فرآيند مديريت فرهنگي
همان طور که مي دانيم مديريت يک فرآيند يا فراگرد مشتمل بر مجموعه اي از فعاليت هاي منظم و مرتبط با يکديگر است. مديريت فرهنگي نيز از اين امر مستثنا نيست. نهايت اين که تفاوت مديريت فرهنگي با ساير مديريت ها (صنعتي، بازرگاني و...) نه در اسم اين فعاليت ها، بلکه در نحوه و محتواي اين گونه فعاليت هاست. در اين فصل به طور خلاصه با فرآيند مديريت فر هنگي و نوع فعاليت ها و نحوه انجام و محتواي آنها آشنا خواهيم شد. آنگاه نحوه ي طراحي يک فعاليت فرهنگي را به اختصار توضيح خواهيم داد.
مديريت فرهنگي، در حوزه خرد يا کلان، متشکل از فعاليت هايي منظم است که آن را در قالب مراحل اين فرآيند تعريف مي کنيم. اين مراحل عبارتند از:
1. شناخت وضعيت موجود؛.
2. شناخت وضعيت مطلوب؛
3. شناسايي راه حل هاي اصلي و جايگزين؛
4. گزينش بهترين راه حل ها؛
5. اجرا؛
6. نظارت؛
7. ارزشيابي.
نکته مهم اين است که اين فرآيند، يک فرآيند چرخه اي است؛ يعني نتايج ارزشيابي، زمينه اي براي اجراي دور جديد فعاليت هاي فرهنگي است که خود اين چرخه را مجدداً طي مي کند.
البته گاه از اين مراحل، در قالب سه مرحله ي عمده ي برنامه ريزي (شامل فعاليت هاي 1 الي 5)، اجرا (فعاليت 6) و ارزيابي (فعاليت 7 و 8) ياد مي شود.
برنامه ريزي
اجراي برنامه
ارزيابي
اکنون به تفصيل هر يک از فعاليت هاي ياد شده را مورد بررسي قرار مي دهيم.
در شناخت وضعيت موجود، مؤلفه هاي مهمي بايد مد نظر قرار گيرد که اهم آنها بدين شرح است:
اولاً، برنامه ها متناسب با اين ويژگي ها طراحي شود؛
ثانياً، از آنجا که مديريت، اجراي کار توسط ديگران است و با عنايت به اصل مهم مشارکت -که پيش از اين توضيح داده شد- استفاده از مخاطبين در اجراي برنامه ها امکان پذير گردد.
تنويع و تنوع فعاليت ها و بر نامه هاي فرهنگي بر حسب اموري از جمله مخاطب شناسي امکان پذير مي باشد. لحاظ اين امر، حتي در فعاليت هاي جزئي مديريت هاي فرهنگي نيز ضرورت دارد؛ مثلاً تا يک سخنران نداند که براي چه کساني سخن مي گويد، نمي تواند محتواي سخن خود را تنظيم نمايد و شيوه ي درست ارائه آن را انتخاب کند. از اين لحاظ مديرت فرهنگي به مثابه ي طبيبي مي ماند که بدون شناخت دقيق بيمار خويش، ممکن است آنچه براي او تجويز مي کند، در حقيقت عامل تشديد بيماري يا ايجاد مرضي ديگر در او باشد.
يک مبلغ و سخنران مذهبي نيز بايد از ميزان فهم و درک و توانايي فکري و نيز نوع نيازهاي مخاطبين خود به خوبي آگاه باشد تا بتواند يک سخنراني يا نشست علمي موفق را ارائه دهد. متأسفانه از جمله عوامل جدي آسيب زا در فعاليت هاي فرهنگي کشور پس از انقلاب، به ويژه در حوزه فرهنگ ديني، بي توجهي به اين مهم بوده است. تهيه شناسنامه ي فرهنگي براي مساجد کشور که بخشي از آن به مخاطب شناسي اختصاص داشته باشد، کمترين و البته مهم ترين ابزاري است که مي توانست مبلغان و فعالان مذهبي را به سمت ارائه برنامه هاي کارساز فرهنگي بکشاند، نه آن که هر سال مردم يک محله، مواجه با سخنراني هاي تکراري و خسته کننده و گاه متضاد با سال قبل باشند!
در واقع، مخاطب شناسي يافتن پاسخي براي اولين پرسش مهم در برنامه ريزي هاي فرهنگي است و آن پرسش اين است که: «برنامه ها براي چه کساني به اجرا در مي آيد؟»
توجه داشته باشيم که يک برنامه ي فرهنگي، هنگامي مي تواند مؤثر و موفق عمل نمايد که بر اساس توانايي ها و نيازهاي مخاطبين در حال و آينده تدوين شده باشد و اين کار ممکن نيست، مگر آن که طراحان برنامه هاي فرهنگي اطلاعات مناسب و کاملي از توانايي ها جسمي، روحي، سني و رواني مخاطبين خود داشته باشند و از اين اطلاعات در هر قسمت از بر نامه ي طراحي شده، به وضوح استفاده نمايند» (1).
بديهي است که صرف خصوصيات فيزيکي يک موقعيت مد نظر نيست، بلکه شامل آثار و ابنيه فرهنگي و اجتماعي آن نيز مي شود. بدين لحاظ موقعيت شناسي علاوه بر شناخت جغرافيايي، جامعه شناسي و فرهنگ شناسي آن موقعيت را نيز شامل مي شود. از اين رو شناخت شخصيت ها، اماکن، آداب و رسوم و... نيز از جمله مؤلفه هاي موقعيت شناسي است.
در مجموع، داشتن حداقل آگاهي ها از انسان ها، ملت ها، کشورها، فرهنگ ها، تاريخ، جغرافيا، منابع طبيعي، مذاهب، نژادها، ترکيب هاي جمعيتي مردان، زنان و... براي مديرت هاي کلان فرهنگي ضروري است. براي يک مدير فرهنگي شناخت کمّي و کيفي از وضعيت انساني، اجتماعي، اقتصادي، آموزشي، سياسي و ديني منطقه ي خود، ضروري است.
بديهي است که اين شناخت، بايستي همه جانبه، عميق و دقيق بوده و البته همراه رعايت «اولويت ها» باشد؛ يعني رهيافت شناخت وضعيت موجود، تجزيه و تحليل آن وضعيت و درجه بندي پتانسيل و امکانات و مشکلات و موانع مي باشد.
براي اين کار، مديريت هاي فرهنگي بايد اهداف خويش را بشناسند. اين اهداف معمولاً در دو دسته ي اهداف کلي و جزئي قرار مي گيرند. البته اهداف کلي معمولاً در اساسنامه هاي سازمان ها و مراکز، ارائه مي شود و اگر هم چنين نباشد، معمولاً دورنمايي از آنها در اذهان غالب مديران، موجود است. اما مهم تر از اهداف کلي، اهداف جزئي است که معمولاً تعيين و تبيين آن، کار دشوار و سختي است. چشم اندازي کلي از مطلوب خود داشتن، امر سختي نيست، اما آنگاه که اين امر قالب تشخيص و جزئيت به خود مي گيرد و بايستي ابعاد و زواياي آن روشن شود، دشواري و صعوبت آن آشکار مي گردد.
بديهي است هر چقدر بيشتر و بهتر بدانيم که مطلوب ما چيست، انگيزه ما از فعاليت بيشتر مي شود و کارها سمت و سوي خود را مي يابد و از اتلاف هزينه ها و منابع و نيز خستگي ها و آزردگي ها کاسته مي شود.
در ترسيم هدف هاي فرهنگي بايد توجه داشته باشيم که:
اولاً اين هدف ها قابل فهم باشند. هدف هاي مبهم و غير قابل درک نمي توانند فعاليت هاي فرهنگي را قرين موفقيت سازند و اساساً ارزيابي آنها را غير ممکن مي سازند.
ثانياً هدف ها بايد قابل اجرا و دست يافتني باشند.
ثالثاً هدف ها بايد مرتبط با يکديگر و مؤيد هم باشند.
رابعاً هدف ها بايد همه جانبه باشند؛ زيرا مخاطب برنامه هاي فرهنگي، انسان ها هستند و فرهنگ در عمق روح انسان ها ريشه دارد و در رفتار و احساسشان نمود مي يابد. از اين رو هدف هاي فرهنگي بايستي هم هدف هايي شناختي (مربوط به سطح باورها و شناخت هاي آدميان) باشند و هم احساسات و عواطف آدميان را پرورش دهند و تأمين کنند و هم هدايت کننده ي رفتارهاي آدميان باشند.
از اين رو در فعاليت هاي فرهنگي نظير سمينارها، نشست ها، اردوها، مراسم مذهبي و... بايد به روشني هر يک از مؤلفه هاي ياد شده، تأمين شود.
اجراي اين مرحله، که از اهميت بسياري برخوردار است و البته عينيت و نمود خارجي نيز دارد، نيازمند دانش، تجربه و ذوق هنري است. به هر ميزان مدير از دانش بيشتري در حوزه ي مديريت فرهنگي برخوردار باشد و مطالعات تطبيقي داشته باشد و بيشتر بتواند از يافته هاي ديگران بهره مند گردد و نيز خود تجربه کاري مناسبي در حوزه مديريت فرهنگي داشته باشد و به علاوه ذوق و خلاقيت کاري داشته باشد، بيشتر مي تواند نامه ها، فعاليت ها و روش هاي ابتکاري و نوي را در جهت دستيابي به اهداف فرهنگي به کار گيرد. بدين منظور علاوه بر اين که دوره هاي آموزشي مستمر براي مديريت هاي فرهنگي ضروري است، ارائه بولتن هاي اطلاع رساني از فعاليت هاي فرهنگي گذشته و حال در جوامع و نيز فراهم کردن امکان تبادل تجربيات براي مديران فرهنگي يک امر حياتي است. البته اصل مهم «مشورت» در برنامه ريزي نيز در اين مرحله جايگاه خاصي دارد.
نکته مهم در اين مرحله، اين است که يک مدير فرهنگي بايد بتواند طيف گسترده و متنوعي از فعاليت ها، برنامه ها و روش ها را در ابتدا پيش بيني نمايد؛ آنگاه بر حسب ميزان تطابق با وضعيت موجود و لحاظ مسائل مبنايي و ارزشي ديگر، راهکار مناسب را برگزيند.
برنامه هاي فرهنگي
برنامه هاي فرهنگي مشتمل بر مجموعه اي از فعاليت هاي فرهنگي است که براي دستيابي به اهداف فرهنگي طراحي مي شوند. از آنجا که برنامه ها تابعي از زمان، قدرت و محتواي غالب برنامه است، انواعي از برنامه هاي فرهنگي قابل تصور است؛ مثلاً به لحاظ زمان، دو نوع برنامه وجود دارد.
1. برنامه ي بلند مدت که گاه از آن به برنامه هاي استراتژيک يا راهبردي نيز ياد مي شود و معمولاً براي يک دوره ي زماني چندساله (5 تا 10ساله) طراحي مي کنند. 2. برنامه ي کوتاه مدت يا برنامه هاي تاکتيکي و اجرايي که مقطعي و معمولاً يکساله يا کمتر از اين است؛ حتي برنامه هاي کوتاه مدت يک روزه تا سه روزه نيز قابل طرح است (2).
از سوي ديگر بر حسب توزيع قدرت و نقش عوامل اجرايي، برنامه ها به دو نوع متمرکز و غير متمرکز و نيز برنامه از بالا به پايين و از پايين به بالا تقسيم مي شود. به لحاظ محتوايي نيز بر حسب اين که محتواي غالب برنامه کدام يک از ابعاد فرهنگي را پوشش مي دهد يا بيشتر ناظر به کدامين سطح از شخصيت آدمي است، با برنامه هاي گوناگوني مواجه هستيم. از اين منظر گاه برنامه را به بر نامه هاي دانشي (ارائه اطلاعات و افزايش آگاهي هاي مخاطبان) برنامه هاي توانشي (ايجاد مهارت هاي خاص در مخاطبين) و برنامه هايي نگرشي (ايجاد نگرش خاص در مخاطبين) تقسيم مي کنند. همچنين نامگذاري برنامه ها به ورزشي، اخلاقي، مذهبي و... از اين حيث مي باشد.
نامگذاري ها و انواع ديگري از برنامه هاي فرهنگي وجود دارد که در اينجا از بيان آن صرف نظر مي کنيم (3).
در هر حال يک برنامه ي فرهنگي، بايد ويژگي هاي زير را دارا باشد:
- روشن و دقيق؛
- آسان، قابل فهم و قابل اجرا؛
- انعطاف پذير؛
- مشخص بودن انواع فعاليت ها؛
- در راستاي اهداف کلان مديريت فرهنگي؛
- مبتني بر کارشناسي هاي لازم؛
- و... .
براي تهيه يک برنامه بايد به پرسش هاي زير پاسخ داد:
- هدف يا هدف هاي برنامه چيست؟
- مسئول يا مسئولين اجرا چه کساني هستند؟
- محدوده ي زماني اجراي برنامه چه موقع است؟
- مخاطبان برنامه چه کساني هستند؟
- هزينه هاي اجراي برنامه چه اندازه است؟
- محتواي برنامه چيست؟
- نحوه ي اجراي برنامه چگونه خواهد بود؟
- ضرورت اجراي برنامه چيست؟
- همخواني اهداف، محتوا و فعاليت ها چگونه است؟
مثال: «به منظور افزايش باورهاي ديني دانشجويان مقطع کارشناسي ارشد، رشته مديريت صنعتي دانشگاه تهران و التزام عملي هر چه بيشتر آنها به آموزه هاي ديني، برنامه اي با عنوان «سفر به آسمان معني» در سه ماهه ي تابستان 1383 از طرف نهاد نمايندگي رهبري دانشگاه تهران، در اردوگاه شهيد هاشمي نژاد در مشهد مقدس با هزينه اي مشتمل بر ده ميليون تومان با مجموعه فعاليت هاي: کلاس هاي آموزشي در موضوعات مرتبط (روزانه 3 ساعت)، اردوها (مجموعاً 3 اردو)، نشست هاي علمي (6نشست)، ميزگرد (مجموعاً 5 ميزگرد)، پرسش و پاسخ با مسئولان فرهنگي کشور، ديدار با فرهيختگان و برگزاري مراسم معنوي هفتگي با مشارکت دانشجويان برگزار خواهد شد».
- هزينه بري کمتر در عين بازدهي بيشتر؛
- مشخص بودن نقش ها و وظايف افراد شرکت کننده در فعاليت؛
- متناسب بودن با ذوق و سليقه مخاطبان و داشتن جذابيت هاي فراوان؛
- هماهنگي با ارزش ها و معيارهاي اسلامي؛
- رسانندگي پيام به بيشترين مقدار به مخاطب؛
- داشتن کمترين ميزان خطا در پيام رساني؛
- متناسب بودن با فرهنگ بومي و ملي مخاطبان؛
- فراهم کردن مشارکت بالاي مخاطبان؛
-و ... .
در گزينش يک برنامه، براي رسيدن به اهداف فرهنگي، بايد کوشيد تا در وهله ي نخست برنامه ها، فعاليت ها و روش هاي متعدد و گوناگوني مورد شناسايي قرار گيرد و از ميان آنها بر حسب معيارهايي چون جديد و تکراري بودن، ارزشي بودن و همخواني بيشتر با اصول مديريت فرهنگي، يکي را برگزيد.
گزينش يک برنامه از ميان برنامه هاي متعدد و پس از آن گزينش فعاليت هاي خاص، بايستي بر اساس اصل «ضرورت» صورت گيرد؛ بدين معنا که مدير بايد بتواند به خوبي بر ضرورت اتخاذ و اجراي يک برنامه دليل بياورد. بدون شک آنچه در مراحل پيش از اين انجام گرفته است -يعني شناسايي وضع موجود و مطلوب و پيش بيني و تحليل پيامدها و عواقب برنامه ها- مي تواند ضرورت يک برنامه را مبرهن و آشکار سازد. توجه داشته باشيم که تبيين ضرورت يک برنامه و فعاليت فرهنگي، جايگاه بسيار مهمي در فرآيند مديريت فرهنگي دارد؛ به گونه اي که اگر اين ضرورت به خوبي تبيين نشود و پس از اجراي برنامه عدم ضرورت آن آشکار گردد، نتيجه ي آن، صدمه و ضربه ي کاري بر پيکر فرهنگ خودي است. «بسياري از مواقع در نگاه اول، حضور يک طرح يا برنامه فرهنگي به شدت احساس و يا ارائه آن در اولويت حرکت قرار مي گيرد، اما با دقت در فعاليت ها و برنامه هاي موجود در سطوح مختلف جامعه، به دليل مشاهده فعاليت هاي مشابه، اين اولويت فکري و احساس نياز مبرم رنگ باخته و چه بسا در نهايت عدم ضرورت ارائه آن مطرح مي شود» (4).
پس از تصميم گيري در خصوص يک برنامه، نوبت به اجراي آن مي رسد.
آنچه در ارزيابي مهم است وضع و تعيين ملاک ها و معيارها و به عبارت ديگر موازين ارزيابي است که بايستي صريح، روشن و شفاف و حتي المقدور کمي باشند.
اگر اين معيارها پيچيده يا خالي از دقت لازم باشند، از کارايي و اثربخشي ارزيابي خواهند کاست. علاوه بر استفاده از فرم هاي مخصوص ارزيابي، مشاهده ي مستقيم، مطالعه ي دقيق گزارش ها و نظر خواهي ها نيز از جمله ابزارهاي ارزيابي محسوب مي شود. نظرسنجي از برنامه ها و ارزيابي فعاليت هاي فرهنگي بايد مطابق اصول کارشناسي باشد که در کتاب هاي مديريتي به آن اشاره شده است.
نتيجه ي ارزيابي، در حقيقت بيانگر وضع موجود و فاصله آن با وضع مطلوب است که تداوم يا بازنگري در برنامه هاي فرهنگي را مي طلبد و اين چنين است که دوباره چرخه فعاليت هاي مديريتي به حرکت در مي آيد.
/س
مديريت فرهنگي، در حوزه خرد يا کلان، متشکل از فعاليت هايي منظم است که آن را در قالب مراحل اين فرآيند تعريف مي کنيم. اين مراحل عبارتند از:
1. شناخت وضعيت موجود؛.
2. شناخت وضعيت مطلوب؛
3. شناسايي راه حل هاي اصلي و جايگزين؛
4. گزينش بهترين راه حل ها؛
5. اجرا؛
6. نظارت؛
7. ارزشيابي.
نکته مهم اين است که اين فرآيند، يک فرآيند چرخه اي است؛ يعني نتايج ارزشيابي، زمينه اي براي اجراي دور جديد فعاليت هاي فرهنگي است که خود اين چرخه را مجدداً طي مي کند.
البته گاه از اين مراحل، در قالب سه مرحله ي عمده ي برنامه ريزي (شامل فعاليت هاي 1 الي 5)، اجرا (فعاليت 6) و ارزيابي (فعاليت 7 و 8) ياد مي شود.
برنامه ريزي
اجراي برنامه
ارزيابي
اکنون به تفصيل هر يک از فعاليت هاي ياد شده را مورد بررسي قرار مي دهيم.
1. شناخت وضعيت موجود
در شناخت وضعيت موجود، مؤلفه هاي مهمي بايد مد نظر قرار گيرد که اهم آنها بدين شرح است:
1- 1. مخاطب شناسي
اولاً، برنامه ها متناسب با اين ويژگي ها طراحي شود؛
ثانياً، از آنجا که مديريت، اجراي کار توسط ديگران است و با عنايت به اصل مهم مشارکت -که پيش از اين توضيح داده شد- استفاده از مخاطبين در اجراي برنامه ها امکان پذير گردد.
تنويع و تنوع فعاليت ها و بر نامه هاي فرهنگي بر حسب اموري از جمله مخاطب شناسي امکان پذير مي باشد. لحاظ اين امر، حتي در فعاليت هاي جزئي مديريت هاي فرهنگي نيز ضرورت دارد؛ مثلاً تا يک سخنران نداند که براي چه کساني سخن مي گويد، نمي تواند محتواي سخن خود را تنظيم نمايد و شيوه ي درست ارائه آن را انتخاب کند. از اين لحاظ مديرت فرهنگي به مثابه ي طبيبي مي ماند که بدون شناخت دقيق بيمار خويش، ممکن است آنچه براي او تجويز مي کند، در حقيقت عامل تشديد بيماري يا ايجاد مرضي ديگر در او باشد.
يک مبلغ و سخنران مذهبي نيز بايد از ميزان فهم و درک و توانايي فکري و نيز نوع نيازهاي مخاطبين خود به خوبي آگاه باشد تا بتواند يک سخنراني يا نشست علمي موفق را ارائه دهد. متأسفانه از جمله عوامل جدي آسيب زا در فعاليت هاي فرهنگي کشور پس از انقلاب، به ويژه در حوزه فرهنگ ديني، بي توجهي به اين مهم بوده است. تهيه شناسنامه ي فرهنگي براي مساجد کشور که بخشي از آن به مخاطب شناسي اختصاص داشته باشد، کمترين و البته مهم ترين ابزاري است که مي توانست مبلغان و فعالان مذهبي را به سمت ارائه برنامه هاي کارساز فرهنگي بکشاند، نه آن که هر سال مردم يک محله، مواجه با سخنراني هاي تکراري و خسته کننده و گاه متضاد با سال قبل باشند!
در واقع، مخاطب شناسي يافتن پاسخي براي اولين پرسش مهم در برنامه ريزي هاي فرهنگي است و آن پرسش اين است که: «برنامه ها براي چه کساني به اجرا در مي آيد؟»
توجه داشته باشيم که يک برنامه ي فرهنگي، هنگامي مي تواند مؤثر و موفق عمل نمايد که بر اساس توانايي ها و نيازهاي مخاطبين در حال و آينده تدوين شده باشد و اين کار ممکن نيست، مگر آن که طراحان برنامه هاي فرهنگي اطلاعات مناسب و کاملي از توانايي ها جسمي، روحي، سني و رواني مخاطبين خود داشته باشند و از اين اطلاعات در هر قسمت از بر نامه ي طراحي شده، به وضوح استفاده نمايند» (1).
1- 2. موقعيت شناسي
بديهي است که صرف خصوصيات فيزيکي يک موقعيت مد نظر نيست، بلکه شامل آثار و ابنيه فرهنگي و اجتماعي آن نيز مي شود. بدين لحاظ موقعيت شناسي علاوه بر شناخت جغرافيايي، جامعه شناسي و فرهنگ شناسي آن موقعيت را نيز شامل مي شود. از اين رو شناخت شخصيت ها، اماکن، آداب و رسوم و... نيز از جمله مؤلفه هاي موقعيت شناسي است.
1- 3. جريان شناسي
1- 4. امکانات
1- 5. شناخت مشکلات و موانع
در مجموع، داشتن حداقل آگاهي ها از انسان ها، ملت ها، کشورها، فرهنگ ها، تاريخ، جغرافيا، منابع طبيعي، مذاهب، نژادها، ترکيب هاي جمعيتي مردان، زنان و... براي مديرت هاي کلان فرهنگي ضروري است. براي يک مدير فرهنگي شناخت کمّي و کيفي از وضعيت انساني، اجتماعي، اقتصادي، آموزشي، سياسي و ديني منطقه ي خود، ضروري است.
بديهي است که اين شناخت، بايستي همه جانبه، عميق و دقيق بوده و البته همراه رعايت «اولويت ها» باشد؛ يعني رهيافت شناخت وضعيت موجود، تجزيه و تحليل آن وضعيت و درجه بندي پتانسيل و امکانات و مشکلات و موانع مي باشد.
2. شناخت وضعيت مطلوب
براي اين کار، مديريت هاي فرهنگي بايد اهداف خويش را بشناسند. اين اهداف معمولاً در دو دسته ي اهداف کلي و جزئي قرار مي گيرند. البته اهداف کلي معمولاً در اساسنامه هاي سازمان ها و مراکز، ارائه مي شود و اگر هم چنين نباشد، معمولاً دورنمايي از آنها در اذهان غالب مديران، موجود است. اما مهم تر از اهداف کلي، اهداف جزئي است که معمولاً تعيين و تبيين آن، کار دشوار و سختي است. چشم اندازي کلي از مطلوب خود داشتن، امر سختي نيست، اما آنگاه که اين امر قالب تشخيص و جزئيت به خود مي گيرد و بايستي ابعاد و زواياي آن روشن شود، دشواري و صعوبت آن آشکار مي گردد.
بديهي است هر چقدر بيشتر و بهتر بدانيم که مطلوب ما چيست، انگيزه ما از فعاليت بيشتر مي شود و کارها سمت و سوي خود را مي يابد و از اتلاف هزينه ها و منابع و نيز خستگي ها و آزردگي ها کاسته مي شود.
در ترسيم هدف هاي فرهنگي بايد توجه داشته باشيم که:
اولاً اين هدف ها قابل فهم باشند. هدف هاي مبهم و غير قابل درک نمي توانند فعاليت هاي فرهنگي را قرين موفقيت سازند و اساساً ارزيابي آنها را غير ممکن مي سازند.
ثانياً هدف ها بايد قابل اجرا و دست يافتني باشند.
ثالثاً هدف ها بايد مرتبط با يکديگر و مؤيد هم باشند.
رابعاً هدف ها بايد همه جانبه باشند؛ زيرا مخاطب برنامه هاي فرهنگي، انسان ها هستند و فرهنگ در عمق روح انسان ها ريشه دارد و در رفتار و احساسشان نمود مي يابد. از اين رو هدف هاي فرهنگي بايستي هم هدف هايي شناختي (مربوط به سطح باورها و شناخت هاي آدميان) باشند و هم احساسات و عواطف آدميان را پرورش دهند و تأمين کنند و هم هدايت کننده ي رفتارهاي آدميان باشند.
از اين رو در فعاليت هاي فرهنگي نظير سمينارها، نشست ها، اردوها، مراسم مذهبي و... بايد به روشني هر يک از مؤلفه هاي ياد شده، تأمين شود.
3. شناسايي راهکارها
اجراي اين مرحله، که از اهميت بسياري برخوردار است و البته عينيت و نمود خارجي نيز دارد، نيازمند دانش، تجربه و ذوق هنري است. به هر ميزان مدير از دانش بيشتري در حوزه ي مديريت فرهنگي برخوردار باشد و مطالعات تطبيقي داشته باشد و بيشتر بتواند از يافته هاي ديگران بهره مند گردد و نيز خود تجربه کاري مناسبي در حوزه مديريت فرهنگي داشته باشد و به علاوه ذوق و خلاقيت کاري داشته باشد، بيشتر مي تواند نامه ها، فعاليت ها و روش هاي ابتکاري و نوي را در جهت دستيابي به اهداف فرهنگي به کار گيرد. بدين منظور علاوه بر اين که دوره هاي آموزشي مستمر براي مديريت هاي فرهنگي ضروري است، ارائه بولتن هاي اطلاع رساني از فعاليت هاي فرهنگي گذشته و حال در جوامع و نيز فراهم کردن امکان تبادل تجربيات براي مديران فرهنگي يک امر حياتي است. البته اصل مهم «مشورت» در برنامه ريزي نيز در اين مرحله جايگاه خاصي دارد.
نکته مهم در اين مرحله، اين است که يک مدير فرهنگي بايد بتواند طيف گسترده و متنوعي از فعاليت ها، برنامه ها و روش ها را در ابتدا پيش بيني نمايد؛ آنگاه بر حسب ميزان تطابق با وضعيت موجود و لحاظ مسائل مبنايي و ارزشي ديگر، راهکار مناسب را برگزيند.
برنامه هاي فرهنگي
برنامه هاي فرهنگي مشتمل بر مجموعه اي از فعاليت هاي فرهنگي است که براي دستيابي به اهداف فرهنگي طراحي مي شوند. از آنجا که برنامه ها تابعي از زمان، قدرت و محتواي غالب برنامه است، انواعي از برنامه هاي فرهنگي قابل تصور است؛ مثلاً به لحاظ زمان، دو نوع برنامه وجود دارد.
1. برنامه ي بلند مدت که گاه از آن به برنامه هاي استراتژيک يا راهبردي نيز ياد مي شود و معمولاً براي يک دوره ي زماني چندساله (5 تا 10ساله) طراحي مي کنند. 2. برنامه ي کوتاه مدت يا برنامه هاي تاکتيکي و اجرايي که مقطعي و معمولاً يکساله يا کمتر از اين است؛ حتي برنامه هاي کوتاه مدت يک روزه تا سه روزه نيز قابل طرح است (2).
از سوي ديگر بر حسب توزيع قدرت و نقش عوامل اجرايي، برنامه ها به دو نوع متمرکز و غير متمرکز و نيز برنامه از بالا به پايين و از پايين به بالا تقسيم مي شود. به لحاظ محتوايي نيز بر حسب اين که محتواي غالب برنامه کدام يک از ابعاد فرهنگي را پوشش مي دهد يا بيشتر ناظر به کدامين سطح از شخصيت آدمي است، با برنامه هاي گوناگوني مواجه هستيم. از اين منظر گاه برنامه را به بر نامه هاي دانشي (ارائه اطلاعات و افزايش آگاهي هاي مخاطبان) برنامه هاي توانشي (ايجاد مهارت هاي خاص در مخاطبين) و برنامه هايي نگرشي (ايجاد نگرش خاص در مخاطبين) تقسيم مي کنند. همچنين نامگذاري برنامه ها به ورزشي، اخلاقي، مذهبي و... از اين حيث مي باشد.
نامگذاري ها و انواع ديگري از برنامه هاي فرهنگي وجود دارد که در اينجا از بيان آن صرف نظر مي کنيم (3).
در هر حال يک برنامه ي فرهنگي، بايد ويژگي هاي زير را دارا باشد:
- روشن و دقيق؛
- آسان، قابل فهم و قابل اجرا؛
- انعطاف پذير؛
- مشخص بودن انواع فعاليت ها؛
- در راستاي اهداف کلان مديريت فرهنگي؛
- مبتني بر کارشناسي هاي لازم؛
- و... .
براي تهيه يک برنامه بايد به پرسش هاي زير پاسخ داد:
- هدف يا هدف هاي برنامه چيست؟
- مسئول يا مسئولين اجرا چه کساني هستند؟
- محدوده ي زماني اجراي برنامه چه موقع است؟
- مخاطبان برنامه چه کساني هستند؟
- هزينه هاي اجراي برنامه چه اندازه است؟
- محتواي برنامه چيست؟
- نحوه ي اجراي برنامه چگونه خواهد بود؟
- ضرورت اجراي برنامه چيست؟
- همخواني اهداف، محتوا و فعاليت ها چگونه است؟
مثال: «به منظور افزايش باورهاي ديني دانشجويان مقطع کارشناسي ارشد، رشته مديريت صنعتي دانشگاه تهران و التزام عملي هر چه بيشتر آنها به آموزه هاي ديني، برنامه اي با عنوان «سفر به آسمان معني» در سه ماهه ي تابستان 1383 از طرف نهاد نمايندگي رهبري دانشگاه تهران، در اردوگاه شهيد هاشمي نژاد در مشهد مقدس با هزينه اي مشتمل بر ده ميليون تومان با مجموعه فعاليت هاي: کلاس هاي آموزشي در موضوعات مرتبط (روزانه 3 ساعت)، اردوها (مجموعاً 3 اردو)، نشست هاي علمي (6نشست)، ميزگرد (مجموعاً 5 ميزگرد)، پرسش و پاسخ با مسئولان فرهنگي کشور، ديدار با فرهيختگان و برگزاري مراسم معنوي هفتگي با مشارکت دانشجويان برگزار خواهد شد».
فعاليت هاي فرهنگي
- هزينه بري کمتر در عين بازدهي بيشتر؛
- مشخص بودن نقش ها و وظايف افراد شرکت کننده در فعاليت؛
- متناسب بودن با ذوق و سليقه مخاطبان و داشتن جذابيت هاي فراوان؛
- هماهنگي با ارزش ها و معيارهاي اسلامي؛
- رسانندگي پيام به بيشترين مقدار به مخاطب؛
- داشتن کمترين ميزان خطا در پيام رساني؛
- متناسب بودن با فرهنگ بومي و ملي مخاطبان؛
- فراهم کردن مشارکت بالاي مخاطبان؛
-و ... .
شيوه هاي فرهنگي
در گزينش يک برنامه، براي رسيدن به اهداف فرهنگي، بايد کوشيد تا در وهله ي نخست برنامه ها، فعاليت ها و روش هاي متعدد و گوناگوني مورد شناسايي قرار گيرد و از ميان آنها بر حسب معيارهايي چون جديد و تکراري بودن، ارزشي بودن و همخواني بيشتر با اصول مديريت فرهنگي، يکي را برگزيد.
گزينش يک برنامه از ميان برنامه هاي متعدد و پس از آن گزينش فعاليت هاي خاص، بايستي بر اساس اصل «ضرورت» صورت گيرد؛ بدين معنا که مدير بايد بتواند به خوبي بر ضرورت اتخاذ و اجراي يک برنامه دليل بياورد. بدون شک آنچه در مراحل پيش از اين انجام گرفته است -يعني شناسايي وضع موجود و مطلوب و پيش بيني و تحليل پيامدها و عواقب برنامه ها- مي تواند ضرورت يک برنامه را مبرهن و آشکار سازد. توجه داشته باشيم که تبيين ضرورت يک برنامه و فعاليت فرهنگي، جايگاه بسيار مهمي در فرآيند مديريت فرهنگي دارد؛ به گونه اي که اگر اين ضرورت به خوبي تبيين نشود و پس از اجراي برنامه عدم ضرورت آن آشکار گردد، نتيجه ي آن، صدمه و ضربه ي کاري بر پيکر فرهنگ خودي است. «بسياري از مواقع در نگاه اول، حضور يک طرح يا برنامه فرهنگي به شدت احساس و يا ارائه آن در اولويت حرکت قرار مي گيرد، اما با دقت در فعاليت ها و برنامه هاي موجود در سطوح مختلف جامعه، به دليل مشاهده فعاليت هاي مشابه، اين اولويت فکري و احساس نياز مبرم رنگ باخته و چه بسا در نهايت عدم ضرورت ارائه آن مطرح مي شود» (4).
پس از تصميم گيري در خصوص يک برنامه، نوبت به اجراي آن مي رسد.
اجرا
نظارت و ارزيابي
آنچه در ارزيابي مهم است وضع و تعيين ملاک ها و معيارها و به عبارت ديگر موازين ارزيابي است که بايستي صريح، روشن و شفاف و حتي المقدور کمي باشند.
اگر اين معيارها پيچيده يا خالي از دقت لازم باشند، از کارايي و اثربخشي ارزيابي خواهند کاست. علاوه بر استفاده از فرم هاي مخصوص ارزيابي، مشاهده ي مستقيم، مطالعه ي دقيق گزارش ها و نظر خواهي ها نيز از جمله ابزارهاي ارزيابي محسوب مي شود. نظرسنجي از برنامه ها و ارزيابي فعاليت هاي فرهنگي بايد مطابق اصول کارشناسي باشد که در کتاب هاي مديريتي به آن اشاره شده است.
نتيجه ي ارزيابي، در حقيقت بيانگر وضع موجود و فاصله آن با وضع مطلوب است که تداوم يا بازنگري در برنامه هاي فرهنگي را مي طلبد و اين چنين است که دوباره چرخه فعاليت هاي مديريتي به حرکت در مي آيد.
پي نوشت :
1. بخشنده، فرهاد و محسني، مجيد، اصول طراحي برنامه هاي فرهنگي، ص29.
2. البته گاه از برنامه هاي ميان مدت نيز به عنوان نوع سوم برنامه به لحاظ زماني ياد مي شود که به نظر ما تفاوت ماهوي با برنامه هاي کوتاه مدت ندارد.
3. در اين زمينه ر.ک: اصول طراحي برنامه هاي فرهنگي، فصل اول.
4. بخشنده، فرهاد و محسني، مجيد، اصول طراحي برنامه هاي فرهنگي، ص25.
/س