نگرشي در روايات سيدحسني(1)

در بين احاديث مهدويت، تعدادي از روايات به بحث علائم ظهور اختصاص دارد كه بخشي از اين روايات، به بحث «حسني» پرداخته است. بيشتر رواياتي كه درباره «حسني» وارده شده، ضعيف است و برخي نيز از نظر متن دچار اشكالند ؛ لذا آنچه مي‌توان از مجموع اين روايات به دست آورد، اين است كه وجود و
شنبه، 27 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نگرشي در روايات سيدحسني(1)

نگرشي در روايات سيدحسني(1)
نگرشي در روايات سيدحسني(1)


 

نويسنده: نجم الدين طبسي




 

چکيده
 

در بين احاديث مهدويت، تعدادي از روايات به بحث علائم ظهور اختصاص دارد كه بخشي از اين روايات، به بحث «حسني» پرداخته است.
بيشتر رواياتي كه درباره «حسني» وارده شده، ضعيف است و برخي نيز از نظر متن دچار اشكالند ؛ لذا آنچه مي‌توان از مجموع اين روايات به دست آورد، اين است كه وجود و خروج شخصي به نام حسني از جمله علائم ظهور است؛ اما ديگر ويژگي‌ها و خصوصيات وي با توجه به ضعف روايات، قابل اعتماد نيست. اين پژوهش بخشي از سلسله مباحث خارج مهدويّت است كه در مركز تخصصي مهدويّت توسط استاد نجم‌الدين طبسي تدريس شده و پس از بازنگري براي استفاده عموم، در اختيار فصلنامه قرار گرفته شد.
كليد واژه‌ها: مهدويت، علائم ظهور، روايات، حسني، خروج حسني.

مقدمه
 

در كتب روايي، روايات فراواني درباره موضوع مهدويت ذكر شده است. برخي تعداد آنها را بالغ بر 7000 روايت دانسته‌اند كه اين تعداد از نظر ما صحيح نيست. بنابر آنچه كه در كتاب معجم احاديث الامام المهدي آورديم تعداد آنها 1436 يا 1439 روايت است. آياتي كه بر حسب تأويل يا تفسير، مرتبط با مهدويت مي‌شوند نيز حدود 400 آيه است ؛پس در مجموع، بالغ بر 1840 آيه و روايت در اين زمينه وجود دارد.

نگرشي در روايات سيد حسني
 

از مجموع روايات فوق، حدود سيصد روايت، در كتب اربعه آمده است كه بيشتر آن‌ها در كافي و من لا يحضره الفقيه ذكر شده، البته قسمتي از آن در تهذيب، و در استبصار هم به صورت نادر آمده است.در اين ميان، هفت يا هشت روايات به موضوع «سيد حسني» پرداخته‌اند[1] كه در اين مقاله، به بحث درباره آن خواهيم پرداخت.

روش بحث
 

براي ارائه اين بحث، ابتدا به سراغ كتب اربعه رفته و به كنكاش روايات موضوع مورد بحث مي‌پردازيم. پس از دستيابي به روايات، به برخي از شروح كتب اربعه مراجعه كرده و به بعضي از اقوال و آرا اشاره مي‌كنيم. براي تكميل بحث، از كتب معتبر و دست اول شيعه نيز استفاده خواهيم كرد. اگر روايات مذكور در كتب اهل سنت نيز آمده باشد ـ فقط براي آشنايي با آنها ـ به آن كتب نيز مراجعه مي‌كنيم.
در ادامه به بررسي سندي روايات مي‌پردازيم و پس از فراغت، متن روايات را مورد دقت و تأمل قرار خواهيم داد. در پايان نيز به جمع بندي مباحث و اخذ نتيجه مي‌پردازيم.

ضرورت بحث
 

امروزه سخن از منجي آخرالزمان و دادگستر جهان، ورد زبان هر دوست و دشمن است. دوستان، مشتاقانه در پي جاده‌هاي انتظار و فرا رسيدن دولت يار هستند و دشمنان، درصدد ايجاد مانع بر سر راه ظهور مظهر عدالت، حامي مستضعفان و درهم كوبنده مستكبرانند، آنان كه مي‌دانند با طلوع خورشيد عدالت، ديگر جايي براي چپاول، غارت، ظلم و ستم، باقي نخواهد ماند.
يكي از راه‌هاي مقابله با مهدويت، ايجاد انحراف در اين آموزه اصيل اسلامي است. چند سال قبل در اسرائيل، مراكزي تشكيل شد تا به تحقيق در باره مهدويت (باور مسلمانان درباره منجي آخرالزمان) بپردازند. آنان روايات را بررسي مي‌كنند كه يكي از نتيجه‌هاي اين بررسي‌ها، پيدايش افرادي است كه خود را نايب امام زمان عليه السلام، فرزند آن حضرت، يماني، سيد خراساني و… مي‌نامند. چندي پيش شخصي ادعا كرده بود كه «سيد حسني» است و برخي روزنامه‌هاي آمريكا با او مصاحبه كردند. ادعا اين بود كه اين آقا، سيد حسني و امام دوازدهم است؛ او فرزند امام زمان است و اول او ظهور مي‌كند و پس از وي پدرش (امام سيزدهم) ظهور خواهد كرد. مستند اين آقا برخي روايات بود.اگر در باره روايات و اين گونه مباحث شناخت كافي و لازم را داشته باشيم، با قدرت و سرعت بيشتري مي‌توانيم از اين گونه انحرافات جلوگيري كرده و به روشنگري و ايجاد بصيرت در جامعه بپردازيم.
روايات درباره «سيد حسني»

روايت اول:
 

و عنه )محمد بن يحيي( عن احمد بن محمد عن ابن محبوب عن يعقوب السراج قال: قلت لابي عبدالله عليه السلام: متي فرج شيعتكم؟ قال: قال: اذا اختلف ولد العباس و وهي سلطانهم و طمع فيهم من لم يكن يطمع فيهم و خلعت العرب اعنتها و رفع كل ذي صيصية صيصيته و ظهر الشامي و اقبل اليماني و تحرك الحسني و خرج صاحب هذا الامر من المدينه الي مكه بتراث رسول اليه صلي الله عليه و آله و سلم… و يستأذن الله في ظهوره فيطّلع علي ذلك بعض مواليه فيأتي الحسني فيخبره الخبر فيبتدر الحسني الي الخروج فيثب عليه اهل مكه فيقتلونه و يبعثون برأسه الي الشامي فيظهر عند ذلك صاحب الامر فيبايعه الناس و يتبعونه… (كليني، 1365: ج 8، ص 224، ح285)؛
يعقوب سراج از امام صادق عليه السلام پرسيد: «گشايش شيعيان شما چه زماني است؟» حضرت فرمود: وقتي بين بني عباس اختلاف بيفتد و سلطنت آن‌ها سست شود و در آن‌ها طمع كند كسي كه در اين سطح نيست (كه به تسخير حكومت بپردازند) عرب، از حكومت سرپيچي مي‌كنند و هر صاحب قدرتي وارد ميدان مي‌شود. شامي ظهور مي‌كند و يماني رو مي‌كند و حسني حركت مي‌كند و صاحب الأمر از مدينه به طرف مكه خروج مي‌كند، در حالي كه ميراث رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم با او است… و از خداوند، اذن ظهور مي‌خواهد. برخي دوستان حضرت مطلع مي‌شوند و خبر به حسني مي‌رسد و او به خروج مبادرت مي‌كند كه اهل مكه بر او يورش مي‌برند و او را مي‌كشند و سرش را براي شامي مي‌فرستند. در اين زمان، صاحب الامر ظهور مي‌كند و مردم با ايشان بيعت كرده و همراه مي‌شوند….

بررسي سند
 

مرحوم مجلسي از اين روايت با عنوان «صحيح» ياد مي‌كند (مجلسي، 1379: ج26، ص154)؛ اما برخي درباره «يعقوب سراج» اشكالاتي را بيان كرده‌اند كه در ادامه به آن مي‌پردازيم:
1. ابن غضائري وي را تضعيف كرده، لذا روايت ضعيف است.
2. نام يعقوب سراج بين «يعقوب سراج كوفي» و «يعقوب بن سالم احمر» مشترك است.
در پاسخ به اشكال اول مي‌توان گفت بنابر برخي مباني، استناد اين كتاب به ابن غضائري مورد ترديد است؛ لذا به تضعيفات اين كتاب نمي‌توان اعتماد كرد. مرحوم آيت الله خويي مي‌فرمايد كه به دليل عدم اثبات انتساب اين كتاب به ابن غضائري، بر آن‌چه از اين كتاب نقل مي‌شود، اعتمادي نيست (خوئي، 1410: ج20، ص156). ضمن اين كه بر فرض صحت انتساب اين كتاب، تضعيف ابن غضائري نمي‌تواند در برابر توثيق نجاشي و… مقاومت كند.
اشكال دوم نيز بدين گونه قابل حل است كه مسأله از دو حال خارج نيست، يا اين‌كه هر دو نفر آن‌ها يكي هستند كه در اين صورت، مشكلي وجود ندارد، چرا كه يعقوب سراج را نجاشي، شيخ مفيد و ابن شهر آشوب توثيق كرده‌اند، يا اينكه «يعقوب سراج» غير از «يعقوب بن سالم احمر» است كه در اين صورت هم مشكل قابل حل است، چرا كه هر دو نفر توثيق شده‌اند (ر.ك: خويي، همان: ج20، ص127و 134و 155). البته برخي نيز احتمال داده‌اند «يعقوب سراج» همان «يعقوب بن ضحاك» باشد (خوئي، همان: ص156) كه اين نيز مشكلي ايجاد نمي‌كند؛ چرا كه يعقوب بن ضحاك تضعيف نشده است. نكته ديگري كه در توثيق يعقوب سراج مي‌توان به آن تمسك جست، نقل ابن محبوب (از اصحاب اجماع) از ايشان مي‌باشد كه بنا بر برخي از مباني، نقل اصحاب اجماع، بر وثاقت دلالت دارد؛ لذا به اين بيان، وي توثيق شده و ديگر اشكالي به سند وارد نمي‌شود.
در ضمن او خادم امام صادق عليه السلام نيز بوده است و بعضي از اين قضيه، حُسن حال و مدح او را استفاده كرده‌اند (خويي، همان: ج20، ص142).

بررسي متن
 

از اين روايت، به چند مطلب مي‌توان پي برد:
1. حركت سيد حسني يكي از علائم ظهور است؛ چرا كه وقتي از امام سوال مي‌شود: ‏‏‏‏‏‏‏«گشايش شيعه چه زماني اتفاق مي‌افتد؟ حضرت اموري را بر مي‌شمارد كه يكي از آن‌ها حركت سيد حسني است و پس از ذكر اين امور، مي‌فرمايد «وخرج صاحب هذا الامر» كه مرحوم مازندراني اين جمله را جزاي عبارت قبل (اذا اختلف…) مي‌داند (مازندراني، 1421: ج 12، ص 301).
2. دو حركت توسط سيد حسني آغاز مي‌شود كه يكي از آن‌ها به مدت كوتاهي پيش از خروج و ديگري پس از ظهور اتفاق مي‌افتد. در بخشي از روايت آمده است: «و تحرك الحسني و خرج صاحب هذا الامر» كه به حركت قبل از خروج اشاره دارد و روايت، درباره كيفيت اين حركت توضيحي نداده است. در بخش ديگر روايت آمده است وقتي خبر ظهور حضرت به او مي‌رسد، حسني به خروج مبادرت مي‌كند كه در اين حركت، كشته خواهد شد.
3. حركتي توسط حسني آغاز مي‌شود كه مبدا‎‏ اين حركت مشخص نيست، اما در ادامه، به مكه منتهي مي‌شود. البته برخي شروع اين حركت را از مكه و به انگيزه خروج مي‌دانند كه با ظاهر روايت سازگار نيست.
4. زمان حركت حسني بسيار نزديك به زمان ظهور حضرت است، زيرا در روايت بيان شده است كه حسني حركت مي‌كند و امام عليه السلام نيز از مدينه به سوي مكه روانه مي‌شود. وقتي امام به مكه مي‌رسد، خداوند اذن ظهور مي‌دهد. وقتي اين خبر به حسني مي‌رسد، مبادرت به خروج مي‌كند و كشته مي‌شود و سپس امام عليه السلام ظهور مي‌كند.
5. در روايت، به مثبت يا منفي بودن شخصيت سيد حسني يا بر حق بودن يا نبودن حركتش، اشاره مستقيمي نشده است، اما از قرائني مي‌توان حدس زد شخصيتي مثبت بوده و حركت وي بر حق باشد، زيرا اولاً‌در روايت آمده است كه «پس اذن ظهور داده مي‌شود و بعضي از دوستان حضرت باخبر مي‌شوند و خبر به سيد حسني مي‌رسد…»، از اين كه برخي از موالي و دوستان حضرت از «اذن ظهور» مطلع مي‌شوند و خبر را به سيد حسني مي‌رسانند، معلوم مي‌شود وي نيز از خواص است كه از اين خبر مهم آگاهي مي‌يابد؛ چرا كه اطلاع از «اذن ظهور» امري نيست كه همگان از آن مطلع شوند بلكه خود ظهور علني است. البته برخي مرجع ضمير در «مواليه» را سيد حسني دانسته‌اند (مازندراني، همان: ج 12، ص 302). در اين صورت، معناي روايت چنين مي‌شود كه برخي دوستان سيد حسني از اذن ظهور مطلع مي‌شوند و به او خبر مي‌دهند. در چنين صورتي نيز احتمال صورت اول به قوت خود باقي است و بلكه تقويت هم مي‌شود؛ چون وقتي دوستان سيد حسني از خواص باشند، خودش جايگاه ويژه‌اي خواهد داشت.
ثانياً: وي توسط اهل مكه كشته مي‌شود و سرش براي سفياني فرستاده مي‌شود. با توجه به اين كه سر او براي سفياني فرستاده مي‌شود، معلوم مي‌شود او از دشمنان سفياني است، اما اين كه او از دوستان امام زمان عليه السلام نيز باشد، قطعي نيست؛ زيرا معلوم نيست هر كس با سفياني مخالف باشد، حتماً با امام زمان عليه السلام موافق خواهد بود.
6.در باره سرنوشت سرنوست سيد حسني چنين گفته شده است كه به دست مردم مكه كشته شده و سرش براي سفياني فرستاده مي‌شود؛ زيرا مردم مكه با حركت اهل بيت عليهم السلام موافقتي نداشته و ندارند، بلكه در زمان ظهور، از مخالفان هستند و حضرت با آن‌ها مقابله خواهد كرد.

پي نوشت ها :
 

[1]. البته ما در اين مقاله نه روايت را بررسي كرده‌ايم كه با توضيحات متن مشخص مي‌شود كه تعداد آنها هفت و يا هشت روايت بيشتر نيست.

منبع:www.entizar.ir



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط