فنا و نيروانه (3)
پديدارشناسى نيروانه[31]
نيروانه واژه سنسكريتى كه در زبان پالى، نيبانه[34]
حقيقت نيروانه
آيين بوداى اوليه را بايد در سايه متون مقدس اوليه شناخت، زيرا در آن مرحله هنوز مكتب ها و نظريه پردازى هاى بودايى شكل نگرفته بود.[48]
برخلاف آنچه از عبارت بالا ظاهر مى شود و نيز بعضى محققان اين تصريح[49] كه مسئله نيروانه در متون اوليه بودايى، يعنى كانون پالى به دو شكل مطرح شده است و در بعضى كتاب ها به جنبه مثبت پرداخته اند كه بيشتر شاعرانه است و در كتاب هايى كه بحث فلسفى مى كنند به جنبه هاى مثبت پرداخته اند، با مراجعه اجمالى به كتاب هاى كانون پالى درمى يابيم كه اين دوجنبه، يعنى مثبت ومنفى به هم آميخته اند. به عبارت ديگر نيروانه از دو جنبه برخوردار است; يكى منفى و ديگرى مثبت. سالك با تحقق جنبه منفى، يعنى با ترك و نابودى تشنگى و خاموشى شهوات در وجودش به يك جنبه مثبت دست مى يابد كه همان آرامش و بهجت است. از اين رو هيچ تناقض ظاهرى اى بين جنبه مثبت و منفىِ نيروانه وجود ندارد كه بخواهيم همانند اين محققان به توجيه آن بپردازيم.
ذمه پده كه يكى از كتاب هاى حوزه پالى است، به هر دو جنبه نيروانه پرداخته است. اين كتاب گاهى آن را از سنخ فروپاشى مى داند و انسانِ به نيروانه رسيده را همچون زنگى پوسيده تفسير مى كند كه هيچ صدايى از آن درنمى آيد و قابليت هيچ كارى را ندارد;[59] از مصاديق اين علم معرفى شده است.
در سوتره نيپايه نيز وضعيت همين گونه است و گاهى از نيروانه به انزوا،[71] نيز در اين كتاب مطرح است.
از اين رو به نظر مى رسد كه هر نوع تفكيك بين جنبه هاى مثبت و منفى نيروانه راه به جايى نمى برد و در تمام كتاب هاى حوزه پالى اين دو امر با همديگر مطرح هستند. حال با يادآورى به اين سؤال كه آيا نيروانه در ذات خود امرى منفى است يا مثبت، مى توان پاسخ داد كه نيروانه در ذات خود امرى مثبت تلقى مى شود، امّا رسيدن به اين امر مثبت نيازمند پشت سر گذاشتن و نابودى موانع آن است. با مرور بر همين مقدار از تعبيرات در پيرامون نيروانه كه نقل گرديد، روشن مى شود كه هر جا از جنبه منفى به نيروانه پرداخته اند، مقصودشان بيان راه رسيدن به نيروانه است. اگر مى گويند نيروانه زوال است، يعنى تا انسان از خودى ها و عطش ها و اميال خويش نگذرد به نيروانه نمى رسد و اين امرى است كه در موارد ديگر به آن تصريح شده است، مثلا در سوتره نيپايه تصريح شده است كه اگر كاملا از هوا و هوس خالى شوى نيروانه را درك مى كنى.[72] يا اگر ذمه پده انسان را در مقام نيروانه به زنگِ پوسيده تشبيه مى كند، مى خواهد اين حقيقت را گوشزد كند كه تا مكانيزم بدن و ساختار اين جهانىِ انسان دگرگون نشود و عمل كرمه سازِ انسان متوقف نگردد، انسان به نيروانه نمى رسد، زيرا آنگونه كه در جنبه هاى مثبت نيروانه گفته شده است، نيروانه قلمروى ديگر و متغاير با وضعيت مادى انسان است.
از اينجا مشخص مى شود كه حقيقت نيروانه همين جنبه هاى مثبت است و جنبه هاى منفى نشانگر شرايط گذر است. حال جاى اين سؤال وجود دارد كه اگر موارد منفى شروط نيل به نيروانه است، چرا به عنوان حقيقت نيروانه عرضه گرديده است؟ پاسخ به اين سؤال را بايد در بحث قبل جستوجو كرد كه هر چند جنبه هاى منفى نيروانه شروط گذر هستند، اين نفى ها نيل انسان به نيروانه را دربردارد، يعنى زوال و نابودى كاملِ عطش و دلبستگى در وجود انسان ملازم با آرامش و سكون و بهجت است. از اين رو، اين دو را مى توانيم به عنوان دو روى يك سكه تلقى كنيم و نيروانه را به جنبه مثبت يا جنبه منفى آن تفسير كنيم. البته اين مربوط به آخرين مرحله قطع و نابودى عطش و دلبستگى است. امّا چون اين زوال در طى يك دوره مراقبه صورت مى پذيرد، نابودىِ دلبستگى جزء شروط و مقدمات رسيدن به نيروانه نيز هست.
در پايان اين بحث تذكر اين نكته لازم است كه در متون اوليه بودايى، نه تنها نظريه پردازى پيرامون نيروانه وجود ندارد، بلكه درگير شدن در هرگونه بحث فلسفى و از جمله در مورد نيروانه، را مخالف راه نيروانه دانسته اند.[76] همانطور كه از اوصاف نيروانه مشاهده كرديم، در آيين بوداى اوليه تمام اين خصوصيات وجود دارد، جز آنكه چون آيين بودا به انكار برهمن مى پردازد، نائل شدن به نيروانه با اتحاد با برهمن حاصل نمى شود. امّا به نظر مى رسد كه همانگونه كه در تلقى هندويى، نيروانه قلمروى ديگر غير از اين جهان است، تلقى آيين بوداى اوليه نيز همين گونه بوده است، زيرا همانطور كه تذكر داديم تفاوت اين دو صرفاً به آن چيزى برمى گردد كه آنها انكار كرده اند و در آيين بوداى اوليه، نه تنها اين امر انكار نشده است، بلكه شواهدى بر اينكه نيروانه قلمروى ديگر است وجود دارد، مثل اينكه نيروانه را ساحلى ديگر معرفى كرده اند.
آيين بودا در حدود يك قرن بعد از به نيروانه رسيدن بودا، دچار تفرقه شد. به نظر مى رسد يكى از مسائل كليدى كه در اين زمان پيروان اين آيين را به دو دسته تراودن ها و مهاسنگِكَه ها تقسيم كرد[80]
اين بيان، تفاوت ارهت و بودى ستوه را از جهت نيل به نيروانه در اين مى داند كه ارهت خود به نيروانه مى رسد، امّا بودى ستوه دست ديگران را نيز مى گيرد تا آنها را به نيروانه برساند. از اين اختلاف نبايد اينگونه توهم نمود كه تفاوت ارهت و بودى ستوه در كمك به ديگران است، بلكه تفاوت در مفهوم ميانجى است. هم ارهت و هم بودى ستوه به ديگران كمك مى كنند تا ديگران نيز به نيروانه برسند. امّا مفهوم بودى ستوه در مهايانه به چيز ديگرى مى انديشد. مفهوم بودى ستوه رستگارى به واسطه ميانجى را مطرح مى كند،[82]
تحول رهرو در نيل به نيروانه
مى دانيم كه تغيير و عليت در آيين بودا از اهميت فوق العاده اى برخوردار است. هر آنچه نپاينده و در حال تغيير است هم رنج زا و هم داراى علت خاصى است، يعنى وجودش مشروط به وجود چيزهاى ديگر است. وجود مشروط عبارت است از: پنج بخش دلبستگى،[89] معروف شده اند، با كالبد كه شكل ناميده مى شود، بدين گونه وصف شده است:
احساس ها تأثرات حسى اند، يعنى تماس هاى عضوهاى حسى با موضوعات جهان بيرون از حس. وقتى مغز اين تأثرات را بگيرد و در سرِ حس كننده منعكس كند، آنها را ادراك مى خوانند. اين ادراكات واكنش هايى در انسان ايجاد مى كنند كه بودا آنها را روى هم حالات جان يا نمودهاى روانى خوانده است، يعنى انديشه ها، آرمان ها، تمايلات، حالات و مانند اينها و صفات مشتركشان اين است كه مى خواهند واقعيت يابند و به سوى اين هدف در شتابند. پس در واژه حالات جان معناى نيت نيز هست، يعنى نيت واقعيت بخشيدن به اين اشتياق ها و تصورات. سرانجام دانستگى يا بخش پنجم، عنصرى گردآورنده است كه حالات جان، يعنى نمودهاى روانى، را گرد مى آورد و زير تأثير آنها قرار مى گيرد و حتى ساخته آنها است.[90]
ورود به قلمرو غيرمشروط
نيروانه در حقيقت خلاصى از اين زنجيره است، كه هر بخش از آن مقيد به بخش ديگرى است و به عبارت ديگر وجود هر حلقه از زنجير لاجرم حلقه بعدى را در پى دارد. از اين رو نيروانه امرى مطلق تصوير شده است كه هيچ تقيد و وابستگى به چيزى ندارد، و نه معلول است و نه علت، بلكه حاصل روند رهاسازى است. از اختلافات فرقه هاى هينه يانه اى مشخص مى شود كه مقصود آنها از علت و معلول نبودنِ نيروانه، عليت و معلوليتى است كه در بين درمه هاى مشروط وجود دارد، نه اينكه هيچ نوع از آن در كار نباشد.[92]
با توجه به پنج بخش دلبستگى مى توان حقيقت نيروانه را نزد هينه يانه فهميد. همانطور كه مشخص شد، دانستگى آخرين بخش و ماحصل آنها است، كه حتى از آن به جان و منش نيز تعبير كرده اند.[93] اين دانستگى هر چند نوعى آگاهى است، امّا آگاهى اى برخاسته از كرمه ها است. از اين رو با نوعى نادانى، يعنى جهل به حقيقت همراه است كه همين امر به نوبه خويش كرمه ساز است. امّا نيروانه آگاهى اى است كه هيچ نوع جهل به حقيقت در آن راه ندارد و انسان در اين مرحله، حقيقت وجود خويش و عالم و به تعبير بودايى، دمه را مى شناسد و همين علم و آگاهى است كه او را نجات مى دهد. از اين رو شكى نيست كه در نظرِ هينه يانه نيروانه از سنخ آگاهى است و جاى جاى سخنان بودا و تعليمات بوداييان بر اين امر دلالت دارد.
امّا در اينجا سه مسئله مطرح است: 1. اگر نيروانه از سنخ آگاهى است، چرا نيروانه به خاموشى، تشنگى و دلبستگى معرفى گرديده است؟ پاسخ اين سؤال به نظر واضح مى رسد: بدون علم و آگاهى يا به تعبير دقيق تر روشن شدگى كه در نيروانه حاصل مى شود، اين خاموشى امكان ندارد و بدون از بين رفتن اين تشنگى نيل به نيروانه ممكن نيست. به عبارت ديگر پاسخ اين سؤال همان مطلبى است كه در بحث هاى گذشته مطرح گرديد كه نيروانه يك جنبه مثبت و يك جنبه منفى دارد. اين دو ملازم همديگرند و به خاطر اين تلازم مى توان نيروانه را به هر دو اطلاق كرد. ليكن در اينجا بايد دانست كه حقيقت نيروانه همان جنبه وجودى، يعنى علم است و اصولا شناخت حقيقىِ اينكه تشنگى و آز و مشروط ها بيمارى و رنج است، انسان را به نيروانه مى رساند.[94]
2. اگر نيروانه علم است و علم متعلّق مى خواهد، متعلَّق نيروانه چيست؟ به اين سؤال بدين گونه پاسخ داده اند كه ارهت كسى است كه دو شناخت را يافته باشد; شناخت خاموشى و شناخت نزادن يا نه ـ توليد.[101]
3. از اينجا پاسخ يك سؤال ديگر نيز روشن مى شود: آيا نيروانه در همين قلمرو مادى حاصل مى شود يا اين كه سالك بايد به قلمرو ديگرى وارد گردد. بر طبق بينش هينه يانه، نيروانه امر مطلقى فراسوى اين دنياى مادى است و هر آنچه به سنساره تعلق دارد به نيروانه مربوط نيست. از اين جهت رسيدن به علم مطلق و شهود آن نيازمندِ تعالى و رفتن به فراسوى اين جهان مادى است. از اينجا اين حقيقت نيز آشكار مى شود كه نزد آنها يك قلمرو مطلق كه عين آگاهى و دانستگى است، وجود دارد و سالك با تعالى از اين عالم با آن متحد مى شود. بر اين مطلب شواهد بسيارى را نيز مى توان اقامه كرد كه از جمله هم تراز شدن آكاشه [102] با نيروانه است، يعنى هر دو را از جمله دمه هاى غيرمشروط شمرده اند.
آكاشه در آيين بودا برخلاف آيين هندو كه آن را اِتِر مى دانند، به معناى فضا است و فضا به دو قسم محدود و نامحدود تقسيم مى شود كه اولى مربوط به ماديات و دومى يكى از شش عنصر (دهاتو)[104]
اين تعبيرات آكاشه را همانند نيروانه وصف كرده است، به صورتى كه مى توان از آن استفاده كرد كه اصولا نيروانه و آكاشه يكى هستند و بعضى تعبيرات كه نيروانه را به معناى آسمان و نيكان را به مرغان تشبيه مى كند كه همانگونه كه مرغان در آسمان پرواز مى كنند، نيكان نيز در نيروانه به اين سو و آن سو مى روند،[106]
با اين همه حتى نزد كسانى كه آكاشه را دمه مشروط دانسته اند، اين امر مسلم است كه ماديت آكاشه مانند اجسام ديگر نيست، زيرا اجسام در آن روان هستند و مانعى بر سر راه آنها محسوب نمى شود. از اين رو، مى توان اين تصوير را از ديدگاه جهان بينى هينه يانه ارائه كرد كه عالم را داراى مراتب مختلف مى داند كه هرچه به نيروانه نزديك تر شويم از اطلاق بيشترى برخوردار است و نيروانه مطلق ترين مرتبه عالم است و بدين ترتيب نيروانه ساحتى از عالم، ولى مجرد و غيرمادى است كه محل دل بريدگان از عالم مادى و كسانى است كه از چرخه سنساره رها گشته اند.
بايد توجه داشت كه نزد هينه يانه رسيدن به نيروانه امرى مكانيكى است كه با حصول شرايط آن خودبه خود حاصل مى شود و شخص هيچ اختيارى در نرفتن و بازماندن از آن ندارد و شايد اين نيز تأييدى بر همين نظريه است كه آنها نيروانه را ساحتى از عالم مى پندارند، امّا ساحتى متعالى و مجرد كه با رسيدن به آن، رابطه انسان با عالم مادى قطع مى شود و ديگر هيچ ارتباطى بين او و اشياى مادى اين عالم برقرار نيست.
ادامه دارد...
پي نوشت ها :
[31]. Nirva¦na
[32]. Nibba¦na
[33]. Nirvana in Merriam - Webster's Encyclopedia of World Religion.
[34]. ع. پاشايى، بودا، تهران، ص570.
[35]. Enc. of Religion and Religions, P.277.
[36]. nihilism
[37]. Thomas, P. Kosulis, Enc. of Religion, edi. Mircea Eliade, V.10, P.453.
[38]. cessation (nirodho)
[39]. absence of craving (trsna¦ksaya)
[40]. the unconditional (asamskrta)
[41]. detachment
[42]. the absence of delution
[43]. Nikaya
[44]. happiness (sukha)
[45]. peace
[46]. bliss
[47]. the farther shore
[48]. Ibid, P.448.
[49]. هانس ولفگانگ شومان، آيين بودا; طرح تعليمات و مكتب هاى بودايى، ص85.
[50]. Dhammapada, A Colection of Verses, Tr. by F. Man Mijller, V.10, Ch.x.v.134.
[51]. Ibid, Ch.ix, v.126.
[52]. Ibid, Ch.xvi, v.218.
[53]. Ibid, Ch.xvii, v.225 (unchangable Place).
[54]. Ibid, Ch.ii, v.21 (immortality).
[55]. Ibid, Ch.xxv, v.368 (quiet place).
[56]. Ibid, Ch.ii, v.23 (highest happiness).
[57]. Ibid, Ch.xx, v.289.
[58]. Ibid, Ch.x, v.135.
[59]. Ibid, Ch, xxv, v.374.
[60]. Ibid, P.76 (seclusion).
[61]. Ibid, P.170 (extinction).
[62]. Ibid, P.77 (destruction of attachment).
[63]. Ibid, P.191 (freedom from upadhi).
[64]. Ibid, P.142.
[65]. Ibid, P.4, P.34 (destruction of desire).
[66]. Ibid, P.34.
[67]. Ibid, P.125 (exceelingly pure).
[68]. Ibid, P.192 (impersiable).
[69]. Ibid, P.150 (security).
[70]. Ibid, P.24 (trangil state).
[71]. Ibid, P.32.
[72]. Ibid, P.142.
[73]. Ibid, P.148.
[74]. liberation
[75]. illumination
[76]. Nirvana in The Rider Encyclopedia of Eostern Philosophy and Religion.
[77]. تيرواده a)¦(Thera - Vad يعنى پيروان تعليم پيروان، و مهاسنگيكه ها (Maha - sanghica)يعنى انجمن بزرگ.
[78]. Bodhisahva
[79]. همان، ص90.
[80]. بوديسم; راهى براى زندگى و انديشه، نانسى ويلسون راس، ترجمه منوچهر شادان، ص71.
[81]. همان، ص77.
[82]. آيين بودا، هانس ولفگانگ شومان، ص126.
[83]. skhanda - kkhandha
[84]. ru¦pa - k.
[85]. vedana¦ - k.
[86]. san¦n¦a - k.
[87]. sahkha¦ra¦ - k.
[88]. vin¦n¦a¦na - k.
[89]. na¦ma
[90]. پيشين، ص42.
[91]. karmaپالىkamma
[92]. هينه يانه، ص316.
[93]. آيين بودا، ص42.
[94]. رك: ع. پاشايى، بينش مقام حقيقت در آيين بودا و عرفان اسلامى، ارائه شده در مجله هفت آسمان، سال دوم، شماره هشتم، 1379.
[95]. هينه يانه، ص324.
[96]. همان، ص325.
[97]. yatha¦bhu¦tam
[98]. jn¦ya¦na
[99]. diya¦na
[100]. رك: هفت آسمان، پيشين.
[101]. Buddhis Sects in India, Nalinaksha Putt, Motilal Banarsidas, Delhi, 1998, P.176.
[102]. A¦ka¦sha
[103]. dha¦tu
[104]. The Rider Enc. ibid, P.6.
[105]. هينه يانه، ص320.
[106]. همان، ص319.