انسان کامل از ديدگاه ابن عربی و ملاصدرا(5)

اولين مخلوق حقتعالی «عقل» است، عقل صاحب قلم الهی است. اين عقل اول، باعتبار نورانيّت و ظهور بذاته اش، «نور» و باعتبار تجرد ذاتی و حضور آن نزد ذاتش، «عقل بالفعل» و باعتبار غلبه صفات ملکی و اخلاق حسنی، «ملک» و باعتبار تصوير کردن حقايق بنحو تفصيلی بر الواح نفوس ناطقه، «قلم» ناميده شده است.([95])
سه‌شنبه، 30 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
انسان کامل از ديدگاه ابن عربی و ملاصدرا(5)

انسان کامل از ديدگاه ابن عربی و ملاصدرا(5)
انسان کامل از ديدگاه ابن عربی و ملاصدرا(5)


 

نويسنده:سيد حسين واعظی




 

انسان کامل، اولين مخلوق
 

اولين مخلوق حقتعالی «عقل» است، عقل صاحب قلم الهی است. اين عقل اول، باعتبار نورانيّت و ظهور بذاته اش، «نور» و باعتبار تجرد ذاتی و حضور آن نزد ذاتش، «عقل بالفعل» و باعتبار غلبه صفات ملکی و اخلاق حسنی، «ملک» و باعتبار تصوير کردن حقايق بنحو تفصيلی بر الواح نفوس ناطقه، «قلم» ناميده شده است.([95])
از نظر ابن عربی:
خداوند قلم و لوح را آفريد و آنها را عقل و روح ناميد. روح دارای دو صفت علمی و عملی گرديد و عقل معلمی مفيد برای روح شد سپس جوهری پايينتر از نفس آفريد و نامش را «هباء» نهاد و اين «هباء» در برگيرندة جميع صور طبيعی است. خداوند بين روح _ موصوف به دو صفت علمی و عملی _ و «هباء» مراتبی قرار داد که اين مراتب از اعلی علييّن تا اسفل السافلين را در بر می گيرد.([96])
در روايت نبوی آمده است: «اول ما خلق الله العقل، فقال له اقبل فاقبل، ثم قال له ادبر فادبر».([97]) و اين عقل همان روح نبی(ص) است که امر شد به دنيا بازگرد، تو رحمت برای جهانيان هستی، بعد امر شد برگرد بسوی پروردگارت تو رحمت برای جهانيان هستی. بعد امر شد بسوی من برگرد و در شب معراج بسوی حق رفت. بعد به عقل فرمود: «و عزّتی و جلالی، ما خلقت خلقاً احبّ الی منک»([98]) و اين امر بيانگر حال نبی(ص) و محبوبترين خلايق نزد خدا بودن اوست. بنابرين هرچه در معرفت روح اعظم مطرح است، همان حال نبی(ص) بوده که متحد با عقل فعال و روح اعظم است.([99])
با اين اوصاف، اولين مخلوق حقتعالی، نفس نبی(ص) يعنی انسان کامل بوده است. ايشان نيز در بازگشت خود از سفر معراج برای علی(ع) اينگونه حکايت می کنند: «يا علی، ان الله تعالی کان الله و لا شیء معه، فخلقنی و خلقک روحين من نور جلاله. فکنّا امام عرش رب العالمين بسبّح الله و نحمده و نهلله و ذلک قبل ان يخلق السماوات و الارض».([100])
به نظر ابن عربی:
حضرت محمد(ص) به تمام معنی سيادت بر کل عالم دارد و حکم او بر همه چيز و همه کس تا روز قيامت برتری دارد.([101]) هيچ امتی نيست، مگر اينکه تحت شريعت الهی محمدی است، به استناد قول ايشان که فرموده اند: «کنت نبيّاً و آدم بين الماء و الطّين».([102]) پس چون سيد انبيا و مرسلين است، سيد ساير مردم نيز هست و مردم از آدم(ع) تا قيامت همه امت او هستند. آية کريمه: «ليغفر لک الله ما تقدم من ذنبک و ما تأخّر...»([103]) نيز اشاره بهمين مطلب دارد، چون انسانهای قبل و بعد از ظهور ايشان همه امت اويند و او بر همة اينها کفايت می کند. «و ما ارسلناک الا کافة للناس...».([104]) بنابرين ايشان لايق مرحمت عمومی است چون خداوند او را اختصاص به امت و زمانی خاص نکرده است.([105])
براساس نظر ابن عربی و ملاصدرا اولين مخلوق حق انسان کامل، عقل اول و حقيقت محمدی است. اين مخلوق پس از حقتعالی کاملترين موجودات و اولين صادر شده و دومين صادر کننده است. امتداد و سعة وجودی انسان کامل از ابتدای خلقت تا انتهای آن بوده که در هر نشأه و زمانی بنحوی ظهور دارد. اولين ظهور آن در قالب انبيا در حضرت آدم(ع) و غايت و کاملترين ظهور آن در شخص نبی اکرم محمد مصطفی (ص) بوده است.

کيفيت اتصال نفوس به انسان کامل
 

نفس نبوی(ص) مقام شريفی است که نفس انسانی در مقام کمال دو نيروی علمی و عبادی می تواند به آن نايل آيد و برای خاصّان امت نبی(ص) نيز اين مقام به ارث می رسد. در تأييد اين مطلب احاديث نبوی متعددی منقول است از جمله: «العلماء ورثة الانبياء»([106]) «انّ لِلّه عباداً ليسوا بانبياء يغبطهم الانبياء»([107]) «علماء امتی کانبياء بنی اسرائيل».([108])
انسان اگر به اخلاق نبوی (ص) متخلق شود، استعداد قبول معارف الهی افاضه شده به قلب نبی(ص) بنحو انعکاس بر قلب او نيز پيدا می گردد. زيرا اطاعت از رسول، اطاعت از خداست «و من يطع الرسول فقد اطاع الله...».([109]) ولی کسی که مؤدب به آداب نبی(ص) و متخلق به اخلاق ايشان(ص) نشود، ديگر بوسيله او هدايت نمی شود ولو اينکه بنحو ظاهر و بدون بصيرت، عمل به تکاليف نمايد و يا اينکه از منکرين و جاحدين باشد.([110])
نبی اکرم(ص) به اين دليل برانگيخته شد که شامل خلقهای عالی و شريف و خصوصيات سه گانه متعلق به روح، نفس و حس بنحو اکمل بود. اولين برتری ايشان(ص)، آگاهی بر دانشهای الهی و حقايق موجودات، بنحوی است که نزد حق است. چون او دانای به همه نشئات است، از اينرو دانای به حالات خلايق در سرای ديگر نيز هست. دومين برتری نيروی باطنی ايشان(ص) است، بموجب اين نيرو حقايق موجود در صورتها و اشباح مثالی و متوسط بين دو عالم حس و عقل را می يابد و به نيروی حس ظاهری، آن حقايق را در قالب مادی ترسيم می کند. بهمين دليل است که جبرئيل را بصورت و شکل مشاهده می نمايد. سومين برتری بدليل نيروی قوی و شديد ايشان(ص) عليه دشمنان است که بموجب اين نيرو بر اهريمنان چيره شده و بر سختيها، شکيبا مانده و در جنگها ثابت قدم بوده است.([111])
ابن عربی:
انسان کامل مقام محمود است و مقام محمود عواقب همة مقامات را در بردارد. بموجب اين مقام ناظر بر جميع اسماء الهی مختص به مقامات می گردد. اين مقام مخصوص رسول الله(ص) بوده و بهمين دليل ايشان آقايی کل مردم را واجد است.
مظهر اين مقام در دنيا «آدم(ع)» است زيرا واجد جسد نبی (ص) است و در آخرت محمد(ص) است و بموجب اين مقام شفاعت کل عالم اعم از ملک، رسول، نبی، ولی، مؤمن، حيوان، نبات و جماد را به عهده دارد. ([112])
با استناد به آيات الهی و اقوال معصومين، ابن عربی و ملاصدرا شرط وقوع کمالات برای انسانها را اتصال به انسان کامل از طريق اطاعت از اوامر و نواهی او می دانند و در اين خصوص هر دو عالم مذکور متفق القول هستند.

افضليت انسان کامل بر فرشتگان
 

انسان مهتدی به نور الهی و اشرف خلايق است، خداوند او را برگزيد و به خويش نسبت داد. بنابرين مبدأ و منتهای انسان، خود خداست. او با روح الهی و مباشرت خدا بوجود آمد و خداوند تخمير جسد انسان را به دستان خويش نسبت داده است. بموجب اين شرافت، انسان با مرور در هر عالمی و حضرتی صورتی مناسب آن عالم برايش حاصل می گردد.([113])
به نظر ابن عربی:
فضيلت عالم انسانی بر ساير مخلوقات بسبب کرامت او توسط خداست. زيرا خداوند او را با دو دست خويش يعنی صفات جماليه و جلاليه اش ساخت و حال اينکه ساير مخلوقات مستقيماً توسط حقتعالی ايجاد نگرديدند. اين انسان بر جميع ملائک ارضی و سماوی برتری دارد غير از ملائک عاليه که اينها برتر از نوع انسانيند.([114])
فضيلت انسان در کل بر جميع ملائک به علت جامعيت اوست. زيرا ملائک هر کدام بحسب اسم خاصی عبادت می نمايند ولی آدم به جميع اسماء حق را عبادت می کند.([115])
به دليل نفخ روح انسان به صورت الهی است که او خليفه در دو عالم شد و مسجود فرشتگان گرديد. البته اين مقام انسان معنوی و کامل است، نه هر انسان نوعی و فردی که در عالم خارج زندگی می کند.
به استناد آيه کريمه: «و اذ قلنا للملائکة اسجدوا لآدم، فسجدوا الا ابليس ابی و استکبر و کان من الکافرين»([116]) علت وجوب سجده بر آدم(ع) اين است که انسان نسخه مختصر عالم روحانی و جسمانی و نمونه ای از مبدعات کل است، زيرا برای او تمامی کمالات فعلی و اشراقات نوری و وصول به خيرات تقدير شده است.([117])
از نظر ابن عربی:
ملائک از جهت تفصيل بر بشر فضيلت دارند ولی از جهت حقيقت افضل بر انسان نيستند. زيرا اشخاص همه بموجب مراتبشان به اسماء الهی مرتبط می شوند و اسماء الهی همه برغم آثار مختلف آنها افضليتی بر هم نداشته و هر کدام بنحوی بر عالم سلطنت دارند.([118])
عبد صادق نيز بحسب جسدش اهل زمين است ولی بموجب عقلش اهل آسمانهاست، پس وی بعبارتی ديگر «ملکی بشری» و «بشری ملکی» است.([119])
بنابرين امر به سجده بر آدم نيز امر به سجده بر قدرت حق است نه امر به هويت امکانی او، و الا لازمه اش شرک می شود. پس بدليل بلوغ مقام انسانی به قرب الهی و فنای او در ذات حق و بقای او به حق و اينکه روح انسانی آيينه جمال نمای حق بود، مسجود واقع گرديد.([120])
به نظر ابن عربی:
ملک بر نوع انسان بسبب عبادت افضل است، زيرا ملک ذاتاً مشغول تقديس بوده و غفلتی بر وی عارض نمی شود و موجودی که تقديس و تسبيح می کند، مقدس خويش را يافته است و ملائک بذاته اينگونه اند و نشآت طبيعی و امثال اينها موجب غفلت آنها نمی شود، از اينرو مداوم بر تسبيح و تقديس حق مشغولند بر خلاف بشر که طبيعت و مزاج موجب غفلت وی می گردد و ظلم و حجاب برايش ايجاد می کند. البته انسان از حيث نشأه و مقام معنوی همانند فرشتگان و ملائک است و از آنجهت در رأس ملائک است که با دستان خدا و بدون واسطه عناصر ساخته شده و ساير موجودات نيز ساخته نفس انسانی هستند. اما بسبب جسم و طبيعت آن است که غفلت می ورزد و مقامش نازل می شود.([121])
اين انسان بموجب تعليم اسماء الهی «و علم آدم الاسماء کلها...»([122]) مقدم بر ملائک است زيرا به اين سبب متوجه حقايق اکوان و ايجاد موجودات از جمله خود ملائک گرديد و حال اينکه ملائک علم به جميع اسماء ندارند در نتيجه حکمت سجود ملائک بر آدم نيز همين شرافت الهی و علم به اسماء است که در واقع سجده بر خداست.([123])
فضيلت عالم انسان بر عالم اجنّه نيز به تصرفات نفسانی با کمک تأثيرات فلکی و خواص طبيعی اشياء است. بهمين دليل عاصف بن برخيا در عمل کاملتر از جن بود و زودتر توانست تخت بلقيس را برای سليمان حاضر کند. البته در جميع اين موارد اجازه دهنده خود خداست زيرا که حق عين جوارح و قوای روحانی و جسمانی اين افراد شده است.([124])
با اين اوصاف برای تبيين و توضيح و دليل برتری مقام آدم بر فرشتگان قبول اصول زير لازم است:
اصل اول. اينکه اساس موجودات جوهر آنهاست نه اعراضشان و اصل جواهر از عالم امر و مجردات است نه از عالم خلق و ماديات و اصل مجردات، عقول و ارواح کليه هستند نه نفوس سماوی و ارضی و اصل ارواح نيز روح کلی است و ميان اين روح و حق هيچ فاصله ای نيست.
اصل دوم. در سلسله علت و معلول و موجودات، هر موجودی به حق نزديکتر باشد، اشرف و اکمل است زيرا حقتعالی اول به آن و سپس به ديگران می رسد.
اصل سوم. انسان اگر چه بحسب صورت بشری نوعی از حيوانات است ولی بحسب قوه نفسانی و صورت باطنی اخروی قابليت انواع کثير و حقايق متخالف را دارد که بعضی از اين حقايق از جنس ملک، بعضی شيطان، بعضی درنده، بعضی حيوانات ديگر، و بعضی پايينتر از حيواناتند. بعبارت ديگر، هيچ نوعی از انواع از پايينترين تا بالاترين آنها نيست مگر اينکه امکان رسيدن بعضی اشخاص انسانی به آن وجود داشته باشد.
اصل چهارم. موجودات عالم در سلسله نزولی از اعلی به ادنی آمده اند تا به جسمانيات برسند، و در سلسله صعود از ادنی به اعلی می روند تا به حقتعالی برسند. حال در اين سلسله هر کدام اقدم در وجود باشد، اشرف و افضل در سلسله تکوين است و از نظر غايت هر کدام آخر باشد اشرف است. برای تمامی اشياء طبيعی غايتی هست و هيچ موجود ناقصی نيست مگر اينکه بسوی کمال در حرکت باشد.
اصل پنجم. در بين موجودات، انسان بسبب اينکه می تواند از پايينترين به بالاترين مرحله کمال برسد، ممتاز شده است تا حدی که افضل ممکنات بسبب همين قرب و وصول به حق گرديده است.
اصل ششم. منشأ انتقال اين موجود ضعيف به عالم اعلی عنايت فاعل بر اوست، زيرا همانطور که ذکر شد همة موجودات طالب کمال هستند، ولی اينکه انسان به اين مرحله می رسد بدليل عنايت فاعل بر او برای تبديل قوه اش به فعل است. نهايت سير مواد ديگر از «جمادی» به «نباتی» و «حيوانی» است ولی نوع انسانی می تواند از اين مرحله هم بگذرد و بدليل اينکه انسان در حيوانيت ضعيف است «... و خلق الانسان ضعيفاً»([125]) همين ضعف منشأ انفعال و ارتحال او از حالت پايين ببالا و از مقام حيوانی حسی به ملکی عقلی است. ولی ملائک مقرب، احتياج به استکمال و حرکت ندارند زيرا دائم القرب هستند.
ملائک سماوی نيز هر کدام در مقام عبوديت خود بوده و انگيزه ای برای حرکت و ارتقا ندارند چون مدام بر آنها اشراقات می رسد. شياطين نيز بدليل قوه ناری و رسوخ انانيت و حب رياست در آنها حاضر به عبوديت و تغيير فطرت خود نيستند. جمادات نيز بسبب سختی و صلابتشان نمی توانند به دار ديگر منقلب شوند. ولی انسان می تواند از قوة محض تا فعليت محض در حرکت باشد.([126])
در نظر ابن عربی:
عالم اجنه و شياطين فاصله ميان ملک و انسان است، ملائک ارواح منفوخ در، انوار و جنها ارواح منفوخ در بادها و انسانها ارواح منفوخ در، اشباح هستند. پس جنها از عالم برزخ بوده و از جهتی شبيه به انسان و از جهتی ديگر شبيه به ملائکند.
انسان می تواند به عالم برزخ و همجوار جنها برسد و يا از آنها هم بالاتر رفته و به ملائک يا بالاتر از آنها متصل گردد.([127])
اصل هفتم. هرچه که متعلق به بدن باشد، اعم از صورتها يا نفوس حيوانی يا انسانی يا فلکی، همه مصاحب با قوه و استعداد است. بنابرين محتاج جوهری عاقل هستند تا آنها را بالفعل کند، و هرچه که بالفعل شد می تواند کل موجودات شود، زيرا همة موجودات در شأن آنهاست که معقول شوند، مانند صورتهای مادی که معقول بالقوه هستند. پس هرچه که بالفعل کامل شد، هيچ چيز از معقولات از او خالی نيست، و بايد عقل بسيط باشد يعنی صورت کل در عين وحدت گردد و در واقع می تواند مکمل نفوس باشد. پس مکمل نفوس، عقلی روحانی و بالفعل از عالم غيب است.
اصل هشتم: موجودات ممکنه صادره از حق دو سلسله دارند: سلسلة «بدو و صدور» و سلسلة «عود و رجوع». سلسلة «بدو و صدور» از اشرف شروع شده و نزول می کند و سلسلة «عود و رجوع» برعکس. بنابرين اول صدور، عقل اول _ حقيقت محمدی (ص)، اسم اعظم، عقل کلی و عالم عقول است بعد بترتيب نفس کلی و عالم نفوس مجرده و مدرک کليات، نفس خيالی مجرد از اجسام، نفس منطبعه مدرک جزئيات، قوای نفس منطبعه، نفوس نباتی، جواهر معدنی، جواهر عنصری و هيولی که اخص جواهر است. سلسله عود و رجوع به کمال بعد از هبوط رخ می دهد و باز از پايين ببالا مراتب مذکور را طی می کند.
صورت انسانی در اين سلسله صعود و نزول آخرين معانی جسمانی و اولين معانی روحانی است و بعد از مرتبه انسان بشری، مراتب بسياری در صعود است تا برسد به بينهايت. پس نفوس انسانی همانطور که در نهايت متفاوت هستند در بدايت نيز تفاوت دارند.([128])
ابن عربی معتقد است:
رسولان اعقل عقلا و اکمل خلايق هستند، زيرا امر الهی را آنچنان که هست مشاهده می نمايند، بنابرين آنچه را که عالم عقل اثبات می کند، ايشان نيز اثبات می نمايند.([129])
با توجه به مقدمات مذکور، نتيجه می گيريم که برای انسان امکان صعود به مقام بالاترين و شريفترين ملائک هست. همانطور که برای ملائک طبقات متفاوت در وجود نزولی است که اشرف آنها عقول فعاله هستند، برای انسان نيز درجات متفاوتی در صعود وجود دارد که اشرف و اکمل آنها درجه ارواح نبوی (عقل بالفعل) بوده که مکمل نفوس و عقول و شفيع خلايق نزد خداست و بين اينها و خدا واسطه ای وجود ندارد.([130])
از ديدگاه ابن عربی:
انسان کامل _ نه انسانی حيوانی _ کاملترين نشأه و در برگيرندة جميع حقايق عالم و اسماء الهی است. خدا او را به صورت خود آفريده و مجلای اوست از اينرو انسان کامل بسبب مقام جمعی خود، حق را با هر چيزی و صورتی مشاهده می نمايد. پس ملک جزو انسان کامل است و جزء و کل هر کدام خصوصيتی دارند که ديگری ندارد، بنابرين هر کدام از اين دو از جهتی اکمل هستند.([131])
در ميان انسانها نيز خداوند بعضی را بر بعضی برتری داد ولی اين برتری بر حسب انسانيت فرد دانی نيست، بلکه بحسب بعد حيوانيت فرد دانی است که مسخور فرد عالی می شود، زيرا انسان مثل خود را نمی تواند تسخير کند پس تسخير شونده حيوانيت فرد است نه انسانيت او.([132])
در اينکه انسان کامل افضل از جميع مخلوقات، حتی عقول و فرشتگان است، ابن عربی و ملاصدرا هر دو يک نظر دارند، البته در بعضی متون منسوب به ابن عربی جملاتی دال بر افضليّت فرشتگان بر انسان بچشم می خورد بر خلاف بعضی متون که می توان گفت در مورد اول نوع بشری که عامل به نافرمانی و مشوب به ماديّات است مورد نظر می باشد و در مورد دوم مقام انسان کامل منظور است از اينرو تغايری بين دو کلام ايشان نيست، آنچنانکه در همين قسمت نيز مشهود است.

پي نوشت ها :
 

95. تفسير القرآن الکريم، ج 4، ص 133- 135.
96. الفتوحات المکيه، ج 2، باب 7، ف 344- 346، ص 236.
97. اولين موجودی که خداوند خلق کرد عقل بود، به عقل امر شد (به دنيا) برو پس رفت، بعد امر شد(بسوی من) برگرد پس بازگشت.
98. به عزت و جلالم قسم که چيزی دوست داشتنی تر از تو در بين مخلوقات نزد من نيست.
99. تفسير القرآن الکريم، ج 4، ص 133- 135.
100. ای علی بدرستی که خداوند تعالی بود و هيچ موجودی با او نبود، بعد من و سپس تو را بعنوان دو روح از نور جلالش آفريد. پس ما در پيش عرش پروردگار جهانيان بوديم و او را تسبيح و تحميد و تهليل می کرديم و حال اينکه همه اينها قبل از خلقت آسمانها و زمين بود. ملاصدرا، المشاعر، ص 60.
101. الفتوحات المکيه، ج 2، باب 12، ف 521، ص 333 و 334.
102. من پيامبر بودم و حال اينکه آدم بين آب و خاک بود (هنوز آفريده نشده بود).
103. تا خداوند گناهان گذشته و آينده ای را که به تو نسبت می دهند ببخشد. (و حقانيّت تو را ثابت کند) ... (الفتح، 2).
104. و ما تو را جز برای همه مردم نفرستاديم ...(سبأ، 28).
105. الفتوحات المکيه، ج 13، باب 73، ف 339، ص 266 و 267.
106. علما وارثان (علم) پيامبرانند.
107. خداوند بندگانی دارد که نبی نيستند ولی انبيا غبطه آنها را می خورند.
108. علمای امت من مانند انبيای بنی اسرائيل هستند. تفسير القرآن الکريم، ج 7، ص 154و 155.
109. کسی که از پيامبر اطاعت کند خدا را اطاعت کرده است... (النساء، 80).
110. تفسير القرآن الکريم، ج 7، ص 177.
111. همان، ج 7، ص 151- 153 و ج 5، ص 161.
112. الفتوحات المکيه، ج 12، باب 73، ف 331- 333، ص 393- 395.
113. تفسير القرآن الکريم، ج 1، ص 106- 109.
114. فصوص الحکم، فص عيسوی، ص 145.
115. الفتوحات المکيه، ج 8، باب 69، ف 14، ص 56. همان، فص آدمی، ص 50 و 51.
116. و ياد کن هنگامی را که به فرشتگان گفتيم: برای آدم سجده و خضوع کنيد، همگی سجده کردند جز ابليس که سر باز زد و تکبّر ورزيد و از کافران شد. (البقره، 34).
117. تفسير القرآن الکريم، ج 3، ص 5 و 6.
118. الفتوحات المکيه، ج 12، باب 73، ف 153، ص 211 و 212.
119. همان، ج 7، باب 69، ف 539، ص 397.
120. تفسير القرآن الکريم، ج 3، ص 5 و 6.
121. الفتوحات المکيه، ج 12، باب 73، ف 477 و 478، ص 550- 552.
122. و خدای عالم همه اسماء را به آدم تعليم فرمود...(البقره، 31).
123. الفتوحات المکيه، ج 12، ب 73، ف 218- 221، ص 283- 287.
124. فصوص الحکم، فص سليمانی، ص 155.
125. ... و انسان ضعيف آفريده شده است (و در برابر طوفان غرايز مقاومت او کم است). (النساء، 28).
126. تفسير القرآن الکريم، ج 3، ص 59- 71 و ج 2، ص 356- 358.
127. الفتوحات المکيه، ج 2، باب 9، ف 443، ص 281و 282.
128. تفسير القران الکريم، ج 3، ص 59- 71 و ج 2، ص356 و 358.
129. الفتوحات المکيه، ج 9، باب 71، ف 368، ص 332 و 333.
130. تفسير القرآن الکريم، ج 3، ص 59- 71 و ج 2، ص358 و 359.
131. الفتوحات المکيه، ج 9، باب 71، ف 368، ص 332 و 333.
132. فصوص الحکم، فص هارونی، ص 193.

منبع: www.mullasadra.org



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط