مقدمه اى بر مقايسه اديان توحيدى (1)

اديان از ديد كلى به دو مجموعه تقسيم مى شوند: توحيدى و غيرتوحيدى. مجموعه اديان توحيدى (شامل يهوديت، مسيحيت، آيين زردشت و اسلام) به سه اصل توحيد، نبوت و معاد قائلند، ولى اديان غيرتوحيدى هيچ يك از اين سه اصل را قبول ندارند: آن اديان به جاى توحيد، از شرك و به جاى نبوت، از حكمت[1] و به جاى معاد، از تناسخ سخن مى
پنجشنبه، 25 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مقدمه اى بر مقايسه اديان توحيدى (1)

مقدمه اى بر مقايسه اديان توحيدى (1)
مقدمه اى بر مقايسه اديان توحيدى (1)


 

نويسنده:حسين توفيقى




 

1. نسبت اديان با يكديگر
 

اديان از ديد كلى به دو مجموعه تقسيم مى شوند: توحيدى و غيرتوحيدى. مجموعه اديان توحيدى (شامل يهوديت، مسيحيت، آيين زردشت و اسلام) به سه اصل توحيد، نبوت و معاد قائلند، ولى اديان غيرتوحيدى هيچ يك از اين سه اصل را قبول ندارند: آن اديان به جاى توحيد، از شرك و به جاى نبوت، از حكمت[1] و به جاى معاد، از تناسخ سخن مى گويند. البته توحيد مسيحيت با تثليث و توحيد آيين زردشت با ثنويت همراه است و پيروان هر دو دين مى كوشند تثليث و ثنويت خود را به هر قيمتى با اصل توحيد هماهنگ كنند. درجه توفيق آنان در ايجاد اين هماهنگى به داورى افراد گوناگون بستگى دارد: برخى از پيروان اديان توحيدى بى درنگ آن را از ايشان مى پذيرند، ولى برخى ديگر تسليم تأويل هاى آنان نمى شوند و به پيروى از قرآن مجيد (مائده 17، 72ـ73)، تثليث را كفر مى دانند.
در مجموعه اديان توحيدى، دينى كه از نظر معارف به اسلام مقدارى شباهت دارد، يهوديت است و اگر مسلمانان از عصر پيامبر گرامى اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تا اين زمان بيشترين مشكلات را با يهود داشته اند، بيشتر به رفتارهاى ناهنجار آنان مربوط مى شود و كمتر به اعتقادات ناهنجارشان. البته خداى متعال يهوديان را اولين كافر به قرآن مجيد مى داند (بقره 41).
از اينجا است كه برخى از مفسران قرآن هنگام تفسير «غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لاَ الضَّآلِّينَ»، «غضب شدگان» را به يهود و «گمراهان» را به نصارا تفسير كرده اند، با اينكه مى توانستند هر دو صفت را به هر دو گروه مربوط بدانند. اين تفكيك براى اين است كه سوره حمد امُّ الكتاب يعنى «خلاصه قرآن كريم» است. با مراجعه به متن اين كتاب الهى، به آسانى درمى يابيم كه خداى متعال بر يهوديان به سبب كارهاى ناپسندشان غضب كرده[4] پس آيه آخر سوره مباركه حمد بر اساس اين معارف تفسير شده است.
قرآن كريم عقايد باطلى را به يهوديان نسبت داده و ايشان را به سبب آن عقايد سرزنش كرده است: 1) عُزير پسر خداست;[9] تبرى مى جويند و همين تبرى براى مفسران قرآن كافى بوده است.
از سوى ديگر، قرآن كريم عقايد باطلى را به مسيحيان نسبت داده و ايشان را به سبب آن عقايد سرزنش كرده است: 1) مسيح پسر خداست;[13] را انكار مى كنند).
يهوديت علاوه بر سه اصل توحيد، نبوت و معاد در برخى از احكام نيز به اسلام نزديك است و حتى نام هاى برخى از فرشتگان مانند جبرئيل و ميكائيل به عبرى در قرآن كريم آمده است.[15]
يادآورى اين نكته نيز ضرورى است كه ما مسلمانان بايد براى تفسير برخى از آيات قرآن كريم، از اعتقادات حق و باطل بنى اسرائيل آگاه باشيم; زيرا آن كتاب الهى 136 بار به نام حضرت موسى(ع) و بارها به قضاياى مختلف بنى اسرائيل اشاره كرده است.[16]

2. اسم: تعيّنى و تعيينى
 

نام هاى باستانى بيشتر ملت ها، قبايل، خاندان ها، شهرها و كشورها به طور طبيعى و بر اثر گذشت زمان تعيّن يافته و كسى از روى عمد و قصد آنها را تعيين نكرده است. بسيارى از اديان نيز اين حالت را دارند: اسم تعيّنى يهوديت (Judaism) به دين كسانى دلالت مى كند كه اسلافشان در گذشته هاى دور به سبب سكونت در كشور يهودا، «يهودى» خوانده مى شده اند و اسم تعيّنى مسيحيت (Christianity)به دين كسانى دلالت مى كند كه مسيحى يعنى منتسب به مسيح خوانده شده و مى شوند. نام مسيحى بعد از رفتن حضرت مسيح(ع) پديد آمده است (اعمال رسولان 11:26) و خود آيين نوخاسته آن حضرت اسمى نداشته است و آن را «طريقت» مى خوانده اند (اعمال رسولان 9:2 و 22:4).
واژه هاى يهوديت و مسيحيت در كتاب مقدس يافت نمى شوند، در حالى كه واژه اسلامو مشتقات آن را مكرّر در قرآن كريم مشاهده مى كنيم;[17] زيرا اسلام دينى است كه در زمان خود حضرت رسول اكرم(ص) به كمال رسيده و به همين علت، از ابتدا اسم تعيينى داشته است تا از اديان ديگر تميز داده شود.
اسم تعيينى، بر خلاف اسم تعيّنى، معناى زيبا و هدفمندى دارد و انتخاب واژه اسلام به معناى «تسليم» براى خاتم اديان داراى همين ويژگى ها است.[18]

3. خاتميت يا بشارت به دين بعدى
 

يهوديت، مسيحيت و اسلام كه اديان ابراهيمى (Abrahamic Religions) و اديان وحيانى (Revealed Religions) ناميده مى شوند، يادگار انبياى الهى(ع) هستند. اين اديان (اولا) حقانيت خود را به اديان قبلى مستند مى كنند و بشارت ظهور خود را در آنها مى جويند و (ثانياً) به خاتميت خود معتقدند و اديان بعدى را رد مى كنند، به اين شرح:
اولا يهوديت خود را تحقق وعده خداى متعال به حضرت ابراهيم(علیه السّلام) مى داند و مسيحيت با طرح نظريه جانشينى (supersession) خودرا وارث آنوعده مى داند ومى كوشد بشارت به ظهور حضرت عيسى(علیه السّلام) و عهد جديد را در عهد عتيق پيدا كند. اسلام نيز به انبياى بنى اسرائيل و كتاب هاى آسمانى پيشين توجه دارد و صريحاً اعلام مى كند كه بشارت ظهور پيامبر عالى قدر اسلام در تورات و انجيل يافت مى شود (اعراف 157).
ثانياً يهوديت منكر نسخ است و مسيحيت پس از عهد جديد، منتظر پيمان جديدترى نيست.[19] خاتميت اسلام نيز در قرآن مجيد (احزاب 40) و احاديث فراوان آمده است و همه مسلمانان آن را از ضروريات اسلام مى دانند.
موعودى نيز كه در هر يك از اديان يادشده مطرح است، براى تأييد همان دين مى آيد، نه اين كه آن دين را نسخ كند و دين تازه اى بياورد.
اعتقاد به خاتميت راه را بر شرايع تازه مى بندد. اديان بعدى براى گشودن اين راه، با تأويل عباراتى از كتاب هاى قبلى، مژده ظهور دين خود را در آنها مى جويند. بر اين اساس، مسيحيان براى يافتن مژده به حضرت عيسى مسيح(ع)، با تأويل عباراتى از عهد عتيق و مسلمانان براى يافتن مژده به حضرت رسول اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ، با تأويل عباراتى از عهد عتيق و عهد جديد، مژده هاى مطلوب خود را در آن كتاب ها مى يابند.
البته يافتن اسم و خصوصيات دقيق فرد مطلوب به شكل يك آرزو باقى مى ماند و مژده ها به اسم هاى نامأنوسى تعلق مى گيرد: مثلا مسيحيان (رك: متى 1:23) با مراجعه به عهد عتيق، مژده به تولد عِمّانوئيل (اشعيا 7:14) را مى يابند و مسلمانان با مراجعه به عهد عتيق، مژده به آمدن شيلو (پيدايش 49:10) و با مراجعه به عهد جديد، مژده به فرستاده شدن فارَقليط (يوحنّا 14:16 و...) را به دست مى آورند. مدعيان بعدى نيز چنين رفتارى را با عهد عتيق، عهد جديد و قرآن مجيد دارند. در اين فرايند، كتب مقدس امت هاى ديگر بدون توجه به تفسير و تأويل خودشان، تفسير و تأويل مى شود.
پيروان اين اديان به پايان يافتن مدت اديان قبلى و مجعول بودن اديان بعدى معتقدند و بر اين اساس، نجات را به خود اختصاص مى دهند. در اين ميان، يهوديت يك دين قومى است و تبليغ ندارد. بيشتر يهوديان مردم جهان را به صهيونيسم دعوت مى كنند. از سوى ديگر، در مسيحيت و اسلام تبليغ وجود دارد. تبليغ مسيحى را تبشير و تبليغ اسلامى را دعوت مى نامند.
همچنين بايد توجه داشت كه اطلاق نبى و رسول در يهوديت و مسيحيت به مروجان قديم آن اديان (مانند «دانيال نبى» و «پولس رسول») به آوردن دين تازه دلالت نمى كند.

4. حقانيت
 

با در نظر گرفتن تنوع اديان، در مورد حقانيت اديان 3 ديدگاه معروف وجود دارد:
1. ديدگاه انبياى الهى(ع) و كتاب هاى آسمانى مبنى بر حقانيت دين خود و بطلان ساير اديان. اين ديدگاه حقانيت سلسله اى از اديان پيشين را براى عصر خودشان مى پذيرد; همچنين ممكن است براى كسانى كه به پيروى از آن اديان ادامه مى دهند، امتيازاتى قائل شود، ولى حقانيت را در زمان حاضر منحصر به دين خود مى داند.
2. ديدگاه جمع كثيرى از عرفا و صوفيه مبنى بر حقانيت همه اديان و اينكه همه آنها راه نجات هستند. جمعى از متفكران عصر ما به اين ديدگاه لباسى نو پوشانده و آن را ترويج كرده اند. برخى هم با اعتقاد جازم به حقانيت دين خود، حقانيت اديان ديگر را در محدوده مشتركات آنها با دين خودى پذيرفته اند كه بهتر است اين گرايش را از شاخه هاى ديدگاه نخست بدانيم.
3. ديدگاه ملحدان، شكاكان و دِئيست ها مبنى بر بطلان همه اديان به موجب انكار اصل ماوراى طبيعت، يا اعتقاد به عدم امكان برقرارى ارتباط با آن.

5. دستگاه هاى كلامى
 

بايد توجه داشت كه گفتوگوى اديان و اصولا هيچ نوع گفتوگويى به نتيجه نمى رسد; زيرا هنگام بحث، طرفين احساس مى كنند به تمام حقيقت دست يافته اند و طرف مقابل در فهم حقيقت قصور يا تقصير دارد. از آنجا كه روح آدمى با مفاهيم آشنا خو مى گيرد و آنها را مفاهيمى جهانى مى شناسد، اهل گفتوگو احساس مى كنند كه تنها وظيفه آنان تطبيق مصاديق با آن مفاهيم است تا موضوع ثابت شود. ولى بايد توجه داشت كه بسيارى از مفاهيم دينى ابداً جهانى نيستند تا بتوانيم چيزى از دين خود را با آنها منطبق كنيم و براى اثبات معارف اسلامى به آنها ارجاع دهيم.
اگر بحث ضرورت پيدا كرد، بايد بدانيم كه حتى اگر منطق ما با منطق انبيا برابر باشد، احتمال پذيرش در طرف مقابل منتفى است; زيرا طرف بحث اگر از توده مردم باشد، بر او لازم است هنگام شكست به عالم رجوع كند و اگر عالم باشد، باز هم در طول تاريخ عالم تر از خود سراغ دارد و ديده است كه آنان نيز مثل وى مى انديشيده اند.
بديهى است كه هر دين و مذهبى دستگاه كلامى خود را چنان ترتيب مى دهد كه حقانيت خود و بطلان ساير اديان را اثبات كند. پيروان هر دينى نيز خود و همكيشان خويش را محقق و ديگران را مقلد مى دانند و منابع دين خود را به آسانى تأويل مى كنند، ولى اجازه كمترين تأويل را به طرف مقابل نمى دهند.
هر دينى گزاره هاى غيرمشترك اديان ديگر را بى معنى و باطل مى داند; مثلا هنگامى كه يك كاتوليك مى گويد در زندگى دينى اش خدا را مى خورد، سخن وى براى يك فرد غيرمسيحى معنايى ندارد، ولى اين سخن براى خود آن كاتوليك معنا دارد; زيرا وى معتقد است كه (اولا) نان و شراب عشاى ربانى حقيقتاً[21]
هر دينى براى پيروانش يقين آور است و اين حقيقت در آثار گرانبهاى بزرگانى مانند حضرت امام خمينى(ره)، امام محمد غزالى و شهيد مطهرى(رحمت الله علیه) آمده است.[22]

6. سقوط انسان و آموزه نجات
 

دغدغه اصلى اديان به سقوط انسان و نجات وى مربوط مى شود. شناخت حق و باطل راه نجات را مى گشايد و به همين علت، اديان فهرست هايى از اعتقادات حق (و باطل) را در اختيار پيروان قرار مى دهند تا ايشان باورهاى خود را بر اساس آنها تنظيم كنند. علم كلامِ اديان از اينجا پديد مى آيد.
آنچه گفته شد، در خود اديان بود، اما «علم اديان» به حقانيت يا بطلان هيچ يك از اعتقادات دينى كارى ندارد و مى كوشد به گزارش دادن از آن اعتقادات بسنده كند. اديان مختلف ازسقوط انسان (the fall of man)ونياز وى به نجات سخن گفته اند. خداى متعال نيز در سوره عصر انسان را در زيانكارى دانسته و در سوره تين از تحول وى به پست ترين پست ها به روشنى سخن گفته و نجات او را با ايمان و عمل صالح ممكن شمرده است.
با مطرح شدن اومانيسم در عصر جديد، سقوط انسان اهميت پيشين خود را از دست داده و توجه اديان گوناگون به جوانب ديگر وضع انسانى جلب شده است. يهوديت و مسيحيت بر آفرينش انسان به صورت خدا (پيدايش 1:27)[24]
هر دينى با دليل هاى عقلى و نقلى نجات را مخصوص خود مى داند و در موارد ضرورت، براى به دست آوردن دل مردم، از اين انحصارگرايى فاصله مى گيرد. مسيحيان پيوسته مى گفته اند: «بيرون كليسا هيچ نجاتى نيست» و از زبان پطرس نقل شده است كه در باره حضرت مسيح(علیه السّلام) گفت: «در هيچ كس غير از او نجات نيست; زيرا كه اسمى ديگر زير آسمان به مردم عطا نشده كه بدان بايد ما نجات يابيم» (اعمال 4:12).
پس ما مسلمانان نيز بايد يقين داشته باشيم كه رستگارى اخروى مخصوص دين مبين اسلام است: «وَ مَن يَبْتَغِ غَيْرَ الاِْسْلاَمِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِى الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ.» (آل عمران 85).

7. تهذيب
 

همه اديان از مردم زندگى اخلاقى مى خواهند و دستورهاى آنها به نحوى براى اصلاح بشر مقرر شده است. مردم نيز با رعايت آن دستورها در اين دنيا به مقدارى تهذيب دست مى يابند. درست است كه انسان ها بر اثر فريب شيطان، تقريباً براى هر حيوانى (از سوسك تا فيل) نوعى الوهيت قائل شده و آنها را پرستيده اند، ولى حيات دينى از مقدارى اخلاق برخوردار بوده و اكنون نيز چنين است.
حضرت امام رضا(علیه السّلام) از حضرت امام سجاد(علیه السّلام) روايت كرده است كه زن عزيز مصر هنگامى كه حضرت يوسف(علیه السّلام) را وسوسه مى كرد، پارچه اى را برداشت و روى بتى كه در خانه داشت، كشيد. هنگامى كه حضرت يوسف(علیه السّلام) علت اين كار را پرسيد، وى پاسخ داد: براى اينكه از اين بت حيا مى كنم و مى خواهم ما را نبيند. آن حضرت گفت: چگونه تو از بتى كه درك و شعور ندارد حيا مى كنى، ولى من از خالق و معلم انسان ها حيا نكنم؟[25]
اعتراف به گناه نزد كشيش[26] در مسيحيت ارتدكس و كاتوليك نيز به منظور كاهش گناه در جامعه مقرر شده است و همه آنان حتى كشيشان و اسقفان و پاپ آيين اعتراف را مكرر به جا مى آورند. اعتراف به گناه در اسلام، يهوديت و مسيحيتِ پروتستان جايز نيست. در اين اديان، گناه را بايد با خود خدا در ميان گذاشت و استغفار كرد.
همه اديان دنيا را حقير و تاريك معرفى كرده اند.[29]
معروف است كه مسيحيت شريعت ندارد. بديهى است كه مسيحيت و هيچ دين ديگر گناه هاى اخلاقىِ قتل نفس، دزدى، زنا، دروغ، غيبت، تهمت و مانند اينها را مجاز نمى دانند و نسبت به آنها بسيار حساس هستند. آرى، احكام تعبدى، مانند حرمت گوشت خوك در مسيحيت و برخى از اديان ديگر جايى ندارند.
فداشدن مسيح براى گناهان بشر نيز مجوز گناه كردن نيست، همان طور كه عفو و رحمت خدا و شفاعت اولياى خدا در اسلام راه گناه را نمى گشايد.
همين پرهيز از گناهان اخلاقى جمعى از مسيحيان را به گونه اى اعجاب آور مهذب كرده است. شهيد والامقام مطهرى(ره) در يك سخنرانى مربوط به اواخر عمر پربركت وى كه بعداً تحت عنوان حق و باطل تنظيم و منتشر شده، با تأكيد فراوان و از صميم قلب، مسيحيان و كشيشان مسيحى را متقى و مستحق بهشت دانسته و گفته است:
شما اگر به همين مسيحيت تحريف شده نگاه كنيد و برويد در دهات و شهرها، آيا هر كشيشى را كه مى بينيد، آدم فاسد و كثيفى است؟ والله ميان همين ها صدى هفتاد هشتادشان مردمى هستند با يك احساس ايمانى و تقوا و خلوص كه به نام مسيح و مريم چقدر راستى و تقوا و پاكى به مردم داده اند، تقصيرى هم ندارند; آنها به بهشت مى روند، كشيش آنها هم به بهشت مى رود. پس حساب روحانيت حاكم فاسد مسيحى و پاپ ها را بايد از اكثريت مبلغين و پيروان مسيح جدا كرد.[30]

8. تغيير آيين و تبليغ
 

بيشتر اديان نوكيش مى پذيرند، ولى اديانى هم وجود دارند كه اگر كسى طالب ورود به آنها باشد، اهل آن دين وى را به رسميت نمى شناسند، مانند دروز لبنان و صابيان ايران و عراق. از نظر اين اديان، كسانى كه شايستگى ورود به آن دين را داشته اند، از طريق تولد در خانواده اى كه آن دين را داشته است، به آن دست مى يابند.
اديانى كه نوكيش مى پذيرند، معمولا تبليغ دارند. اديانى هم هستند كه تبليغ ندارند، ولى اگر كسى وارد آن دين شود، وى را مى پذيرند، مانند يهوديت.
مسيحيت از آغاز تا كنون دينى شديداً تبليغى بوده است. مبلغان اين آيين به سراسر جهان رفته و كاميابى هايى به دست آورده اند. آنان در آموختن زبان هاى اقوام مختلف و ترجمه كتاب مقدس و تهيه جزوات تبليغى رنگارنگ بسيار كوشا هستند. دولت هاى استعمارى نيز پيوسته از اين فعاليت هاى تبليغى حمايت كرده اند.
بيشترمبلغانِ مسيحى پروتستان هستند. آنان ازطريق تأسيس بيمارستان وسوادآموزى وبرگزارى مراكز تفريحى مردم را به مسيحيت دعوت مى كنند. برنامه هاى راديو ـ تلويزيونى جذاب نيز به خدمت گرفته مى شود.

9. دين قدرت خدا، دين محبت خدا، دين رحمت خدا
 

مسيحيان مى پذيرند كه تا هنگام ظهور حضرت عيسى(علیه السّلام) در 2000 سال پيش، يهوديت زير نظر خدا بود، ولى مى گويند كه پس از آن، فيض الهى به مسيحيت تعلق گرفته است. گاهى هم گفته مى شود كه يهوديت دين قدرت خدا، مسيحيت دين محبت خدا و اسلام دين رحمت خدا است.
يهوديت دين قدرت خداست، زيرا خداوند در مناسبت هاى مختلف به نفع اين قوم عمل كرده است، مثلا هنگامى كه آنان در مصر زير فشار فرعون و فرعونيان بودند، آنان را از درياى سرخ عبور داد و فرعونيان را غرق كرد. پس از آن هم در صحراى سينا نعمت هاى خود را براى ايشان فرستاد.
مسيحيت دين محبت خداست، زيرا خداوند از روى محبت، به عقيده مسيحيان، بر بشر جلوه گر شد. بايد توجه داشت كه مسيحيان معمولا به جاى «محبت بشر به خدا» از «محبت خدا به بشر» سخن مى گويند و در شعر و ادب عرفانى مسيحيت، خدا عاشق است و انسان معشوق.
اسلام دين رحمت خداست، زيرا خداوند رسول اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را فرستاد تا به مردم جهان رحمت كرده باشد (انبيا 107).
ادامه دارد ...

پي نوشت ها :
 

[1]. معروف است كه براهمه براى ابطال نبوت گفته اند كه تعاليم انبيا يا مطابق عقل است يا خلاف عقل و شقّ سومى ندارد: اگر مطابق عقل است، عقول ما كفايت مى كند و آمدن نبى لزومى ندارد و اگر خلاف عقل است، ما به چيزى كه خلاف عقل باشد، نيازى نداريم. قائلان به نبوت در مقابل اين ادعا، شقّ سومى را مطرح مى كنند و مى گويند: تعاليم انبيا(ع) فوق عقل است.
[2]. بقره 61، 90; آل عمران 112; مائده 60; اعراف 152.
[3]. نساء 171; مائده 17، 72ـ73، 77، 116; توبه 30ـ32.
[4]. مائده 82 .
[5]. توبه 30.
[6]. آل عمران 81.
[7]. مائده 64.
[8]. الميزان: توبه 30.
[9]. بقره 97.
[10]. توبه 30.
[11]. مائده 17 و 72.
[12]. مائده 73.
[13]. مائده 116.
[14]. جبرئيل به معناى «مردِ خدا» و ميكائيل به معناى «چه كسى مثل خداست؟» مى باشد. بديهى است كه فرشتگان مى توانند نام هايى به هر زبانى داشته باشند.
[15]. شعرا 197.
[16]. احياناً كسانى يهوديان را به تحريف دين خودشان و مسيحيت و اسلام متهم مى كنند و با بزرگ نمايى تأثير فرهنگى يهوديانى مانند كعب الاحبار و وهْب بن مُنَبّه كه مسلمان شده بودند و در باره معارف اسلامى نظر مى دادند، اسرائيليات را مطرح مى كنند. اين افراد هرگاه حديثى را نمى پسندند، آن را از اسرائيليات مى شمارند. اين گونه برخورد محتوايى با احاديث و اصطلاح «اسرائيليات» (با اين كاربرد) در گذشته بين علما معمول نبوده است.
[17]. برخى از مسلمانان ادعا مى كنند كه همه اديان توحيدى در ابتدا «اسلام» خوانده مى شده اند و نام هايى مانند «يهوديت» و «مسيحيت» از تحريفات پيروان آن اديان است. اين ادعا حتى اگر در علم كلام قابل اثبات باشد، در علم اديان ابداً قابل اثبات نيست.
[18]. مسيحيان كينه توز اروپا در قرون وسطا به جاى «اسلام» و «مسلم»، از واژه هاى Muhammadanismو Muhammadanاستفاده مى كردند.
[19]. مسيحيان نيز نسخ را انكار مى كنند و معتقدند كه مدت شريعت عهد عتيق با فرا رسيدن عهد جديد پايان يافته است و چون اين دو عهد ماهيتاً با يكديگر تفاوت دارند، الغاى احكام تورات در مسيحيت نسخ نيست، بلكه چيز ديگرى است كه طبق برنامه پيش رفته است و به قول پولس: «شريعت لَلِه ما شد تا به مسيح برساند تا از ايمان عادل شمرده شويم. ليكن چون ايمان آمد، ديگر زير دست لَلِه نيستيم; زيرا همگى شما به وسيله ايمان در مسيح عيسى پسران خدا مى باشيد» (رساله به غلاطيان 3:24ـ26). مسلمانان به مسيحيان مى گويند كه اين چيزى جز نسخ نيست.
[20]. و به عقيده پروتستان ها مجازاً.
[21]. اعتقاد شيعيان به حصول بدا براى خدا براى اهل سنت غيرقابل قبول است، مگر اينكه براى آنان تبيين شود كه حصول بدا براى ذات ذوالجلال مانند حصول رضا و غضب براى آن ذات اقدس است. همچنين غيبت وجود مبارك حضرت مهدى(ع) از نظر يك تن از اهل سنت هنگامى محال نخواهد بود كه به يادش بياوريم خود او نيز به غيبت حضرت خضر(ع) معتقد است و آن را محال نمى داند.
[22]. گوشه اى از سخنان ايشان در مقاله اينجانب در شماره 15 مجله هفت آسمان نقل شده است.
[23]. «إنَّ الله خلق آدم على صورته»: حديث 38 از چهل حديث امام خمينى(ره).
[24]. بقره 30 و اسراء 70.
[25]. بحارالانوار ج12، ص266.
[26]. اعتراف مجانى است و شايعه پرداخت پول براى آن صحت ندارد.
[27]. همه اديان منابع مالى مختلفى دارند و آن منابع به مصرف هاى گوناگونى مى رسند. جالب توجه اين است كه مردم اگر براى دين پول بدهند، به آن دلبسته تر مى شوند و اصولا دينى كه بيشتر از مردم پول بگيرد، موفق تر است.
[28]. «رهبانية امتى الجهاد.» (حديث نبوى).
[29]. رك: نهج البلاغه، خطبه 209.
[30]. مجموعه آثار ج3، ص439.



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.