مباني معرفت شناسي صدرالمتألهين در مسائل ماوراي طبيعي(3)
نويسنده:علي الله بداشتي
5. فاعل شناسايي
اول، تزكيه. فرد بايد ابتدا به تزكيه نفس خويش بپردازد و درونش را از هواهاي نفساني پاك نمايد چنانكه در مقدمه اسفار ميگويد:
فابدأ يا حبيبي قبل قراءة هذاالكتاب بتزكية نفسك عن هواها فقد افلح من زكيها و قدخاب من دسّيها([32]) پس اي دوست من قبل از قرائت اين كتاب به تزكيه نفست از اميال و هواها بپرداز كه به تحقيق كسي رستگار شد كه نفسش را تزكيه نمود و كسي زيان ديد كه نفسش را آلوده ساخت.
همانگونه كه طهارت نفس موجب سنخيت روح با انوار معارف الهي و حضور حقايق قدسي ماوراي طبيعي نزد نفس ميگردد([33]) تبعيت از هواهاي نفساني موجب محروميت انسان از معارف الهي ميشود چون تبعيت از هوي' و شهوات نفساني نفس را از راه حق بازمي دارد و قلب را از فهم معارف محجوب ميكند چون همانگونه كه نور و ظلمت جمع نميشوند علم و شهوت هم جمع نميگردند، چنانكه صدرالحكما و المتألهين در ذيل روايت نبوي در مورد عالمهايي كه به علمشان عمل نميكنند و در پي آرزوها و اميال نفساني هستند ميگويد:
اتباع الهوي' و الشهوات يصدّ النفس عن طريق الحق و يحجب القلب عن فهم المعارف اذ الشهوة و العلم كَاَنّهُما متضادان.([34])
دوم، اخلاص. بر پوينده معارف ماوراي طبيعي الهي فرض است كه در اين راه اخلاص پيشه نمايد و غايتش را تقرب الي الله نمايد همان گونه كه علماي رباني و حكيمان صمداني بويژه حكيم متأله و صدرالمتألهين اين راه را طي نمودند و خداوند به بركت خلوص قلبيشان سرچشمههاي حكمت را از قلبشان بر زبانشان جاري ساخت، چنان كه صدرالدين شيرازي اين عالم رباني ميگويد:
نحن لم نقصد في تحقيق كل مسئلة و تنقيح كل مطلوب، الاّ التقرب الي الله و ملكوته الاعلي ([35]) ما در تحقيق هر مسئله و منقح ساختن هر مطلوبي چيزي جز تقرب به سوي خدا و ملكوت اعلايش قصد نكردهايم.
سوم، آزاد انديشي. يكي از ويژگيهاي خردمندان آزاد انديشي است بويژه كسي كه ميخواهد در مسائل ماوراي طبيعت سير كند بايد فارغ از شهرت اقوال و كثرت افراد تنها تكيه گاهش حق و حقيقت باشد چنان كه قرآن كريم ميفرمايد: «فبشّر عباديِ الذّين يَستَمعُونَ القَولَ و يَتَّبعوُنَ اَحْسَنه اُولئكَ هَدي'هُمُ الله و اولئكَ هُم اوُلُوالا´لباب»:([36]) پس بشارت بده آن دسته از بندگانم را كه سخنان را ميشنوند و از بهترين آنها پيروي ميكنند اينها كساني هستند كه خدا هدايتشان كرده و اينان خردمندانند. امير المؤمنين علي (ع) نيز ميفرمايد:
ان دين اللهِ لا يُعرَفُ بالرّجال، فاعرف الحقَّ تعرف اَهْلَهُ([37]) دين خدا با تكيه به شخصيت افراد شناخته نميگردد حق را بشناس تا اهلش را بشناسي.
صدرالمتألهين با الهام از كلام امير المؤمنين در مقدمه جلد ششم اسفار كه در علم الهي به رشته تحرير درآورده مينويسد:
الرّجل الحكيم لايلتفت الي المشهور و لايبالي اذا اصاب الحق من مخالفة الجمهور و لايتوجه في كل باب الي من قال بل الي ما قيل([38]) مرد خردمند وقتي به حق رسيد نه به اقوال [نادرست] شهرتيافته اعتنايي ميكند و نه از مخالفت كردن با اعتقاد عامه مردم خاطرش رنجيده ميشود و در هر بابي بدرستي سخن توجه دارد نه به گويندة آن.
صدرالمتألهين از جمله حكمايي است كه در پيمودن قلّههاي حكمت و نيل به حقيقت رياضتهاي علمي و عملي را پيشه خود ساخت و در اين راه نه از دشمني دوران و كينهتوزي اهل زمان بيتاب گرديد و نه از تأييد و تمجيد دلخوش شد، بلكه توجهاش را بسوي مسبّب الاسباب معطوف داشته و بسوي آسان كننده امور دشوار تضرع خالصانه نمود تا آنكه به بركت اين رياضتها و مجاهدتهاي خالصانه روزنه نور حق به سويش گشوده و قلبش سرچشمه حكمت الهي گرديد چنان كه در مقدمه اسفار مينويسد:
فلمّا بقيت علي هذا الحال من الاستتار و الانزواء و الخمول و الاعتزال زماناً مديداً و امداً بعيداً، اشتعلت نفسي لطول المجاهدات اشتعالاً نورياً و التهب قلبي لكثرة الرياضات التهاباً قوياً ففاضت عليها انوار الملكوت و حلّت بها خبايا الجبروت و لحقتها الاضواء الاحدية و تداركتها الالطاف الالهيه فاطلعت علي اسرار لَمْ اكن اطلع عليها الي الان و انكشفت لي رموز لم تكن منكشفة هذا الانكشاف من البرهان بل كل ما علمته من قبل بالبرهان عاينتهُ مع زوائد بالشهود و العيان من الاسرار الالهيه و الحقائق الربانيه.([39]) وقتي مدتي طولاني بر اين حال پوشيدگي [از انظار] و انزوا و فراموششدگي [از افواه] و گوشهگيري [از مردم] باقي ماندم، به سبب مجاهدتهاي طولاني نفسم مشتعل به شعلهاي نوراني گرديد و قلبم به خاطر كثرت رياضتهاي [شرعي] بشدت ملتهب شد در نتيجه انوار ملكوتي بر آن تابيده و پنهانيهاي عالم جبروت بر آن فرود آمد و روشنيهاي درگاه احديت به آن رسيده و الطاف الهي را دريافت نمود در نتيجه بر اسراري آگاهي پيدا كردم كه تا كنون بر من آشكار نبود و رمزهايي از رموز حقيقت بر من منكشف شد كه تا كنون از راه برهان بر من هويدا نشده بود حتي آنچه از اسرار الهي و حقايق رباني كه پيشتر با برهان يافته بودم آن را و بيشتر از آن را با شهود و بالعيان ديدم.
حال كه در سطور گذشته با ديدگاه ملاصدرا «ره» در عوامل و اسباب معرفت مسائل ماوراي طبيعي آشنا شديم مناسب است موانع معرفت را هم بر اساس ديدگاههاي ايشان بررسي نماييم به اميد آنكه عقبههاي دشواري را كه در پيش روي عارف معارف الهيه است بشناسيم و با گذر از اين گسلها در قلة رفيع معرفت حقايق ماوراي طبيعي، بيرق حكمت را به اهتزاز در آوريم.
6. موانع معرفت
يكي از موانع طبيعي معرفت، انس به محسوسات است. هر زمان سخن از لوح قلم و كتاب گفته ميشود فوراً معاني محسوس آن به ذهن متبادر ميشود. مثلاً وقتي سخن از لوح و قلم گفته ميشود فوراً لوح و قلمهاي متعارف امروزي به ذهن ميآيد در حالي كه ميدانيم وقتي خداي سبحان از لوح و قلم سخن ميگويد قطعاً غير از لوح و قلم متعارف مادي است. پس كسي كه ميخواهد در مفاهيم ماوراي طبيعي غور كند لازم است خود را از جمود لفظ برهاند و الفاظ را با توسع در معاني لحاظ نمايد و به اين نكته اساسي متفطن باشد كه در وضع لفظ غايت لفظ مراد است مثلاً غايت قلم نوشتن و غايت چراغ نوردهندگي است. اما متأسفانه برخي افراد جمود بر ظاهر الفاظ و مفاهيم دارند و اين جمود بر مفاهيم عرفي در طول تاريخ تفكر بشري مانع شناخت درست مفاهيم ماوراي طبيعي بوده است چنان كه در تاريخ اسلام مشبّهه به استناد ظواهر قرآن براي خدا دست و چشم و گوش قائل شدهاند و در مقابل در تاريخ فلسفه برخي نپذيرفتند كه بر خدا حتي لفظ موجود را اطلاق كنند چون اين لفظ بر صيغة مفعول است و بر ممكنات اطلاق ميشود و از آن شيءٌ لَهُ الوجود فهميده ميشود، غافل از آنكه فلسفه مقيد به قيودات استعمال لغوي و عرضي نيست چنان كه صدرالمتألهين ميگويد:
جماعَةٌ... تحاشوا اَن يقولوا ان الباري موجود او معدوم، لكون اللفظ علي صيغة المفعول يقدسونه عن ذلك، و ما بحسب اللفظ امر سهل فيما يتعلّق بالعلوم و المعارف كيف و جُلُّ الالفاظ المطلقه في وصفه تعالي بل كُلّها انما المراد منها في حق الباري تعالي' معانٍ هي تكون أعلي و اشرف مما وضعت الاسامي بازائها فكما أن المراد من السمع و البصر السائغين اطلاقها بحسب توقيف الشرعي عليه تعالي ليس معناهما الوضعي، لتقدسه عن الجسمية و الالة، فكذالعلم و القدرة و الوجود و الارادة معانيها في حقه تعالي' أعلي و أشرف مما يفهمه الجمهور، و ليس لنا بدّ من وصفه و اطلاق لفظة من هذه الالفاظ المشتركة المعاني، مَعَ التنبيه علي اَن صفاته صريح ذاته البعيدة عن المعني الذي نتصوره من تلك اللفظة، هذه في صفاته الحقيقيّه([40]) جماعتي از گفتن اينكه خداي تعالي' موجود است يا معدوم پرهيز كردند چون گفتند اين الفاظ بر صيغة مفعول ساخته شده است و خدا منزه از اينگونه اطلاقات است، در حالي كه حل مشكل الفاظ در علوم و معارف آسان است، چرا كه بسياري از الفاظ بلكه همة الفاظي كه در توصيف خداي تعالي بكار ميرود مراد از آنها معاني هستند كه برتر و بالاتر از آن چيزي هستند كه اسامي [عرفی] به ازاي آنها وضع شدهاند. پس همانگونه كه مراد از سمع و بصر كه بر حسب توقيف شرعي در مورد خداي تعالي بكار ميروند معاني وضعي [عرفی] آنها مراد نيست چون خداي تعالي منزه از جسم داشتن و ابزار جسماني است، به همين ترتيب معاني علم و قدرت و وجود و اراده در مورد خداي تعالي برتر و بالاتر از آن معنايي است كه عامه مردم ميفهمند، در حالي كه چارهاي نداريم جز اينكه خداي تعالي را با همين الفاظي كه معانيشان بين خدا و خلق مشترك است توصيف نماييم اما توجه داشته باشيم كه صفات او معرّف ذات او هستند و از معنايي كه در مورد ممكنات تصور ميكنيم دورند.[البته] اين سخن مربوط به صفات حقيقيه اوست.
ملاصدرا در بحث نفس اسفار نيز موانع معرفت به حقايق ماوراي طبيعي را متذكر ميشود و اين موانع را به پنج دسته تقسيم ميكند كه ميتوان اولي را طبيعي و بقيه را عارضي دانست:
1. نقصان جوهر ذات مدرك قبل از آنكه قوي شود؛ مثل نفس كودك [و آنهايي كه رشد فكري پيدا نكردهاند].
2. خباثت نفس و تاريكي درون؛ اين كدورت از دنيادوستي و گناه در نفس حاصل ميشود. و هر قدر كه ظلمت بيشتر باشد مانعيت آن براي كسب معارف الهي بيشتر خواهد بود، چون هر حركت و عملي كه از انسان سر بزند اثري در ذات نفس باقي ميگذارد. پس هر سرگرمي به امور حيواني مثل نقطة سياهي است كه بر روي آينه نقش بسته باشد و كثرت اين سياهيها موجب حجاب نفس از تابش انوار ملكوتي در آن ميشود.
3. روي گرداني از صورت مقصود و غايت مطلوب؛ توضيح اينكه صالحان و مطيعان اگرچه نفس پاك دارند لكن چنين نيست كه عالم به معارف الهي باشند زيرا برخي از آنها در طلب اين معارف نيستند و در مسيري كه به جانب ملكوت گشوده شده است سير نكردهاند يعني در معارف الهي و آيات ربوبي تفكر و تعمق ننمودند تا معرفت تحصيل كنند.
4. حجاب پذيرش اعتقادات عاميانهاي كه از كودكي از روي تقليد و حسن ظن براي انسان حاصل شده است؛ اين اعتقادات بين او و حقيقت حق حايل ميشود و در نتيجه او را از دريافت حقايقي كه مغاير اعتقادات تقليدي اوست مانع ميگردد.
5. غفلت از اصول و روشهاي تحصيل معارف عقلاني؛ چنين نيست كه هر طالب علمي از هر راهي كه خواست به مقصود نايل آيد بلكه تحصيل علم با تفكر يعني يادآوري معلومات گذشته و ترتيب مقدمات متناسب با مطلوب ميسر ميشود، پس جهل به اصول معرفت و كيفيت مرتب نمودن مقدمات به وجهي كه متناسب كشف مجهول باشد مانع از علم به حقايق مجرد عقلي است.([41])
صدرالمتألهين پس از برشمردن اين موانع ميگويد:
فاذا ارتفع هذه الحُجب و الموانع عن قلب الانسان الذي هو نفسه الناطقه تجلّي فيه صورة الملك و الملكوت و هيأة الوجود علي ماهي عليه([42]) پس وقتي اين حجابها و مانعها از قلب انسان يعني نفس ناطقه برطرف شد چهرة ملك و ملكوت [باطن عالم محسوس و اسرار پوشيده از حواس] و حقيقت هستي آنگونه كه هست براي او ظاهر ميشود.
پينوشتها:
32. اسفار ، ج 1، ص 12.
33. در تعريف علم گفتهاند حضور مجرد نزد مجرد ديگري.
34. پيروي كردن هوي' و شهوات مانع پيمودن راه حق و موجب حجاب قلب از فهم معارف است چون علم و شهوت متضادند. (صدرالدين شيرازي، شرح اصول كافي ، چاپ سنگي، ص 173).
35. اسفار، ج 6، ص 6.
36. زمر، آيه 20.
37. ناظم زاده، سيد اصغر، جلوههاي حكمت (گزيده موضوعي كلمات اميرالمؤمنين علي(ع))، دفتر تبليغات قم، ص 180.
38. اسفار، ج 6، ص 6.
39. همان، ج 1، ص 8.
40. همان، ج 1، ص 77.
41. همان، ج 9، ص 136 ـ 138، با تلخيص و ترجمه، ايضاً ر.ك: ج 1، ص 362.
42. همان، ص 139.
/ج