرمانان در حيات اجتماعي انسان غربي مثالي بياورم: اگر شما بخواهيد از سطح خيابان شهرتان آب لوله كشي يا گاز را به خانه اي در حاشية خيابان يا كوچه اي در حاشية خيابان برسانيد، كار ساده است، يك انشعاب ساده و انتقال آب يا گاز توسط يكي دو كارگر و كارشناس قضيه را مرتفع مي سازد. حال اگر خواستيد همين آب را به طبقة ششم آپارتماني در حاشية خيابان برسانيد چطور؟ بي شك، بدون نصب پمپ آب در مسير لولة انشعابي آب به ساكن طبقة ششم نمي رسد.
مسئله را بزرگ كنيد، انتقال آب يك رود به شهري دوردست، صدها كيلومتر دورتر چطور؟ با كوه ها و تپه ها چه مي كنيد؟ بدون محاسبة دقيق، بدون پيش بيني درست تعداد پمپ خانه هاي بين راه و ساير امكانات اين امر به سامان در مي آيد؟
گذار يك قوم از فراز و فرود جادة تاريخ و انتقال در امنيت و سلامت و به شرط حفظ همة كيفيت و كميت فرهنگي و مادي كمتر از انتقال آب يا گاز به شهري دوردست نيست؟ چه ميزان سرمايه گذاري دربارة موانع و عوامل تهديد كنندة سر راه، تقويت كننده ها و ... لازم است.
بي گمان در تغيير شرايط مسير، جنس و نوع همة ادوات و ابزار موتورخانه ها، مراقب ها و ... تفاوت مي كنند. انتقال همة مواريث فرهنگي، سرمايه هاي مادّي، نسل هايي كه پي در پي مي آيند به آينده اي دور و با طيّ سال ها و ده ها با اتكّا به روش ها، آموزه ها، و استراتژي هاي ثابت ممكن نيست.
ورود با شرايطي كه مشي در آن را پذيرا شده ايم و مواجهه با هر يك از موضوعات سياسي، اجتماعي، اقتصادي در گروه نظريه پردازي است. چنانكه جملگي نيازمند استراتژي اند.
سال هاست كه ملك داري را در «كسب درآمد و هزينة درآمدها» تعريف كرده ايم و به كارگيري مجموعه اي از تاكتيك ها كه در قالب برنامه هايي كوتاه مدت توسط مديران دستگاه هاي مختلف به كار گرفته مي شوند. مديراني كه عموماً با جهت گيري حزبي و سياسي در كار وارد مي شوند، در اندك زماني و به دليل همان جهت گيري ها جاي خود را به مديران جديد مي دهند. درآمدها هزينه مي شوند و سال ها سپري و به همين سادگي؛ آن زمان كه جامعه مواجه با مسئله اي بزرگ و در عرصه اي مهم مي شود، با روش هايي ثابت و تقريباً بدون كارايي سعي در رفع معضل مي كنيم؟
گاهي با نگاه ابزاري، شأن هر يك از مناسبات و مناصب را نازل مي سازيم، شرايط و مقتضيات مسئوليت ها را ملاحظه نمي كنيم و پست هاي مديريتي را به رغم تخصصي و حرفه اي بودن به افراد غيرمتخصص، غير حرفه اي و تجربه نياموخته مي سپاريم و شرط هم گرايي سياسي و حزبي با خود را براي احراز شرايط تصدي پست ها كافي مي شناسيم. همواره اميد مي ورزيم اين اشخاص در ميدان عمل آزموده شوند و كارايي لازم براي تصدّي امور را از آن خود سازند. اگر هزينة گزافي كه در اين وضع بر كشور و مردم تحميل مي شود، خساراتي كه به بار مي آيد و ساير تبعاتش را كه چونان امواج به همه جا سرايت مي كند، محاسبه كنيم درمي يابيم كه بدترين شيوة قابل نقد در حوزة مديريتي را اتخاذ كرده ايم.
به اين مي ماند كه ما جواني فن نياموخته و مبتدي را به اميد فائق آمدن بر كشتي گيري حرفه اي روانة ميدان و تشك كشتي كنيم و آنگاه در گير و دار مبارزه، وقتي كه آن بيچاره چون گنجشكي در ميان پنجه هاي رقيب گرفتار آمده بخواهيم از حاشيه او را به انجام فني و بدلي وادار كنيم. نتيجه معلوم است.
1. كدام يك از مديران صاحب مطالعات استراتژيك اند؟ آيا اين علم اساساً در ميان ما جايگاهي دارد؟
2. در كدام يك از حوزه ها و مناسبات و معاملات امكان تربيت و پرورش مديران قابل را (مطابق استراتژي هاي كلان و مقبول نظام اسلامي) فراهم آورده ايم. آيا اساساً در ميان ما، چنين مراكزي وجود دارد؟
3. آيا ميزان خسارت حاصل از تغيير دائمي استراتژي ها و خطاهاي استراتژيك مديران يك شبه و يك روزه را محاسبه كرده ايم؟
4. آيا غير از اين است كه تزريق پول بر بدنة مناسبات مختلف (خارج از برنامه هاي استراتژيك مدوّن) به مثابة تزريق كورتون براي فروكش كردن موقتي بحران ها و التهاب ها است؟
5. هيچ انديشيده ايم چرا هر يك از مديران ارشد كشور براي خود اين اختيار را فراهم مي بينند كه در وقت تصدي پست به راحتي فاصلة ميان صفر تا صد را طي كنند و هيچ مانعي را هم فراروي خود نبينند. چقدر فاصله ميان خطّ مشي دولت هاي طالب اصلاحات و مبتني بر خطّ مشي كاملاً غربي و دولت بنيادگرا مي بينيد؟ وجود كدام خلأ در نظام، چنين مجالي را فراهم آورده است؟ مگر غير از اين است كه حداقل بخشي از بحران هاي كنوني فرزند همين ماجرا هستند؟
از جايگاه مغفول «نظريه پردازان» در حوزة ملك داري مي گفتم. هر كس از بيرون و البته با شيفتگي نسبت به غرب و حكمرانانش را مي نگرد، گمان مي برد كه اين هنرپيشه ها و گاوچران ها و نوازندگان منتخب احزاب اند كه كارگردان اصلي حكومت اند و دموكراسي و ليبراليته جريان جاري و پذيرفتة نظام هاي جوياي قدرت است. اين رهزني و چشم بندي شرقيان را مي فريبد و از اينجا، هرج و مرج را روزيِ ماه ها و سال هاي حيات سياسي و اجتماعي كشورهاي خود مي سازند.
اين ساده دلان حتي قادر به شناسايي اولية مراكز مهمي چون اعضاي بيلدربرگ، كميسيون سه جانبه و شوراي روابط خارجي كه جملگي لايه به لايه اهرم هاي قدرت را در اختيار داشته و احزاب را هدايت مي كنند، بلكه متوجه نظريه سازان آشكاري چون فوكوياما، هانتينگتون، برژنسكي و ديگران هم نمي شوند كه حسب شرايط مستحدثه و در وقت بروز بحران ها مبتني بر خطّ مشي اصلي و ثابت، استراتژي ها و تاكتيك هايي را پيشنهاد مي كنند تا مديران و رؤساي رسمي و دولتي آن همه را معمول دارند و كشتي نظام غربي را به سلامت از فراز و فرودها عبور دهند.
در همين مسير، جملة اهرم هاي اقتصادي، ابزار رسانه اي و غوغاسالاران مطبوعاتي نيز زمينه را براي ايجاد وحدت رويه در كشور، مقابله با خطرات، پذيرش تاكتيك ها و... فراهم مي آورند. در تمامي لايه ها، قدرت واحد، مركز تصميم گيري واحد و هدف واحد نمودار است. اين همه، مجال تداوم حيات سياسي، اجتماعي غرب و سلطه جويي اش را فراهم آورده اند.
كدام نماينده در پارلمان آمريكا و اروپا مي تواند بنيادهاي اصلي نظري و خطّ مشي كلان و قله هاي تصميم گيري را در هم شكسته و از آن بگذرد؟ آنها حتي با گماردن گاردها و محافظاني در جناحين چپ و راست چون «يهوديان ضدّ صهيونيست»، امثال «چامسكي» و فيلم سازاني چون «مايكل مور» و... همه را مي فريبند. حريف و مخالف را وادار به افشاي مكنونات قلبي و رازهاي خود مي سازند، خطّ مشي ويژه اي را القا مي كنند، تا هيچ خطري نظام استكباري را تهديد نكند.
در نقاط عطف هاي مهم، از مسير بلندي كه قومي آن را مي پيمايد، نظريه پردزان با هوشياري «خلأ تئوريك» را پر مي كنند. بخش مهمي از آسيب ها و بحران ها در كشورهاي شرقي و اسلامي محصول «خلأ تئوريك» است. دشمن با سوءاستفاده از اين نقاط خالي، نظريه اي مي سازد و توسط اشخاصي كه خود آنها را پرورده، شهرت داده، حمايت كرده و به قول عوام درآب و نمك خوابانده در دامان مردم مي اندازد. مأموران گمارده شده و جوانان بي خبر و ساده دل نيز به پرورش آن طفل مشغول مي آيند تا در ساية آن، بحران همة اركان را چون موريانه از درون بپوساند.
با اجازه مي خواهم عرض كنم، نظريه ها و تئوري ها، نقش همان پمپ هاي بين راهِ سلسله اي از لوله هاي انتقال آب را ايفاد مي كنند. منبع ثابت، محتواي لوله ها ثابت، مسير مشخص و مقصد نيز معلوم است. پمپ ها با جبران ضعف ها، ركود و بحران ها، گذر آب را تسهيل مي سازند.
از سال 1368 به اين طرف ما از خلأ تئوريك در كشور رنج برده ايم. متأسفانه، در برخي مقاطع، مديران سياسي ارشد به غلط خود نقش نظريه پرداز، استراتژيست، مدير اجرايي دولت ناظر، تقسيم كنندة اعتبارات و حتّي تعيين كنندة مديران جزئي استاني و شهرستاني و توبيخ كنندة مديران ردة چهارم و پنجم را هم عهده دار شده اند. در حالي كه تا قبل از تصدي پست مهمّ رياستي دستگاه سياسي، جز در يكي يا دو مورد از موارد بالا صاحب پيشينه، مطالعه و تجربة كلان نبوده اند.
نكتة جالب اينجاست كه در كارنامة بسياري از مديران، نمرة نقدپذيري همواره منفي بوده و هست. نقدي ساده آنان را بر مي آشوبد و منتقد را در دايرة مطرودان و محكومان وارد مي سازد. همين وضع باعث شده تا هر يك از رؤسا در وقت تصدّي امور، با طيّ سلسله مراتب همة مديران مياني، سازماني و حتّي كارمندان جزء را نيز تعويض نمايد.
چه كسي مي تواند جابه جايي وحشتناك و حذف و تعديل كارشناسان و كمك كارشناسان را در هر يك از ادوار سابق ولاحق انكار كند؟
نكته جالب توجه اين است كه در اين ميان ريگ هاي ثابت جوي يا همان مأموران آب زيركاه و معاندان منكر دين و نظام اند كه بي سر و صدا مي مانند، زير آب همه را مي زنند، به مديران نوپا خط مي دهند و بر و بچه هاي صميمي انقلاب را هر از مدتي آوارة كوي و برزن مي سازند تا مجموعة اجتماعي، فرهنگي و... بر مدار دلخواه عوامل پشت پرده و موذي بچرخد. اين تغييرات به همان نسبت كه گريبان كاركنان سازمان ها را مي گيرد، باعث تغيير مصوبات، خطّ مشي ها و مقررات درون سازمان نيز مي شود.
تبعات اين همه تغيير را چه كسي جز مردم، جز نظام اسلامي، جز دين خداوند و امام زمان(ع) بايد بدهد؟ (قبلاً دربارة پيامدها و خسارات حاصل از تغيير نوشته ام و مطالعة مجدد آن را توصيه مي كنم) اگرچه مي دانم كه اين يادداشت ره به دهي نمي برد و باعث اصلاح روش ها نمي شود، امّا امر به معروف و نهي از منكر تكليف همة ما به ويژه اهل قلم است، اگرچه براي برخي ناخوشايند باشد.
تهيه شده به صورت پي دي اف در وبلاگ دايرة المعارف آنلاين
Vahidbolandiroshan.blogfa.com
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سایت : vbolandi
تاريخ چند هزار سالة اين سرزمين ، تاريخ مبارزه، ميدان داري و افت و خيزهاي بزرگ بوده. كسب بزرگي و حفظ بزرگي بدون مبارزه و حضور در ميدان اساساً غيرممكن است. هماره عواملي از بيرون يا از درون، در كمين اند تا قوم نشسته بر بلندي را به زير آورند و خود مقام و موقعيت او را تصاحب كنند و جملگي دارايي فرهنگي و تمدني اش را بربايند.
آشوب و آشفتگي در هر قدّ و قواره مهم نيست. مهم پيش بيني فراز و فرودهاي احتمالي، آمادگي براي مقابله و به سلامت خارج شدن از آن است.
استراتژيست قديمي چيني «سُن وو» كه اثر گرانسنگش «هنر جنگيدن» 1 پس از چند قرن در زمرة مهم ترين آثار در حوزة مطالعات نظامي و استراتژيك قابل شناسايي است، عبارت قابل تأملي دارد، مي نويسد: «در مسائل نظامي، اين مطلب از اصول است كه فرض را بر نيامدن دشمن نبايد گذاشت، بلكه بايد دربارة سرعت مقابله با وي انديشه كرد. همچنين نبايد فكر كرد كه دشمن حمله نمي كند، بلكه بايد درصدد شكست ناپذير كردن خود بود».
چنانكه اشاره كردم، عوامل مزاحم و خصومت ها گاه از بيرون جغرافياي خاكي يك هجوم مي آورد و گاه از درون جغرافياي خاكي. صرف نظر از اينكه مجراي ورود خصم از كدام يك از حوزه هاي « اقتصادي ، سياسي، نظامي و حتّي فرهنگي» باشد، به واقع، عوامل بحران ساز با استفاده از هر يك از اهرم هاي موجود در ميان مناسبات، گاه از درون و گاه از بيرون هجوم مي آورند.
ـ مي خواهم عرض كنم؛ به جز دو دسته عامل بيروني و دروني بحران ساز، عامل سومي هم قابل مطالعه است. اين عامل به زمينه ها و گاه نكات مغفول مانده اي برمي گردد كه سايرين از آنها براي ضربه زدن استفاده مي كنند.
نزد مردان فرزانه، همة اين سه صورت كين ورزي و مداخل آنها قابل شناسايي و پيش بيني است. چنانكه، ديدبانان و طلايه داران سپاه ، وظيفة اصلي شان شناسايي كمين گاه ها ، عِدّه و عُدّة خصم ، منفذهاي ورود سپاهيان و بالاخره نحوة مبارزه و جنگ ميداني با آنهاست.
ملك داري به هر صورت و در هر وجهي اساساً در زمرة عمليات نظامي شناسايي مي شود و شايد به عبارت جناب سعدي شيراز ، خود زندگي غير جنگيدن نيست.« زندگي جنگ است جانا بهر جنگ آماده شو» تمامي شيوه ها ، فرمول ها و استراتژي هاي جنگ ميداني در تمامي ساحات حيات اجتماعي و ملك داري مصداق پيدا مي كند ، حتّي در معاملات و بازرگاني نيز همين قاعده قابل شناسايي و اجرا است.
اگرچه هنگامه و وقت اين پرسش و پاسخ در شرايط امروز كه جامعه مبتلاي تنش و تجاوز است نباشد، امّا به عنوان يك معلم فرهنگي، روي پرسشگر خود را متوجه كساني مي كنم كه وظيفه داشتند: 1. كمين گاه ها را شناسايي كنند؛ 2. راه هاي نفود را ببندند؛ 3. جبهة خودي را مهيّاي سد كردن رخنه ها كنند و 4. با سرعت براي مقابله به پا خيزند.
بايد پرسيد: به راستي هر يك از متوليان امور پنج گانه كه اركان حكومت را شامل مي شوند براي موارد برشمردة بالا (شناسايي كمين گاه، انسداد معبرها، تجهيز و مهياسازي نيروهاي خودي و بالاخره مقابلة سريع و به موقع) طيّ سال هاي گذشته چه كرده اند؟ مگر نه اينكه همة ابزار (امكانات مالي ، تجهيزات نظامي ، تجهيزات رسانه اي ، اهرم هاي سياسي و...) جملگي در همين مسير قابل تعريف اند؟ و جملگي به سهم خود مكلف و در شرايط سخت ميزان توانايي ، آمادگي و اقدام آنها قابل ارزيابي است؟
براي مثال شما، به عنوان خواننده و مخاطب محترم آيا سينما و ساير رسانه ها را حاضر در صحنة امروز ايران مي شناسيد؟
دانشگاه ها، اساتيد و دانشجويان حوزة مطالعات اجتماعي و جامعه شناسي را در كجا قرار مي دهيد؟
مگر تحصيل و گذران واحدهاي درسي و جملگي جلب مدارك براي قرار گرفتن در موقعيت هايي نيست كه جامعه و سرزمين فرهنگي و خاكي را در مصونيت تام نگه دارد؟ اين موضوع به شما نمي نماياند كه بخش بزرگي از اين همه سرمايه گزاري ها بي ثمر بوده است؟
جايگاه سازمان ها و وزارتخانه هاي بزرگي مثل وزارت فرهنگ و سازمان تبليغات اسلامي و سايران را در كدام موقعيت مي شناسيد؟ در كارنامة آنها شناسايي چند كمين گاه، چند راه رخنة خصم و چند طرح براي مقابله و جبران خسارات قابل شناسايي است؟
در اين مجال قصد نقد حوزة عمل و نحوة حضور مديران سازمان ها و نهادي سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي در شرايط بحراني و قبل از آن را ندارم، تنها مي خواستم متذكر نكاتي شوم. مگر جز اين است كه پيش از بروز وقايع خسارت بار و سيل بنيان كن امكان سد كردن رخنه ها وجود داشت؟ بخشي از رخنه ها ايرادات و نقدهايي است كه قابل تأمل اند و خصم از آنها به عنوان اهرم فشار بهره مي برد. در ميان اين همه جاي گفت وگو از «نظريه پردازان» خالي است. آنان كجايند؟ شايد بهتر بود ابتدا مي گفتم آنان كيانند؟
منظور من از نظريه پردازان، همان استراتژيست ها هستند ورنه، شأن اهل نظر اجلّ از اين گفت وگوهاست و نگارنده در مقام سخن گفتن از اهل نظر، جايگاه آنان، كاركرد نظر و نقش آفريني آنها در ارتقاء يك قوم به مدارج بالايي از سروري و آقايي در حوزة فكري و فرهنگي نيست. اين سخن بگذار تا وقت دگر!
طيّ چهارصد سال اخير، به تبع غلبة تاريخ غربي، «قدرت و حفظ قدرت» موضوع اصلي اقوام غربي و به تبع آنها ساكنان ساير سرزمين ها شد. در گذشته نيز «قدرت» و سلطنت از جايگاه ويژة خودش برخوردار بوده.
غلبة عقل تكنيكي و كمّي بر حيات انسان غربي و اصالت يافتن اين عقل مجال و ميدان را براي برنامه ريزي «و مديريت براي كسب قدرت و حفظ آن» فراهم آورد تا انسان غربي با تكيه بر اين عقل كمّي، خود را دايرمدار فرض كند و براي تحقق بهشت زميني اش برنامه ريزي كند و با مدد همة اسباب و عوامل گام به گام مدارج را طي كند. حتي با شيوه و مباني ماكياولي كه امروز آن شيوه بر جهان سياست غالب است. همين عقل كمّي در غرب باعث انتظام همة امور و تربيت انسان غربي شد.
اگرچه اقوام غيرغربي پا جاي پاي غرب گذاشتند و اميد تجربة قافلة تمدن و نيل به آن را در سر پروراندند، ليكن با مسامحه از كنار همة آنچه كه در حوزة نظري و فرهنگي موجب شده بود تا غرب تمدن تكنولوژيك را به تمامي حاصل آورد، گذشتند، آنها را كپي كردند و استفاده از اتومبيل و ساخت آسمان خراش را به مثابة غربي شدن و تجربة تمام مدرنيته فرض كردند. دست آخر هم براي خلاصي از دست سنّت هاي مذهبي شرقي، نسخه هاي ديكته شدة سازمان هاي جهاني را براي توسعه و تجربة توسعه يافتگي علاج درد بي درمان خود فرض كردند. نتيجة اين واقعه طيّ دويست سالة گذشته همين شده كه در تمامي كشورهاي شرقي و غيرغربي ملاحظه مي كنيد؛ در يك كلام «بحران زدگي» در فكر و فرهنگ و تمدن. از اين هم بگذرم؛ چون اين مقاله، مجال اين گفت وگو را ندارد. ... و به تدريج استراتژي و استراتژيست ها در كار سياست و ملك داري يار و ياور برنامه ريزان و مديران و ملك داران شدند.
نبايد از ياد برد كه غرب، با پشت پا زدن به آسمان و تقدس زدايي از عالم و آدم، همة اساطير و دريافت هاي اساطيري، همة اديان و بينش و دريافت اسوه هاي ديني دربارة عالم و آدم و مقصود و مأواي بشر را متعلق به عصر پيشينيان گذشته و دوران بي علمي و ابتدايي حيات آدمي بر زمين فرض كرد و همة دريافت سكولاريستي و ماترياليستي را مطمح نظر قرار داد. از همين رو، رجوع به گذشته و اسوه ها و دريافت هاي پيشين را صاحب توانايي و قدرت براي گذار از فراز و نشيب ها ندانست. از نظر غرب، آن همه مربوط به گذشته بودند، اشيايي براي موزه ها و اشخاصي براي درج در تاريخ و دفتر خاطرات عمومي بشر، از همين جا تاريخ جديد، (طيّ چهارصد سال اخير) با رويكرد جديد، علوم جديد و مقصد جديد و راه و روش جديد قابل شناسايي است.
از همين جاست كه دو گروه مهم «نظريه پردازان استراتژيست و قهرمانان نورس» جايگزين همة مواريث، همة اسوه ها و مقدّسات گذشتگان شدند تا كار و بار بشر در عصر جديد به سامان برسد. بي اين دو، كار و بار انسان غربي براي سير در عالم غربي به سامان درنمي آيد.
از اين منظر حيات سياسي، اجتماعي، اقتصادي، نظامي و حتّي فرهنگي غربيان و غرب را بنگريد. صدها ايدئولوژي و ايدئولوگ در نقطة عطف هاي مهم پديد آمدند تا به حيات سياسي اجتماعي بشر غربي در مقاطع مختلف سر و سامان بدهند و از فروپاشي و ايستايي در امانش دارند.
صدها و هزارها نظريه پرداز و استراتژيست در حوزه هاي مختلف اقتصادي، سياسي و اجتماعي پديد آمدند و هر يك سهمي از حركت هاي اجتماعي را نصيب خود ساختند و هزاران قهرمان، كه جملگي ساخته و پرداختة دستگاه رؤياساز قهرمان پروري ورزش، سينما و... بودند، تا انسان غربي روي پا بماند و در انفعال و ايستايي نغلطد و تاريخ غربي فاعليت خود را از دست ندهد.
غرب به اين همه احتياج داشت. بي اين همه نمي توانست برود. ماندگاري اش در گرو همة اين ابزار بود و البته، به نحو احسن نيز از اين همه استفاده كردند. از همين رو، سرمايه گزاري در اين ميدان ارزش داشت. ساكنان ساير سرزمين ها و ساير اقوام نيز، دانسته و ندانسته متأثّر از قهرمانان و نظريه پردازان و ايدئولوگ هاي غربي بوده و هستند. كدام كشور را در جهان مي شناسيد كه مبتلا به فوتبال، سينما و قهرمانانش نباشد. با اين تفاوت كه قهرمانان اين ميادين در شرق، خنثي، بي اثر و گاه ضدّ حركت اند و فاقد تأثير و نقش در حيات اجتماعي مردم. البته در بسياري اوقات كاتاليزور و مقوّم مناسبات پست بشر نيز بوده اند.
كدام كشور را در جهان مي شناسيد كه مبتلا به حزب و حزب بازي نباشد و متأسفانه در حالي كه عموماً متأثر از ايدئولوژي هاي قرن 17 و 18 ميلادي اروپا هستند؛ چه احزاب چپ و چه راست. البته اين همه براي غرب باعث:
تداوم حيات فرهنگي، سياسي و اجتماعي،
اسطوره زدايي و تقدس زدايي از همة فرهنگ ها و تمدن ها،
زمينه سازي براي اعمال قدرت غرب و سلطه جويي ساسي نظامي،
تصاحب بازارها و فروش توليدات صنعتي تمدن مدرن،
زمينه ساي بسط فرهنگ جهاني، اقتصاد جهاني، سياست جهاني و بالاخره حكومت جهاني، شد.
اين همه در گروه انجام مسلسل مطالعات استراتژيك، نظريه پردازي، بسط استراتژي ها، برنامه ريزي، قهرمان سازي، مديريت و كنترل و در يك كلام ساده «نظم و انتظام» بود و اين يعني «مدرنيته». در حالي كه در نزد شرقيان مدرنيته در استفادة تكنيك و تكنولوژي و صنعت خلاصه مي شود. بي شك «مدرنيزاسيون و استفاده از ماشين» با تجربة مدرنيته تفاوت جدّي دارد. بسط اين سخن هم مجالي ديگر مي طلبد.
اميدوارم كه خوانندة محترم سخنان من را ناظر بر ستايش و تمجيد از غرب نپندارد. در عصر سوءتفاهم سخن گفتن ساده نيست و ما سخت مبتلاي سوءتفاهم هستيم.
مي خواستم براي بيان نقش نظريه پردازان و قهرمانان در حيات اجتماعي انسان غربي مثالي بياورم: اگر شما بخواهيد از سطح خيابان شهرتان آب لوله كشي يا گاز را به خانه اي در حاشية خيابان يا كوچه اي در حاشية خيابان برسانيد، كار ساده است، يك انشعاب ساده و انتقال آب يا گاز توسط يكي دو كارگر و كارشناس قضيه را مرتفع مي سازد. حال اگر خواستيد همين آب را به طبقة ششم آپارتماني در حاشية خيابان برسانيد چطور؟ بي شك، بدون نصب پمپ آب در مسير لولة انشعابي آب به ساكن طبقة ششم نمي رسد.
مسئله را بزرگ كنيد، انتقال آب يك رود به شهري دوردست، صدها كيلومتر دورتر چطور؟ با كوه ها و تپه ها چه مي كنيد؟ بدون محاسبة دقيق، بدون پيش بيني درست تعداد پمپ خانه هاي بين راه و ساير امكانات اين امر به سامان در مي آيد؟
گذار يك قوم از فراز و فرود جادة تاريخ و انتقال در امنيت و سلامت و به شرط حفظ همة كيفيت و كميت فرهنگي و مادي كمتر از انتقال آب يا گاز به شهري دوردست نيست؟ چه ميزان سرمايه گذاري دربارة موانع و عوامل تهديد كنندة سر راه، تقويت كننده ها و ... لازم است.
بي گمان در تغيير شرايط مسير، جنس و نوع همة ادوات و ابزار موتورخانه ها، مراقب ها و ... تفاوت مي كنند. انتقال همة مواريث فرهنگي، سرمايه هاي مادّي، نسل هايي كه پي در پي مي آيند به آينده اي دور و با طيّ سال ها و ده ها با اتكّا به روش ها، آموزه ها، و استراتژي هاي ثابت ممكن نيست.
ورود با شرايطي كه مشي در آن را پذيرا شده ايم و مواجهه با هر يك از موضوعات سياسي، اجتماعي، اقتصادي در گروه نظريه پردازي است. چنانكه جملگي نيازمند استراتژي اند.
سال هاست كه ملك داري را در «كسب درآمد و هزينة درآمدها» تعريف كرده ايم و به كارگيري مجموعه اي از تاكتيك ها كه در قالب برنامه هايي كوتاه مدت توسط مديران دستگاه هاي مختلف به كار گرفته مي شوند. مديراني كه عموماً با جهت گيري حزبي و سياسي در كار وارد مي شوند، در اندك زماني و به دليل همان جهت گيري ها جاي خود را به مديران جديد مي دهند. درآمدها هزينه مي شوند و سال ها سپري و به همين سادگي؛ آن زمان كه جامعه مواجه با مسئله اي بزرگ و در عرصه اي مهم مي شود، با روش هايي ثابت و تقريباً بدون كارايي سعي در رفع معضل مي كنيم؟
گاهي با نگاه ابزاري، شأن هر يك از مناسبات و مناصب را نازل مي سازيم، شرايط و مقتضيات مسئوليت ها را ملاحظه نمي كنيم و پست هاي مديريتي را به رغم تخصصي و حرفه اي بودن به افراد غيرمتخصص، غير حرفه اي و تجربه نياموخته مي سپاريم و شرط هم گرايي سياسي و حزبي با خود را براي احراز شرايط تصدي پست ها كافي مي شناسيم. همواره اميد مي ورزيم اين اشخاص در ميدان عمل آزموده شوند و كارايي لازم براي تصدّي امور را از آن خود سازند. اگر هزينة گزافي كه در اين وضع بر كشور و مردم تحميل مي شود، خساراتي كه به بار مي آيد و ساير تبعاتش را كه چونان امواج به همه جا سرايت مي كند، محاسبه كنيم درمي يابيم كه بدترين شيوة قابل نقد در حوزة مديريتي را اتخاذ كرده ايم.
به اين مي ماند كه ما جواني فن نياموخته و مبتدي را به اميد فائق آمدن بر كشتي گيري حرفه اي روانة ميدان و تشك كشتي كنيم و آنگاه در گير و دار مبارزه، وقتي كه آن بيچاره چون گنجشكي در ميان پنجه هاي رقيب گرفتار آمده بخواهيم از حاشيه او را به انجام فني و بدلي وادار كنيم. نتيجه معلوم است.
1. كدام يك از مديران صاحب مطالعات استراتژيك اند؟ آيا اين علم اساساً در ميان ما جايگاهي دارد؟
2. در كدام يك از حوزه ها و مناسبات و معاملات امكان تربيت و پرورش مديران قابل را (مطابق استراتژي هاي كلان و مقبول نظام اسلامي) فراهم آورده ايم. آيا اساساً در ميان ما، چنين مراكزي وجود دارد؟
3. آيا ميزان خسارت حاصل از تغيير دائمي استراتژي ها و خطاهاي استراتژيك مديران يك شبه و يك روزه را محاسبه كرده ايم؟
4. آيا غير از اين است كه تزريق پول بر بدنة مناسبات مختلف (خارج از برنامه هاي استراتژيك مدوّن) به مثابة تزريق كورتون براي فروكش كردن موقتي بحران ها و التهاب ها است؟
5. هيچ انديشيده ايم چرا هر يك از مديران ارشد كشور براي خود اين اختيار را فراهم مي بينند كه در وقت تصدي پست به راحتي فاصلة ميان صفر تا صد را طي كنند و هيچ مانعي را هم فراروي خود نبينند. چقدر فاصله ميان خطّ مشي دولت هاي طالب اصلاحات و مبتني بر خطّ مشي كاملاً غربي و دولت بنيادگرا مي بينيد؟ وجود كدام خلأ در نظام، چنين مجالي را فراهم آورده است؟ مگر غير از اين است كه حداقل بخشي از بحران هاي كنوني فرزند همين ماجرا هستند؟
از جايگاه مغفول «نظريه پردازان» در حوزة ملك داري مي گفتم. هر كس از بيرون و البته با شيفتگي نسبت به غرب و حكمرانانش را مي نگرد، گمان مي برد كه اين هنرپيشه ها و گاوچران ها و نوازندگان منتخب احزاب اند كه كارگردان اصلي حكومت اند و دموكراسي و ليبراليته جريان جاري و پذيرفتة نظام هاي جوياي قدرت است. اين رهزني و چشم بندي شرقيان را مي فريبد و از اينجا، هرج و مرج را روزيِ ماه ها و سال هاي حيات سياسي و اجتماعي كشورهاي خود مي سازند.
اين ساده دلان حتي قادر به شناسايي اولية مراكز مهمي چون اعضاي بيلدربرگ، كميسيون سه جانبه و شوراي روابط خارجي كه جملگي لايه به لايه اهرم هاي قدرت را در اختيار داشته و احزاب را هدايت مي كنند، بلكه متوجه نظريه سازان آشكاري چون فوكوياما، هانتينگتون، برژنسكي و ديگران هم نمي شوند كه حسب شرايط مستحدثه و در وقت بروز بحران ها مبتني بر خطّ مشي اصلي و ثابت، استراتژي ها و تاكتيك هايي را پيشنهاد مي كنند تا مديران و رؤساي رسمي و دولتي آن همه را معمول دارند و كشتي نظام غربي را به سلامت از فراز و فرودها عبور دهند.
در همين مسير، جملة اهرم هاي اقتصادي، ابزار رسانه اي و غوغاسالاران مطبوعاتي نيز زمينه را براي ايجاد وحدت رويه در كشور، مقابله با خطرات، پذيرش تاكتيك ها و... فراهم مي آورند. در تمامي لايه ها، قدرت واحد، مركز تصميم گيري واحد و هدف واحد نمودار است. اين همه، مجال تداوم حيات سياسي، اجتماعي غرب و سلطه جويي اش را فراهم آورده اند.
كدام نماينده در پارلمان آمريكا و اروپا مي تواند بنيادهاي اصلي نظري و خطّ مشي كلان و قله هاي تصميم گيري را در هم شكسته و از آن بگذرد؟ آنها حتي با گماردن گاردها و محافظاني در جناحين چپ و راست چون «يهوديان ضدّ صهيونيست»، امثال «چامسكي» و فيلم سازاني چون «مايكل مور» و... همه را مي فريبند. حريف و مخالف را وادار به افشاي مكنونات قلبي و رازهاي خود مي سازند، خطّ مشي ويژه اي را القا مي كنند، تا هيچ خطري نظام استكباري را تهديد نكند.
در نقاط عطف هاي مهم، از مسير بلندي كه قومي آن را مي پيمايد، نظريه پردزان با هوشياري «خلأ تئوريك» را پر مي كنند. بخش مهمي از آسيب ها و بحران ها در كشورهاي شرقي و اسلامي محصول «خلأ تئوريك» است. دشمن با سوءاستفاده از اين نقاط خالي، نظريه اي مي سازد و توسط اشخاصي كه خود آنها را پرورده، شهرت داده، حمايت كرده و به قول عوام درآب و نمك خوابانده در دامان مردم مي اندازد. مأموران گمارده شده و جوانان بي خبر و ساده دل نيز به پرورش آن طفل مشغول مي آيند تا در ساية آن، بحران همة اركان را چون موريانه از درون بپوساند.
با اجازه مي خواهم عرض كنم، نظريه ها و تئوري ها، نقش همان پمپ هاي بين راهِ سلسله اي از لوله هاي انتقال آب را ايفاد مي كنند. منبع ثابت، محتواي لوله ها ثابت، مسير مشخص و مقصد نيز معلوم است. پمپ ها با جبران ضعف ها، ركود و بحران ها، گذر آب را تسهيل مي سازند.
از سال 1368 به اين طرف ما از خلأ تئوريك در كشور رنج برده ايم. متأسفانه، در برخي مقاطع، مديران سياسي ارشد به غلط خود نقش نظريه پرداز، استراتژيست، مدير اجرايي دولت ناظر، تقسيم كنندة اعتبارات و حتّي تعيين كنندة مديران جزئي استاني و شهرستاني و توبيخ كنندة مديران ردة چهارم و پنجم را هم عهده دار شده اند. در حالي كه تا قبل از تصدي پست مهمّ رياستي دستگاه سياسي، جز در يكي يا دو مورد از موارد بالا صاحب پيشينه، مطالعه و تجربة كلان نبوده اند.
نكتة جالب اينجاست كه در كارنامة بسياري از مديران، نمرة نقدپذيري همواره منفي بوده و هست. نقدي ساده آنان را بر مي آشوبد و منتقد را در دايرة مطرودان و محكومان وارد مي سازد. همين وضع باعث شده تا هر يك از رؤسا در وقت تصدّي امور، با طيّ سلسله مراتب همة مديران مياني، سازماني و حتّي كارمندان جزء را نيز تعويض نمايد.
چه كسي مي تواند جابه جايي وحشتناك و حذف و تعديل كارشناسان و كمك كارشناسان را در هر يك از ادوار سابق ولاحق انكار كند؟
نكته جالب توجه اين است كه در اين ميان ريگ هاي ثابت جوي يا همان مأموران آب زيركاه و معاندان منكر دين و نظام اند كه بي سر و صدا مي مانند، زير آب همه را مي زنند، به مديران نوپا خط مي دهند و بر و بچه هاي صميمي انقلاب را هر از مدتي آوارة كوي و برزن مي سازند تا مجموعة اجتماعي، فرهنگي و... بر مدار دلخواه عوامل پشت پرده و موذي بچرخد. اين تغييرات به همان نسبت كه گريبان كاركنان سازمان ها را مي گيرد، باعث تغيير مصوبات، خطّ مشي ها و مقررات درون سازمان نيز مي شود.
تبعات اين همه تغيير را چه كسي جز مردم، جز نظام اسلامي، جز دين خداوند و امام زمان(ع) بايد بدهد؟ (قبلاً دربارة پيامدها و خسارات حاصل از تغيير نوشته ام و مطالعة مجدد آن را توصيه مي كنم) اگرچه مي دانم كه اين يادداشت ره به دهي نمي برد و باعث اصلاح روش ها نمي شود، امّا امر به معروف و نهي از منكر تكليف همة ما به ويژه اهل قلم است، اگرچه براي برخي ناخوشايند باشد.
پينوشتها:
1 . سن وو، آيين رزم (The art of war) ، ترجمة سيد جواد حسيني، انتشارات هلال، مركز پخش موعود.
تهيه شده به صورت پي دي اف در وبلاگ دايرة المعارف آنلاين
Vahidbolandiroshan.blogfa.com
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سایت : vbolandi
/ج