مقررات كيفرى، جرايم و مجازاتها در تورات(2)
2- جرايم و مجازاتها
1-1-2- قتل:
در آيين يهود دو نوع قتل مطرح بوده است; قتل عمد و قتل خطايى. موارد قتل عمد در آياتى از تورات ذكر شده است. مثلا در سفر اعداد، فصل 35، آيات 16- 21 آمده است: «و اگر او [مقتول] را به آلت آهنين به حدى بزند كه بميرد، زننده قاتل است و قاتل البته كشته شود.» «و اگر او را به سنگى كه سبب قتلش باشد بزند كه بميرد، زننده قاتل است و قاتل البته كشته شود.» «و اگر به چوبدستى كه باعث قتلش باشد بزند كه بميرد، زننده قاتل است و قاتل البته كشته شود.» «و اگر او را از روى عداوت هدف نمايد و يا اين كه بر او از كمينگاهى چيزى بيندازد كه بميرد و يا اين كه از روى كينه به دستخود بزند كه بميرد، پس زننده البته كشته شود، چون كه قاتل است، ولى مقتول وقتى كه به قاتل برخورد، او را بكشد.» در مورد قتل به تسبيب در سفر خروج، فصل 21، آيه 28 آمده است: «و اگر گاوى مردى و يا زنى را شاخ زند، چنانكه بميرد، آن گاو البته كه بايد سنگسار شود و گوشتش نبايد كه خورده شود، اما صاحب گاو مبرى خواهد بود. اما اگر آن گاو قبل از آن عادت شاخ زدن مىداشت و صاحبش آگاهى داشته، او را حبس نكرد كه او مرد و يا زنى را كشت، گاو سنگسار كرده شود و صاحبش نيز كشته خواهد شد.» قتل خطايى نيز در سفر تورات مثنى، فصل 19، آيات 4 و 5 اين گونه تشريح شده است: «... هر كسى كه همسايه خود را به نادانستگى كشته باشد، در حالتى كه پيش از آن با او عداوتى نداشت» «برفرض اگر كسى با همسايه خود جهتبريدن درختها به جنگل برود و دستش براى قطع نمودن درخت، تبر را بردارد و آهن از دسته بيرون رفته، به آن همسايه بخورد كه بميرد...» مجازات قتل عمد، قصاص بوده است. در سفر تكوين، فصل نهم آيات 6 و 7 آمده است: «و يقين كه خونهاى شما را كه جانهاى شماست، طلب خواهم نمود، بلكه از دست هر حيوان و از دست انسان طلب خواهم نمود و جان انسان را از دست هر برادرش خواهم طلبيد.» «و ريزنده خون انسان خونش از انسان ريخته خواهد شد; زيرا كه خدا انسان را به صورت خود آفريد.» اجراى قصاص در مورد قاتل عمدى الزامى بوده و اولياى مقتول مجاز به دريافت ديه در مقابل عفو قاتل نبودهاند. در سفر اعداد فصل 35، آيه 31 آمده است كه: «و از براى جان قاتلى كه واجب القتل است، ديه گرفته نشود. البته كشته شود.» 5 درباره شيوه اجراى كيفر قصاص، نوع خاصى تعيين نشده است; ولى از برخى آيات استفاده مىشود كه در جرايم مستوجب اعدام، به دار آويختن مجرم، متداول بوده است. آيه 22 و 23 از فصل 21 سفر تورات مثنى مىگويد: «و اگر در كسى خطاى مستلزم مرگ باشد و او كشته شود و او را بر دار آويزان كنى» «نعش او در شب بر دار آويزان نماند، بلكه او را بايد كه در همان روز مدفون نمايى; چون شخصى كه بر دار آويخته شد، ملعون خدا است تا آن كه زمينى كه خداوند خدايت جهت ارثيتبه تو مىدهد، ملوّث نشود.» حكم قصاص حتى در مورد مولايى كه بنده يا كنيز خود را مىكشت نيز اجرا مىشد. در سفر خروج فصل 21، آيه 20 و 21 آمده است كه: «و اگر كسى بنده خود و يا كنيزك خود را به چوبدستى به حدى بزند كه زير دستش بميرد، البته از او انتقام بايد كشيده شود.» «اما يكى دو روز زنده بماند از او انتقام كشيده نخواهد شد; زيرا كه زرخريد اوست.» براى كسانى كه مرتكب قتل خطايى مىشدند، شهرهايى به عنوان نقاط امن و پناهگاه در نظر گرفته شده بود و قاتل ملزم بود تا مدت معينى در همان شهرها بماند و از آنجا خارج نشود. در سفر اعداد، فصل 35، آيات 9- 15 آمده است كه: «و خداوند موسى را خطاب كرده، گفت» «كه با بنىاسراييل متكلم شده، به ايشان بگو هنگامى كه از اردن به كنعان عبور نماييد» «آنگاه از براى خودتان شهرها تعيين نماييد. تا آن كه براى شما شهرهاى مختص، ملجا باشد تا خونى 6 كه شخصى را خطا مىكشد به آن جا بگريزد» «و براى شما آنها شهرهاى مختص به ملجا از ولىّ مقتول باشند تا كه خونى پيش از آن كه جهت فتوا در حضور جماعتبايستد، نميرد.» «و از آن شهرهايى كه مىدهيد [داده مىشويد] شش شهر براى شما ملجا باشد.» «سه شهر در اين طرف اردن و سه شهر در زمين كنعان بدهيد تا كه شهرهاى مختص به ملجا باشد.» «اين شش شهر از براى بنىاسراييل و هم براى غريب و كسى كه در ميان ايشان متوقف است، ملجا باشند تا هر كسى كه شخصى را خطا بكشد، در آن جا بگريزد.» فلسفه پيشبينى اين شهرها جلوگيرى از قتل قاتل خطايى توسط اولياى مقتول بوده است. در سفر تورات مثنى فصل 19، پس از ذكر موارد قتل خطايى، در آيات 7-6 مىگويد: «مبادا كه ولىّ مقتول خونى، را وقتى كه دلش حرارت دارد تعاقب كرده و به سبب مسافت راه به وى رسيده او را بكشد، در حالتى كه مستوجب مرگ نبود; چون كه بر مقتول پيشتر عداوتى نداشت.» «بنابراين من امر فرموده، مىگويم كه از براى خود سه شهر جداكن.» شهرهاى پناهگاه تنها براى قاتلان خطايى نقطه امن بود. هرگاه كسى كه مرتكب قتل عمدى شده به اين شهرها پناه مىبرد، او را گرفته و قصاص مىكردند. در سفر تورات مثنى، فصل 19، آيه 12-11 آمده است كه: «اما اگر كسى همسايه خود را مبغوض دارد و به قصد او در كمين باشد و بر او مقاومت نموده، زخم كارى بزند كه بميرد و به يكى از آن شهرها بگريزد» «آن گاه مشايخان شهر خونى فرستاده، او را از آن جا بگيرند و او را به دست ولى مقتول تسليم نمايند تا كه بميرد». امنيت قاتل خطايى تنها تا زمانى بود كه وى در شهرهاى مقرر ساكن بود. چنانچه قاتل از محدوده اين شهرها خارج مىشد، و ولى مقتول او را مىكشت، قصاص نمىشد. در سفر اعداد، فصل 35، آيات 26-29 آمده است: «و اگر خونى گاهى از حدود شهر ملجايى كه به آن گريخته بود بيرون آيد» «و ولىّ مقتول او را در بيرون حدود شهر ملجاش بيايد و ولىّ مقتول، خونى را بكشد، خون بر او نيست» «زيرا كه در شهر ملجاش تا وفات كاهن بزرگ بايست كه بماند، اما بعد از وفات كاهن بزرگ، آن خونى به زمين موروثى خود 7 برخواهد گشت» «و اين احكام از براى شما در همگى مسكنهاى شما در تمامى قرنهاى شما قانون فتوا باشد.» چنانكه از اين آيه استفاده مىشود مدت زمانى كه مرتكب قتل خطايى بايد در شهرهاى پناهگاه اقامت كند تا زمانى است كه كاهن بزرگ آن شهر كه در هنگام ورود قاتل وجود داشته، فوت نمايد. در اين باره در آيه 25 از فصل 35 سفر اعداد نيز آمده است: «و جماعت، خونى را از دست ولىّ مقتول رهايى دهند و هم جماعت وى را به شهر ملجاش كه به آن گريخته بود، برگردانند كه در آن جا تا وفات كاهن بزرگى كه به روغن مقدس، مسح شده بود، ساكن باشد». ظاهرا هر گاه قاتل پيش از اين موعد، شهرهاى پناهگاه را ترك مىكرد و به وطن خود بازمىگشت، مىبايد ديه پرداخت نمايد; ولى در غير اين صورت ملزم به پرداخت ديه نمىشد. در سفر اعداد، فصل 35، آيه 32 آمده است: «و به خصوص كسى كه به شهر ملجاش گريخته است، ديه مگيريد; تا آن كه جهتسكونت در زمين 8 برگردد، پيش از وفات كاهن.» درباره ميزان ديهاى كه در اين گونه موارد بايد پرداختشود به نص روشنى برخورد ننموديم; تنها در سفر خروج، فصل 21، آيه 30 در مورد كسى كه توسط گاو به قتل رسيده، آمده است كه: «و اگر ديه بر او گذاشته شود، آنگاه فديه جان خود را موافق هر چه كه به او مقرر شده، تسليم نمايد.» روشن نيست كه آيا ميزان ديه تابع خواست و رضايت اولياى مقتول استيا توسط قاضى يا با روش ديگرى معين مىشود، يا ميزان مشخص و معينى داشته كه در عرف بنى اسراييل معلوم بوده است؟ 2-1-2 راههاى ثبوت قتل: قتل با شهادت دو نفر و بيشتر ثابت مىشد، ولى با شهادت يك نفر ثابت نمىشد. در سفر اعداد، فصل 35، آيه 30 آمده است كه: «هر كس كه شخصى را بكشد، آن قاتل به گواهى شاهدان كشته شود، اما يك كس تنها بر شخصى شهادت ندهد تا آن كه كشته شود» حكم موارد لوث بر اساس آيات 1-9 از فصل 21 از سفر تورات مثنى چنين بوده است: «اگر مقتولى را در زمينى كه خداوند خدايتبراى ارثيتبه تو مىدهد، در صحرا افتاده بيابى و معلوم نشود كه قاتل او كيست» «آنگاه مشايخ و قاضيان تو بيرون رفته، مسافتشهرهايى كه در اطراف قتيل است، بپيمايند» «و مقرر است آن شهرى كه به قتيل نزديكتر است، مشايخ آن شهر، گوساله مادهاى كه به كار شيار نرفته و پالهنگ 9 نكشيده استبگيرند» «و مشايخ آن شهر آن گوساله را به درهاى ناهموار كه هيچ شيار و كشته نشده باشد، فرود آورند و همان جا در دره، گردن گوساله را قطع كنند» «و كاهنان بنى ليوى نزديك آيند، چون كه خداوند خدايت ايشان را برگزيده است تا آن كه او را خدمت كنند و به اسم خداوند دعاى خير بخوانند و انفصال هر نزاع و هر صدمه، مطابق حكم ايشان باشد» «و تمامى مشايخ آن شهرى كه به قتيل نزديك است، دستهاى خود را بر گوسالهاى كه در دره سر بريده شده است، بشويند «و متكلم شده بگويند كه: اين خون را دستهاى ما نريخته است و چشمان ما نديده است» «اى خداوند! قوم خود اسراييل را كه باز خريدهاى بيامرز و قوم خود اسراييل را به خون ناحق منسوب مكن و خون از براى ايشان عفو كرده خواهد شد.» «بدين منوال خون ناحق را از ميان خود رفع خواهى كرد، چون آنچه كه در نظر خداوند راست است، به عمل مىآورى.» 3-1-2 مسئول اجراى قصاص: آيه 19 از فصل 35 از سفر اعداد مىگويد: «ولى مقتول خودش قاتل را بكشد، وقتى كه به او برخورد، بكشد.» در آيه 21 از همين فصل و سفر نيز مىگويد: «... ولى مقتول وقتى كه به قاتل برخورد، او را بكشد.» نبايد از اين گونه آيات چنين برداشتشود كه ولى مقتول حتى بدون حكم محكمه مىتوانسته قاتل را بكشد; زيرا قراينى نشان مىدهد كه احاله قصاص به ولى مقتول پس از حكم قاضى است; مثلا در آيه 19 از فصل 35 از سفر اعداد پس از شرح قتل خطايى و عمدى مىگويد: «آن گاه جماعت در ميان زننده و ولى مقتول، موافق اين احكام فتوا دهند.» 4-1-2 آدمربايى و به بردهگى گرفتن انسان آزاد: مجازات اين جرم، اعدام بوده است. در سفر خروج، فصل 21، آيه 16 آمده است: «و اگر كسى مردى را دزديده، او را بفروشد، و يا اين كه نزد وى يافتشود، البته بايد كه كشته شود». همچنين در سفر تورات مثنى، فصل 24، آيه 7 آمده است: «اگر كسى يافتشود كه نفسى از برادرانش بنى اسراييل را دزديده و او را مال التجاره كرده، بفروشد، آن دزد بايد بميرد، بدين منوال شرارت را از ميان خود دور نما.» 5-1-2- سقط جنين: در باره سقط جنين در سفر خروج، فصل 21، آيه 22 آمده است: «و اگر مردمان منازعه نمايند و زن حامله چنان زده شود كه اولادش سقط شود و اذيت ديگر به زن نرسد، آن گاه موافق هر چه كه شوهر زن به او بگذارد، البته بايد جريمه شود و در حضور قاضيان ادا نمايد.» 6-1-2- ايراد ضرب و جرح عمدى: ايراد ضرب و جرح عمدى، جرم و مجازات آن، قصاص به مثل و در مواردى تنها جزاى نقدى بوده است. در سفر خروج، فصل 21، آيات 22-25 آمده است كه: «و اگر مردمان منازعت نمايند...» «آنگاه جان عوض جان بايد داده شود» «چشم به عوض چشم، دندان به عوض دندان، دستبه عوض دست، پا به عوض پا» «سوختن به عوض سوختن، زخم به عوض زخم، لطمه به عوض لطمه». همين مضامين در آيه 21 از فصل 19 سفر تورات مثنى نيز آمده است. همچنين در سفر لويان، فصل 24، آيه 19 آمده است كه: «و اگر كسى همسايه خود را معيوب سازد; چنانكه عمل نموده است، به او همان عمل كرده شود; شكستگى عوض شكستگى، چشم عوض چشم، دندان عوض دندان، چنانكه انسانى را معيوب كرده است، چنين به او عمل شود.» ايراد ضرب و جرح بر پدر و مادر مستوجب مجازات مرگ بوده است. در سفر خروج، فصل 21، آيه 15 آمده است كه: «كسى كه پدر و مادرش را بزند، البته بايد كشته شود». جنايات مولى بر بنده تا زمانى كه باعث مرگ بنده نمىشد، مستوجب قصاص و مقابله به مثل نبود و تنها باعث آزادى بنده مىشد. در سفر خروج، فصل 21، آيات 26 و 27 آمده است: «و اگر كسى چشم بنده خود و يا چشم كنيزك خود را بزند به حدى كه ضايع شود، او را به سبب چشمش به آزادى رها نمايد» «و اگر دندان بنده خود و يا دندان كنيزك خود را بيندازد، او را به مكافات دندانش به آزادى رها نمايد.» ايراد ضرب و جرح عمدى خفيف موجب قصاص نبود; ولى ضارب موظف بود هزينه درمان مضروب و تاوان بيكارى او را در صورتى كه ضرب و جرح باعث از كارافتادگى مضروب شود بپردازد. در سفر خروج، فصل 21، آيات 18 و 19 آمده است كه: «و اگر مردمان منازعه نمايند و كسى رفيقش را با سنگ و يا مشتبزند كه نميرد، لكن بسترى شود» «اگر برخيزد و با چوب دستى بيرون رود، آنگاه زننده مبرى خواهد شد; جز اين كه [بايد] تاوان بيكارىاش را ادا نمايد و او را بالكل معالجه نمايد.»
پي نوشت ها :
5- اين مساله تحقيق بيشترى را مىطلبد; در قرآن مجيد آمده است كه: (يا ايها الذين ءامنوا كتب عليكم القصاص في القتلى الحر بالحر و العبد بالعبد و الانثى بالانثى فمن عفي له من اخيه شيء فاتباع بالمعروف و اداء اليه باحسان ذلك تخفيف من ربكم و رحمة فمن اعتدى بعد ذلك فله عذاب اليم) (بقره- 178). بر پايه روايتى كه ديلمى در ارشاد القلوب نقل نموده، امام كاظم (ع) از عبارت (ذلك تخفيف من ربكم و رحمة) چنين استفاده كردهاند كه در يهود قاتل قصاص مىشد و عفو از او مشروع نبود; ولى در اسلام كه دين رحمت است، عفو از قاتل مشروع است. (ر.ك: وسائل الشيعه، محمد بن حسن عاملى، باب 19 از ابواب قصاص النفس، روايت 9). با اين حال در آيه 145 از سوره مائده آمده است كه: (و كتبنا عليهم فيها ان النفس بالنفس و العين بالعين و الانف بالانف و الاذن بالاذن و السن بالسن و الجروح قصاص فمن تصدق به فهو كفارة له) ظاهر اين آيه شريفه آن است كه عفو از قصاص، در اصل شريعتحضرت موسى (ع) نيز مشروع بوده است. در مورد قتل به تسبيب نيز در سفر خروج، فصل 21، آيات 28- 31 آمده است: «و اگر گاوى، مردى و يا زنى را شاخ بزند چنانكه بميرد آن گاو البته بايد كه سنگسار شود و گوشتش نبايد كه خورده شود، اما صاحب گاو مبرى خواهد بود.» «و اما اگر آن گاو قبل از آن، عادت شاخزدن مىداشت و صاحبش آگاهى داشته، او را حبس نكرد كه او مرد و يا زنى را كشت، گاو سنگسار كرده شود و صاحبش نيز كشته خواهد شد» «و اگر ديه بر او گذاشته شود آنگاه فديه جان خود را موافق هر چه كه به او مقرر شود، تسليم نمايد» «خواه پسر و خواه دختر را شاخ زده باشد، به او موافق اين حكم بايد معمول شود.» از اين آيات فهميده مىشود كه در مورد قتل به تسبيب كه گونهاى از قتل عمدى است، ديه گرفتن، مشروع بوده است.
6- مقصود از خونى، قاتل است.
7- مقصود، وطن اصلى قاتل است.
8- مقصود، زمين و وطن اصلى قاتل است كه از آن به وطن موروثى تعبير مىشد.
9- افسار، كمند، ريسمانى كه به لگام چهارپايان مىبندند.
ادامه دارد
/ع