زنجیره عرضه ناب، چابك و تركیب آنها
نويسنده:
تولید به صورت قراردادی یا پیمانی توسط تأمین كنندگان برون مرزی با هزینه های پایین، یك موضوع جذاب در عرصه اقتصاد جهانی است؛ ولی متأسفانه این تصمیمات، بدون توجه كافی به نیازمندیها، تقاضای بازار و سیستم تحویل مناسب انجام می شود كه معمولا نتایج نامطلوبی را به همراه دارد.
با توجه به اینكه محصولات به شیوه های مختلف و در بازارهای متفاوت رقابت می كنند، لذا سیستم های تحویل می بایستی با در نظر گرفتن كلیه جوانب طراحی شوند. عرضه در مناطق اقتصادی از نظر هزینه، امتیازات قابل توجهی دارد ولی مشكل برقراری تعادل بین سطوح بالای موجودی در مقابل توانایی پاسخگویی كمتر، به صورت شدیدتری در این مناطق جلوه گر می شود. زمانی كه این شرایط با تقاضای ناپایدار و بازار غیر قابل اطمینان همراه باشد؛ برقراری تعادل به علت ریسك كهنگی(مازاد موجودی) یا كمبود، دشوارتر نیز می شود. به گفته «فیشر»، تمایز قائل شدن بین محصولات پایدار كه روی قیمت رقابت می كنند و محصولات خاص كه برسرعت عمل در پاسخ تأكید دارند بسیار ضروری است.
از همین رو، عرضه ناب ، با مفاهیم توانمند سازی جریان و حذف تغییرات ناخوشایند با عرضه چابك برای رفع نیاز روز افزون به پوشش تنوع و عدم اطمینان تقاضا،در راستای مقابله با مشكلات مطروحه فوق تركیب شده و رویكرد نوینی با عنوان ناب چابك (Leagile)را به وجود آورده اند كه مورد استفاده بسیاری از شركتهای موفق جهان واقع شده است.
موفقیت و شكست زنجیره عرضه در بازار در نهایت توسط مشتری یا مصرف كنندهٔ نهایی تعیین می شود. رساندن كالای درست ،در قیمت و زمان مناسب به مصرف كننده ، نه تنها مهمترین عامل برای موفقیت رقابتی است بلكه نقش كلیدی در بقای یك نهاد تجاری دارد. بنابراین، در راستای برقراری یك استراتژی جدید زنجیره عرضه، رضایت مشتری و شناخت بازار عناصر حیاتی و ضروری در این عرصه هستند. تنها زمانی كه محدودیتهای بازار شناخته شده باشند، یك واحد می تواند به تهیه، استخراج و توسعهٔ استراتژی در جهت پوشش نیازهای زنجیره عرضه و در واقع مشتری نهایی اقدام كند.
شیوه ها و ایده های بهبود عملكرد زنجیره عرضه در تلاش جهت هماهنگی عرضه و تقاضا طراحی شده اند، بنابراین، به طور حتمی به كاهش هزینه ها و ارتقاء سطح رضایت مشتری به طور همزمان منجر می شوند. این مهم همیشه نیازمند كاهش هرچه بیشتر عدم اطمینان برای امكان پذیر ساختن پیش بینی صحیح تقاضای بالا دست بوده است. ولی گاهی اوقات حذف كامل عدم اطمینان از زنجیره عرضه به علت طبیعت و نوع محصول ناممكن است. اگر یك محصول بسیار وابسته به مد باشد، با توجه به طبیعت محصول تقاضای آن غیر قابل پیش بینی خواهد بود. بنابراین، زنجیره های عرضه خاص كه در چنین شرایطی عمل می كنند می بایست از استراتژی برخوردار باشند كه به آنها توانایی برقراری تعادل بین عرضه و تقاضا را بدهد.
شركتهایی كه با در نظر داشتن عدم اطمینان، استراتژی تجاری خود را طراحی می كنند، نتیجه این دوراندیشی خود را در قالب بهترین عملكرد در مقابل رقبایشان با رویكرد واكنشی خواهند دید. جالب است بدانید بخش عمده ای از عدم اطمینان در زنجیره عرضه توسط خود سیستم ایجاد، القا و توسط اثر «شلاق چرمی» شدیدتر نیز می شود. عدم اطمینان ناشی از خود سیستم، اغلب ناشی از استراتژی ها و روابطی است كه سیستم درگیر آنهاست؛ بنابراین، تحت كنترل مستقیم سیستم و مدیریت قرار دارند و لذا می توان بسیاری از نتایج نامساعد آنها را با تلاش زیاد كاهش داد. اگر این فاز از مسئولیت به خوبی برآورده شود زنجیره عرضه تنها با چالش عدم اطمینان موجود در بازار مواجه خواهد بود كه به خودی خود شرایط را بسیار ساده تر می كند.
بیش از۳۰ سال از زمانی كه اسكینر (Skiner) نظریه «موازنه طراحی مكانیكی» را جهت مدیریت پارامترهای متناقض تولید مطرح كرد می گذرد. هیچ كس نمی تواند یك هواپیمای مسافربری ۵۰۰ نفره با قابلیت فرود آمدن بر كشتی و شكستن دیوار صوتی طراحی كند؛ مشابه این حالت مقوله تولید است. متغیرهای هزینه، زمان، محدودیت های تكنولوژیك، رضایت مشتری و ... بر آنچه مدیریت در صدد انجام آن است اثر می گذارد. «استراتژی تولیدی» بایستی با آگاهی نسبی از این تضادها و لزوم انتخاب بین معیارهای رقابتی مانند سرعت، كارایی، كیفیت، هزینه و... و یا حالتهای تركیبی اتخاذ شود.
به بیان دیگر، زنجیره عرضه نیازمند پذیرش استراتژی است كه مناسب هر دو نوع محصولات آنها یعنی «خاص و بازاری» باشد. در این مقاله سعی بر آن است كه سه نوع از این استراتژی ها یعنی ناب، چابك و ناب چابك تشریح شود.
دورهٔ عمر محصولات خاص كوتاه بوده و در عین حال عدم اطمینان زیادی در تقاضایشان وجود دارد. بنابراین، زنجیره عرضه را در معرض هر دو نوع ریسك كمبود و كهنگی (مازاد موجودی) قرار می دهند . یك نمونه محصولات خاص، لباسهای مد روز هستند. چالش عمده برای زنجیرهٔ عرضه درگیر با چنین محصولاتی، توسعه یك استراتژی برای بهبود تناسب عرضه و تقاضا و همچنین توانمندسازی كمپانی برای پاسخ سریعتر به نیاز بازار است.
محصولات بازاری مانند انواع كنسروها عمدهٔ خروجیهای یك واحد تولیدی هستند. این محصولات، دوره زندگی طولانی و ثبات تقاضا دارند؛ زیرا كالاهایی جا افتاده در بازار با یك مدل شناخته شده مصرف هستند. در این مورد عامل عمدهٔ بقا و در واقع هدف اصلی ، كاهش هزینه هاست.
به گفته هیل (Hill) (۱۹۹۳)، تفاوت قابل ملاحظه ای بین این دو گروه محصولات وجود دارد. از یك منظر مطابق جدول شماره یك، برای محصولات خاص عامل كافی موفقیت در بازار «فراهم بودن» است در حالی كه برای محصولات بازاری «قیمت» است. كیفیت و زمان تحویل، فاكتورهای لازم حضور در بازار برای هر دو نوع محصول هستند؛ درحالی كه قیمت و فراهم بودن به ترتیب عوامل لازم برای محصولات خاص وبازاری هستند. نكته ای كه جدول شماره یك بر آن تأكید دارد، این است كه زنجیره عرضه می بایستی عملكرد قابل قبولی در مورد هر دو دسته عوامل لازم و كافی رقابت و موفقیت داشته باشد.
از آنجا كه این دو دسته محصول به تقاضای دو بازار متفاوت پاسخ می دهند، طبیعتاً برای پاسخگویی، نیازمند به كارگیری رویكرد های متفاوتی هستند. تنها در صورت شناخت ویژگیهای محصول، نیازمندیهای بازار و چالشهای مدیریت است كه یك استراتژی برای تضمین عملكرد بهینه زنجیره عرضه قابل طراحی است. این هدف از طریق توسعه استراتژی هایی كه اثر عدم اطمینان ناشی از سیستم و متعاقب آن اثر شلاق چرمی را كاهش می دهند قابل دستیابی است.
در این تحلیل همچنان كه موجودی (سطح آب) كم می شود، منابع ایجاد ضایعات (سنگها) در قالب دیركرد، تطابق كیفی ضعیف، آماده سازیهای طولانی، فرایندهای غیر قابل اطمینان و ... ظاهر می شوند. حذف این ضایعات باعث پائین آمدن سطح موجودی بدون اثر منفی در جریان مواد (كشتیها) می شود. ثابت شده كه مدیریت تولید به موقع به صورت همزمان خدمات مشتری و كارایی را با تمركز بر حذف موادها بهبود می بخشد؛ بدین صورت كه از طریق كاهش زمانهای آماده سازی، كنترل آماری فرایند، تعمیرات و نگهداری جامع بهره ور و... منابع تغییر و عدم قطعیت در داخل زنجیره عرضه و متعاقباً نیاز به موجودی برای حفظ جریان كاهش می یابد.
یك شیوه جایگزین برای تنظیم جریان مواد، سرمایه گذاری در ظرفیتهای بالقوه است. این گزینه از دیدگاه سنتی یا ناب به علت تضاد با مبانی تولید متمركز رد می شود؛ در حالی كه با كمی دقت نظر متوجه می شویم ظرفیت بالقوه منابع، یك مشخصه ضمنی تولید سلولی و از ملزومات انعطاف پذیری است و در واقع استفاده از ظرفیت اطمینان به جای موجودی احتیاطی یك اصل كارایی و بهبود در بخش خدمات است. در واقع برای طراحی یك سیستم تحویل كامل علاوه بر موارد فوق، مقابله با ناپایداری تقاضا نیز ضروری است؛ عرضه چابك كه بر پایه پاسخگویی سریع است در این مورد اثربخش عمل می كند به همین دلیل از آن به عنوان یك گزینه یا آلترناتیو در كنار عرضه ناب جهت تقویت استراتژی های زنجیره عرضه یاد می شود. عرضه چابك با محصولات خاص، نو و تقاضای غیر پایدار شناخته شده و بر تحویل دامنه وسیعی از محصولات با تقاضایی غیر مطمئن تمركز می كند. در جدول شماره دو تمایزهای شاخص بین این دو دسته عرضه بیان شده اند:
استفاده از دانش بازار و مفهوم شركت مجازی در راستای بهره برداری مناسب از فرصتهای پر سود در بازار پر نوسان؛ توسعه یك جریان ارزشی برای حذف كلیه ضایعات از جمله زمان و همچنین تضمین یك برنامه ریزی یكنواخت.
لازم به ذكر است، چیزی كه در تولید ناب به عنوان ضایعات انگاشته می شود ممكن است در تولید چابك عاملی مطلوب باشد. برای توضیح بهتر در این رابطه می توان به گفته «مك هاگ» در سال ۱۹۹۵ اشاره كرد كه می گوید: در تولید ناب مشتری محصولات خاصی را خریداری می كند در حالی كه در تولید چابك مشتری ظرفیتی را رزرو می كند كه در صورت تقاضا می بایستی در مدت زمان كوتاهی پاسخ داده شود.
با توجه به این توضیحات، محصولات بازاری، متناسب شرایط تولید و عرضه ناب هستند؛ چراكه تقاضا نسبتاً قابل پیش بینی و برنامه ریزی نیازمندیها كه از ملزومات این نوع زنجیره است امكان پذیر می شود. از سوی دیگر، محصولات خاص بیشتر مناسب محیط چابك هستند كه در آن تقاضای ناپایدار به عنوان یك ریسك تجاری، پذیرفته شده است. در چنین شرایطی یك رویكرد كلی و غیر تخصصی ممكن است مناسب نباشد. برای حل چنین مشكلاتی مفاهیم ناب و چابك با استفاده استراتژیك از مفهوم نقطه جدایش می توانند در قالب یك سیاست واحد با یكدیگر تركیب شوند.
منابع:
۱. R. Stratton, R.D.H. Warburton. The strategic integration of Agile and Lean supply. Int. J. production Economics ۸۵ (۲۰۰۳) ۱۸۳-۱۹۸
۲. Rachel Mason-Jones, Ben Naylor and Denis R. Towill. Lean, Agile or Leagile? Matching your supply chain to the marketplace. Int. J. PROD. RES , ۲۰۰۰, VOL.۳۸,NO.۱۷ , ۴۰۶۱-۴۰۷۰
۳. Rachel Mason-Jones, Ben Naylor and Denis R. Towill. Engineering the leagile supply chain. Int. J. Agile Management Systems(۲۰۰۰) ۵۴-۶۱
۴. The TOC Center, Inc. Current Reality Tree
میلاد جاسمی زرگانی: كارشناس ارشد واحد مدیریت توسعه شبكه بهره وری – سازمان ملی بهره وری ایران
سارا مینائیان: كارشناس معاونت سرمایه گذاریهای صنعتی – سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران
منبع:ماهنامه تدبیر
ارسال توسط كاربر محترم: omidayandh
با توجه به اینكه محصولات به شیوه های مختلف و در بازارهای متفاوت رقابت می كنند، لذا سیستم های تحویل می بایستی با در نظر گرفتن كلیه جوانب طراحی شوند. عرضه در مناطق اقتصادی از نظر هزینه، امتیازات قابل توجهی دارد ولی مشكل برقراری تعادل بین سطوح بالای موجودی در مقابل توانایی پاسخگویی كمتر، به صورت شدیدتری در این مناطق جلوه گر می شود. زمانی كه این شرایط با تقاضای ناپایدار و بازار غیر قابل اطمینان همراه باشد؛ برقراری تعادل به علت ریسك كهنگی(مازاد موجودی) یا كمبود، دشوارتر نیز می شود. به گفته «فیشر»، تمایز قائل شدن بین محصولات پایدار كه روی قیمت رقابت می كنند و محصولات خاص كه برسرعت عمل در پاسخ تأكید دارند بسیار ضروری است.
از همین رو، عرضه ناب ، با مفاهیم توانمند سازی جریان و حذف تغییرات ناخوشایند با عرضه چابك برای رفع نیاز روز افزون به پوشش تنوع و عدم اطمینان تقاضا،در راستای مقابله با مشكلات مطروحه فوق تركیب شده و رویكرد نوینی با عنوان ناب چابك (Leagile)را به وجود آورده اند كه مورد استفاده بسیاری از شركتهای موفق جهان واقع شده است.
موفقیت و شكست زنجیره عرضه در بازار در نهایت توسط مشتری یا مصرف كنندهٔ نهایی تعیین می شود. رساندن كالای درست ،در قیمت و زمان مناسب به مصرف كننده ، نه تنها مهمترین عامل برای موفقیت رقابتی است بلكه نقش كلیدی در بقای یك نهاد تجاری دارد. بنابراین، در راستای برقراری یك استراتژی جدید زنجیره عرضه، رضایت مشتری و شناخت بازار عناصر حیاتی و ضروری در این عرصه هستند. تنها زمانی كه محدودیتهای بازار شناخته شده باشند، یك واحد می تواند به تهیه، استخراج و توسعهٔ استراتژی در جهت پوشش نیازهای زنجیره عرضه و در واقع مشتری نهایی اقدام كند.
شیوه ها و ایده های بهبود عملكرد زنجیره عرضه در تلاش جهت هماهنگی عرضه و تقاضا طراحی شده اند، بنابراین، به طور حتمی به كاهش هزینه ها و ارتقاء سطح رضایت مشتری به طور همزمان منجر می شوند. این مهم همیشه نیازمند كاهش هرچه بیشتر عدم اطمینان برای امكان پذیر ساختن پیش بینی صحیح تقاضای بالا دست بوده است. ولی گاهی اوقات حذف كامل عدم اطمینان از زنجیره عرضه به علت طبیعت و نوع محصول ناممكن است. اگر یك محصول بسیار وابسته به مد باشد، با توجه به طبیعت محصول تقاضای آن غیر قابل پیش بینی خواهد بود. بنابراین، زنجیره های عرضه خاص كه در چنین شرایطی عمل می كنند می بایست از استراتژی برخوردار باشند كه به آنها توانایی برقراری تعادل بین عرضه و تقاضا را بدهد.
شركتهایی كه با در نظر داشتن عدم اطمینان، استراتژی تجاری خود را طراحی می كنند، نتیجه این دوراندیشی خود را در قالب بهترین عملكرد در مقابل رقبایشان با رویكرد واكنشی خواهند دید. جالب است بدانید بخش عمده ای از عدم اطمینان در زنجیره عرضه توسط خود سیستم ایجاد، القا و توسط اثر «شلاق چرمی» شدیدتر نیز می شود. عدم اطمینان ناشی از خود سیستم، اغلب ناشی از استراتژی ها و روابطی است كه سیستم درگیر آنهاست؛ بنابراین، تحت كنترل مستقیم سیستم و مدیریت قرار دارند و لذا می توان بسیاری از نتایج نامساعد آنها را با تلاش زیاد كاهش داد. اگر این فاز از مسئولیت به خوبی برآورده شود زنجیره عرضه تنها با چالش عدم اطمینان موجود در بازار مواجه خواهد بود كه به خودی خود شرایط را بسیار ساده تر می كند.
بیش از۳۰ سال از زمانی كه اسكینر (Skiner) نظریه «موازنه طراحی مكانیكی» را جهت مدیریت پارامترهای متناقض تولید مطرح كرد می گذرد. هیچ كس نمی تواند یك هواپیمای مسافربری ۵۰۰ نفره با قابلیت فرود آمدن بر كشتی و شكستن دیوار صوتی طراحی كند؛ مشابه این حالت مقوله تولید است. متغیرهای هزینه، زمان، محدودیت های تكنولوژیك، رضایت مشتری و ... بر آنچه مدیریت در صدد انجام آن است اثر می گذارد. «استراتژی تولیدی» بایستی با آگاهی نسبی از این تضادها و لزوم انتخاب بین معیارهای رقابتی مانند سرعت، كارایی، كیفیت، هزینه و... و یا حالتهای تركیبی اتخاذ شود.
به بیان دیگر، زنجیره عرضه نیازمند پذیرش استراتژی است كه مناسب هر دو نوع محصولات آنها یعنی «خاص و بازاری» باشد. در این مقاله سعی بر آن است كه سه نوع از این استراتژی ها یعنی ناب، چابك و ناب چابك تشریح شود.
● محصولات خاص و بازاری
دورهٔ عمر محصولات خاص كوتاه بوده و در عین حال عدم اطمینان زیادی در تقاضایشان وجود دارد. بنابراین، زنجیره عرضه را در معرض هر دو نوع ریسك كمبود و كهنگی (مازاد موجودی) قرار می دهند . یك نمونه محصولات خاص، لباسهای مد روز هستند. چالش عمده برای زنجیرهٔ عرضه درگیر با چنین محصولاتی، توسعه یك استراتژی برای بهبود تناسب عرضه و تقاضا و همچنین توانمندسازی كمپانی برای پاسخ سریعتر به نیاز بازار است.
محصولات بازاری مانند انواع كنسروها عمدهٔ خروجیهای یك واحد تولیدی هستند. این محصولات، دوره زندگی طولانی و ثبات تقاضا دارند؛ زیرا كالاهایی جا افتاده در بازار با یك مدل شناخته شده مصرف هستند. در این مورد عامل عمدهٔ بقا و در واقع هدف اصلی ، كاهش هزینه هاست.
به گفته هیل (Hill) (۱۹۹۳)، تفاوت قابل ملاحظه ای بین این دو گروه محصولات وجود دارد. از یك منظر مطابق جدول شماره یك، برای محصولات خاص عامل كافی موفقیت در بازار «فراهم بودن» است در حالی كه برای محصولات بازاری «قیمت» است. كیفیت و زمان تحویل، فاكتورهای لازم حضور در بازار برای هر دو نوع محصول هستند؛ درحالی كه قیمت و فراهم بودن به ترتیب عوامل لازم برای محصولات خاص وبازاری هستند. نكته ای كه جدول شماره یك بر آن تأكید دارد، این است كه زنجیره عرضه می بایستی عملكرد قابل قبولی در مورد هر دو دسته عوامل لازم و كافی رقابت و موفقیت داشته باشد.
از آنجا كه این دو دسته محصول به تقاضای دو بازار متفاوت پاسخ می دهند، طبیعتاً برای پاسخگویی، نیازمند به كارگیری رویكرد های متفاوتی هستند. تنها در صورت شناخت ویژگیهای محصول، نیازمندیهای بازار و چالشهای مدیریت است كه یك استراتژی برای تضمین عملكرد بهینه زنجیره عرضه قابل طراحی است. این هدف از طریق توسعه استراتژی هایی كه اثر عدم اطمینان ناشی از سیستم و متعاقب آن اثر شلاق چرمی را كاهش می دهند قابل دستیابی است.
● عرضه های ناب و چابك
در این تحلیل همچنان كه موجودی (سطح آب) كم می شود، منابع ایجاد ضایعات (سنگها) در قالب دیركرد، تطابق كیفی ضعیف، آماده سازیهای طولانی، فرایندهای غیر قابل اطمینان و ... ظاهر می شوند. حذف این ضایعات باعث پائین آمدن سطح موجودی بدون اثر منفی در جریان مواد (كشتیها) می شود. ثابت شده كه مدیریت تولید به موقع به صورت همزمان خدمات مشتری و كارایی را با تمركز بر حذف موادها بهبود می بخشد؛ بدین صورت كه از طریق كاهش زمانهای آماده سازی، كنترل آماری فرایند، تعمیرات و نگهداری جامع بهره ور و... منابع تغییر و عدم قطعیت در داخل زنجیره عرضه و متعاقباً نیاز به موجودی برای حفظ جریان كاهش می یابد.
یك شیوه جایگزین برای تنظیم جریان مواد، سرمایه گذاری در ظرفیتهای بالقوه است. این گزینه از دیدگاه سنتی یا ناب به علت تضاد با مبانی تولید متمركز رد می شود؛ در حالی كه با كمی دقت نظر متوجه می شویم ظرفیت بالقوه منابع، یك مشخصه ضمنی تولید سلولی و از ملزومات انعطاف پذیری است و در واقع استفاده از ظرفیت اطمینان به جای موجودی احتیاطی یك اصل كارایی و بهبود در بخش خدمات است. در واقع برای طراحی یك سیستم تحویل كامل علاوه بر موارد فوق، مقابله با ناپایداری تقاضا نیز ضروری است؛ عرضه چابك كه بر پایه پاسخگویی سریع است در این مورد اثربخش عمل می كند به همین دلیل از آن به عنوان یك گزینه یا آلترناتیو در كنار عرضه ناب جهت تقویت استراتژی های زنجیره عرضه یاد می شود. عرضه چابك با محصولات خاص، نو و تقاضای غیر پایدار شناخته شده و بر تحویل دامنه وسیعی از محصولات با تقاضایی غیر مطمئن تمركز می كند. در جدول شماره دو تمایزهای شاخص بین این دو دسته عرضه بیان شده اند:
● ارتباط عرضه های ناب و چابك
استفاده از دانش بازار و مفهوم شركت مجازی در راستای بهره برداری مناسب از فرصتهای پر سود در بازار پر نوسان؛ توسعه یك جریان ارزشی برای حذف كلیه ضایعات از جمله زمان و همچنین تضمین یك برنامه ریزی یكنواخت.
لازم به ذكر است، چیزی كه در تولید ناب به عنوان ضایعات انگاشته می شود ممكن است در تولید چابك عاملی مطلوب باشد. برای توضیح بهتر در این رابطه می توان به گفته «مك هاگ» در سال ۱۹۹۵ اشاره كرد كه می گوید: در تولید ناب مشتری محصولات خاصی را خریداری می كند در حالی كه در تولید چابك مشتری ظرفیتی را رزرو می كند كه در صورت تقاضا می بایستی در مدت زمان كوتاهی پاسخ داده شود.
با توجه به این توضیحات، محصولات بازاری، متناسب شرایط تولید و عرضه ناب هستند؛ چراكه تقاضا نسبتاً قابل پیش بینی و برنامه ریزی نیازمندیها كه از ملزومات این نوع زنجیره است امكان پذیر می شود. از سوی دیگر، محصولات خاص بیشتر مناسب محیط چابك هستند كه در آن تقاضای ناپایدار به عنوان یك ریسك تجاری، پذیرفته شده است. در چنین شرایطی یك رویكرد كلی و غیر تخصصی ممكن است مناسب نباشد. برای حل چنین مشكلاتی مفاهیم ناب و چابك با استفاده استراتژیك از مفهوم نقطه جدایش می توانند در قالب یك سیاست واحد با یكدیگر تركیب شوند.
منابع:
۱. R. Stratton, R.D.H. Warburton. The strategic integration of Agile and Lean supply. Int. J. production Economics ۸۵ (۲۰۰۳) ۱۸۳-۱۹۸
۲. Rachel Mason-Jones, Ben Naylor and Denis R. Towill. Lean, Agile or Leagile? Matching your supply chain to the marketplace. Int. J. PROD. RES , ۲۰۰۰, VOL.۳۸,NO.۱۷ , ۴۰۶۱-۴۰۷۰
۳. Rachel Mason-Jones, Ben Naylor and Denis R. Towill. Engineering the leagile supply chain. Int. J. Agile Management Systems(۲۰۰۰) ۵۴-۶۱
۴. The TOC Center, Inc. Current Reality Tree
میلاد جاسمی زرگانی: كارشناس ارشد واحد مدیریت توسعه شبكه بهره وری – سازمان ملی بهره وری ایران
سارا مینائیان: كارشناس معاونت سرمایه گذاریهای صنعتی – سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران
منبع:ماهنامه تدبیر
ارسال توسط كاربر محترم: omidayandh