بررسی تطبيقی در حقيقت علم از نظر ملاصدرا و وايتهد(1)
نويسنده:دهباشی
مقدمه
الف) مکانيزم توحيد کثرات از نظر وايتهد
هر دو فيلسوف بر اين باورند که از جهان مادی گذرا بتنهايی طرفی نميبنديم و بايد وجه ثبات را در قلمرو علم به عواملی فراتر از ماده و زمان نسبت دهيم وگرنه از تغيّر درون ذات ماده چگونه ميتوان ثبات را ولو بطور نسبی ادراک کرد. بنابرين هر يک از اين دو فيلسوف پويشی, بمعنای وسيع کلمه, در عين اختلاف نسبی در مبانی متافيزيکی خود ولی با توجه به اشتراک در پويشیبودن جهان امکان, بويژه جهان مادی, راهکارهايی را در تحليل اين معضل بکار بسته که بيشتر در اين مقايسه جولان فکری اين دو فيلسوف و شيوههای فلسفی اين دو در برخورد با مسئله و ابداعات ساختارهای نوين فکری آنها نظر ما را در حل مشکل شناخت جلب ميکند و گستره بحث را به ما بيشتر نشان ميدهد.
در اين مقاله ما تنها به بررسی و تحليل ادراک عالم مادی از نظر اين دو ميپردازيم و مباحث تطبيقی موارد ديگر در اين راستا خود در خور فرصتهای ديگر است.
اگر انسان ثبات و استمرار حضور خود را بعنوان شخص حاضر و ناظر توجه نمايد با شواهدی از تنوعات و تغيرات در اين ديرندها مواجه خواهد شد. وايتهد تئوری «رويداد واقعی»
(actual occasions ) را که پيوسته بوقوع ميپيوندند يعنی هستی مييابند و از بين ميروند سرانجام به اتحاد ارگانيکی مرتبط ميسازد بدون اينکه اين رويدادها ديرندی بيش از يک لحظه از پيوستگی نياز داشته باشند و اين نيز در پرتو تجلی زودگذر آنی است که خود را مينمايند و ميروند.([1])
وايتهد از مفاهيمی که پيش شرط ظهور پديدهها در آگاهی است به حقايق ازلی(( eternal objects تعبير ميکند. هر مفهومی متضمن يک واحد ارگانيکی است که مهمترين و بنياديترين وجه شناخت و اصل الاصول شناخت شناسی تلقی ميگردد.
نقش قوه مدرکه و عاقله در شناخت توحيد کثرات و تکثير واحد است که در تمام نظريههای شناخت از جمله نظريههای شناخت صدرا و وايتهد با تعبيرات مختلف به اين اصل توجه گرديده است. وايتهد همانند ملاصدرا نظريه ادراک خود را به مدرک يعنی ذهن خلاق ارجاع ميدهد و شیء مدرک را متفاوت با رويداد مدرک ميداند. بهر حال او پنج موضوع را در تنوع و کثرت موجود در طبيعت از يکديگر متمايز ميداند که عبارتند از: 1) رويدادها 2) حقايق ادراک کننده 3) اشياء محسوس 4) حقايق ادراک شونده 5) حقايق علمی.([2]) حقايق ادراک کننده بنوعی حاکی از تداوم و ثبات قابل شناخت يک رويداد است, همانطور که شیء محسوس نوعی خاص از تداوم و ثبات يک رويداد است. حقايق مدرک عبارتند از وحدت آگاهی که شناختش به طبقه بندی سلسله رويدادها منتهی ميشود, همانطور که حيات طبيعی با آگاهی و شعور ملازم است. موقعيت و شرايط اشياء فيزيکی از صفات وحدت و تداوم برخوردار و حقايق و موجودات فيزيکی با عدم تعيّن و ابهام همراهاند.([3])اشياء از نظر وايتهد بر خلاف اتميستها و طرفداران فيزيک کلاسيک فاقد اجزاءاند. شناخت عبارت است از آگاهی ما از همانندی و يکسانی.([4]) شناختهای ما حقايق نهايی طبيعت برای علوم است و تمام نظريههای علمی چيزی نيست جز کوشش برای تنظيم دانش ما از حوادث و رويدادهايی که در آن, اين شناخت بوقوع ميپيوندد.([5]) در تفسير عبارت کتاب PR يعنی «فلسفه نظری کوششی است در جهت ايجاد سيستمی از ايدههای کلی بنوعی که هر عنصری از تجربه ما قابل تفسير باشد» ميتوان اين نکته را خاطر نشان کرد که شناخت نه تحليل است نه طبقهبندی, بر اين اساس «تفسير کردن» توضيح دادن نيست. توصيف علمی عبارت است از کشف عامل وحدت و همبستگی ميان عناصر مستقل و مجزا. فلسفه شناخت کوششی است در جهت آشکار ساختن دليل اصلی ماهيت اشياء و تنظيم محتوای ذهن بشر تا بتواند از اين طريق به اجزاء پراکنده معنا ببخشد. عمل توحيدی انديشه از طريق درونبينی و شهود به کمک «تعميم تخيلی»
(imaginative generalization) اين وجوه خاص را در هم ميآميزد و به اصول کلی متافيزيکی تبديل ميکند.([6]) با تعميم تخيلی ما ميتوانيم ضرورتهای مستمر و دائمی و ثابت را که در «روش اختلاف» ناديده گرفته شده, کشف کنيم. ما مستقيماً از جهان در حال حرکت آگاهی نداريم و مهمترين مسئله بنيادی در شناخت ارائه روشی است از رابطه ميان اين جهان متغير و احساسی که ما از تجربه واقعی آن بدست ميآوريم.([7]) وظيفه علم عبارت است از کشف روابطی که در جريان ادراکات, احساسات و عواطف وجود دارد و تجربه ما را از حيات شکل ميدهد. ([8])
ادراک يعنی حقايق انديشيده شده (thought – objects) و متعلقات علم که منتزع از اشياء محسوسند, دارای جنبههای فرضی بوده و حقيقت شناخت بيواسطه احساس نميباشد. از نظر وايتهد آنچه را بطور مستقيم ادراک ميکنيم عبارت است از استمرار duration) ) و امتداد( extension) نه اجزاء و لحظات و ذرات اتمی. وی اجزاء طبيعت را بعنوان رويدادها تلقی ميکند تا از هرگونه تجزيه پذيری و انشقاق طبيعت بپرهيزد. دادههای حسی به صورت ذرات و مجزا وجود ندارد و بهمين جهت در فلسفه وايتهد از آنها به رويداد تعبير ميشود. ما اشياء منفرد و واحد را با صفاتی مجزا و مستقل مشاهده نميکنيم بلکه آنها را به صورت جزء و بخشی از يک سيستم مينگريم. ما در هر عمل تجربی يک کل متشکل از اجزاء گوناگون و مرتبط و وابسته بهم را ادراک ميکنيم.([9]) هيچ پديدة واقعی در مقايسه با پديدة ديگر از تجربيات يکسان و همانند برخوردار نيست و هر يک از ويژگی خاص خود برخوردار ميباشد. تمام تفکر ما ميبايست کار خود را از اين امور پراکنده يعنی دادهها شروع کند, دادههای حسی پراکنده با يکديگر در هم ميآميزند و يک تداوم و استمرار را شکل ميدهند. وايتهد نيز بنحوی به اتحاد عالم و معلوم اذعان کرده است و تمايزی را که ميان انديشهها و حقايق تصور ميشود انکار ميکند. و اظهار ميدارد که حقايق در علوم طبيعی همان انديشهها و انديشهها همان حقايقند.([10])
حقايق ذهنی علم مثل مولکول, الکترون و اتم بگونهاي نيستند که از آنها تصوير حسی مستقيمی در شعور و آگاهی داشته باشيم.([11]) از نظر وی پديدههای مادی آنی و لحظهاي هستند و دوامی ندارند بهمين جهت اين اجزاء متغير و زوال پذير را نميتوان بعنوان حقايق بنيادی جهان تلقی کرد. همچنين او روابط فضا _ زمان را روابط رويدادها میداند, علاوه بر اين مدعی است که ادراک رويدادها را نبايد به صورت اجزاء مکانی بدون زمان, بلکه ميتوان آنها را به صورت تودههای انبوه و بهم فشرده در نظر گرفت. امتداد يک صفت بنيادی و نهايی طبيعت است که اساس زمان _ فضا و بسياری از مفاهيم علمی ديگر را زمينه سازی ميکند و در ذهن ما بتصوير ميکشد. وايتهد جريان, زمان, مکان و استمرار را مترادف تلقی ميکند. او توانست براساس تعبير رويداد بجای ذرات و اشياء,خود را از تعلقات به فلسفه طبيعت دوران گذشته و کهن رهايی بخشد و کوشيد تا در پرتو تعبيرات رياضی, نسبتها را بجای ذرات و اشياء، مبنای ادراک و شناخت قرار دهد. طبيعت در جهان شناسی يونانيان مرکب از اجزاء بود و او و قبل از او ملاصدرا هر يک امتداد فضا _ زمان را جايگزين اجزاء مجزای از هم اساس، طبيعت تصور کردند.
به نظر او پديدههای طبيعت وابستهاند و حقيقت آنها را در نظام حاکم بر آنها بايد جستجو کرد. يک هماهنگی منطقی همچون يک ضرورت قانونی بر عالم حاکم است. اصالت رياضيات را به اين دليل مطرح ميکند که در پرتو رياضيات ارتباطاتی ميان امور کشف ميگردد که جز بياری عقل نميتوان آن روابط را معلوم کرد زيرا مفاهيم رياضی نميتواند بوسيله ادراک از طريق حواس بدست آيد. بايد خدا فرا زمان و فرا مکان باشد تا وضوح واقعيات جهان و وضوح وحدت جهان را در زمينه ارزشها متحقق سازد و راه انتقال به آرمانهای فراسوی واقعيت تحقق يافته را برای ما ميسر کند.
به نظر وايتهد, رابطه خود را با جهان خارج, از رهگذر منبع الوهيتی که در تجربه کنونی ما حضور دارد, تجربه ميکنيم. احساس اهميت تاريخی درک جهان بعنوان يک پويش ازلی و زوال ناپذير در وحدت الهی آرمانهاست. بنابرين ميان الوهيت و پويش تاريخی ارتباطی اساسی وجود دارد.
پينوشتها:
1. Bham, Archie J., Epistemology Theory of Knowledge, world books, 1995, p.83.
2.Whitehead, Alfred North, An Enquiry Concerning the Principles of Natural Knowledge, Cambridge University Press, 1925, p.609.
3.Whitehead, Alfred North, The Aims of Education, N.Y. Mentor Books, n.d. p.157 a.
4.Ibid., p.143 a.
5.Whitehead, Alfred North, An Enquiry Concerning The Principles of Natural Knowledge, p.56-57.
6.Whitehead, Alfred, North, Process and Reality, New York, Harfer Torch books,1960, pp.5-7
7.Whitehead, Alfred North: The Aims of Education New York, Mentor Books, n. d. p.158b.8.
8.Ibid., p.157b.
9.Ibid., 244c.
10.Ibid., p.184b.
11.Ibid p.200b.
ادامه دارد...
/ج