عام و خاص و مطلق و مقيد(1)

عام و خاص و مطلق و مقيد(1) نویسنده : موسوي بجنوردي مبحث اول: عام و خاص مقدمه پيش از شروع بحث دربارة عام و خاص ، شايسته است كه به تعريف اين دو اصطلاح و نيز بيان فرق بين عموم و مطلق بپردازيم ، و به اقسام عام و آنچه دلالت بر عموم مي كند و نيز مخصص اشاره نمائيم: 1. عموم عموم سريان و شمول مفهوم است براي كلية اموري كه مفهوم مورد نظر صلاحيت اشتمال بر آنها را دارد . در مقابل خصوص كه شمول و سريان ندارد ، زيرا جزئي است و جزئي ممتنع الصدق علي كثيرين است...
دوشنبه، 16 خرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عام و خاص و مطلق و مقيد(1)

عام و خاص و مطلق و مقيد(1)


 

نویسنده : موسوي بجنوردي




 

مبحث اول: عام و خاص
 

مقدمه
 

پيش از شروع بحث دربارة عام و خاص ، شايسته است كه به تعريف اين دو اصطلاح و نيز بيان فرق بين عموم و مطلق بپردازيم ، و به اقسام عام و آنچه دلالت بر عموم مي كند و نيز مخصص اشاره نمائيم:

1. عموم
 

عموم سريان و شمول مفهوم است براي كلية اموري كه مفهوم مورد نظر صلاحيت اشتمال بر آنها را دارد . در مقابل خصوص كه شمول و سريان ندارد ، زيرا جزئي است و جزئي ممتنع الصدق علي كثيرين است و بدين سبب قابليت انطباق و شمول و سريان ندارد . البته تعاريفي از اين قسم در مورد عام و خاص جزء تعاريف حقيقي نيستند يعني تعريف به جنس ، فصل و يا به حد تام و حد ناقص و رسم تام و رسم ناقص نمي باشند ، بلكه شرح الاسم اند كه همان تعريف به اظهر الخواص باشد و در نتيجه نه جامع و نه مانع اند .

2. فرق بين عموم و اطلاق
 

در مورد فرق بين عموم و اطلاق نيز گفته ميشود كه : مطلق همانند عموم گزارشگر شمول و سريان است با اين فرق كه در عموم ، شمول و سريان بالوضع است يعني واضح است كه هر يك رشته از الفاظ و يا يك سلسله از اعداد را براي شمول و سريان وضع مي كند . حال آنكه در مطلق ، شمول و سريان بالوضح نيست بلكه به مقدمات حكمت است يعني ما پس از اتمام شدن مقدمات حكمت ، استفادة شمول و سريان مي نمائيم . عليهذا چنانچه عموم و مطلق تعارض پيدا كنند عموم هميشه مقدم خواهد بود . زيرا ظهور عام در عموم بالواضح است و متوقف بر چيزي نيست و بدين جهت مقدمات حكمت است ظهور تعليقي است و ميدانيم كه مقتضي تعليقي نمي تواند با مقتضي تنجيزي معارضه نمايد .

3. اقسام عام
 

عموم بر چند قسم است : عام استغراقي و مجموعي و بدلي .
البته در هر سه قسم عموم واجد معنا ي شمول و سريان است ولي نحوة شمول و سريان در آنها فرق مي كند .
الف- در عام استغراقي شمول و سريان براي هر يك از افراد بطو ر استقلال و انفراد وجود دارد . يعني در عام استغراقي عموم به عدد تمام افرادي منحل ميشود كه سريان و شمول احاطه شان مي كند . اگر افراد مخاطب عام صد نفر باشند ، عموم منحل به صد خطاب ميشود و اين خطاب براي يك يك افراد بطور مستقل موجود است . بدين جهت گفته ميشود كه : د رعام استغراقي هر يك از افراد داراي امتثال مستقل و عصيان مستقل است ، به طوري كه اگر بعضي از آنها امتثال كنند و بعضي ديگر عصيان نمايند براي امتثال كنندگان ثواب وجود دارد و نسبت به كسانيكه عصيان نموده اند موجبات عقاب فراهم ميگردد و در نتيجه عقاب ميشوند .
ب- در عام مجموعي ، شمول براي افراد بطور اجتماع است . يعني در صورتي ميتوان گفت امتثال وجود دارد كه مجموع ( من حيث المجموع ) امتثال امر كرده باشد . بنابراين اگر گفته شود كه تمام مردم مجتمعا“ بايد فلان كار را انجام بدهند در صورتيكه يكنفر از آنها كار مورد بحث را انجام ندهد عام مجموعي حاصل نمي گردد زيرا مورد خطاب موجود نشده است . پس در عام مجموعي يك امتثال و يك عصيان وجود دارد ، امتثال عبارت از آوردن تمامي افراد است و عصيان عبارتست از عدم اتيان و لو عدم اتيان يك فرد .
ج. در عام بدلي ، شمول و سريان به نحو بدلي است . يعني مكلف در مقام تطبيق مأمور به در خارج در سعه قرار دارد و مخير به تطبيق مأموربه با هر يك از افراد است . مثلا وقتي كسي دستور ميدهد كه برايش آب را بياورند و مشخص نكند چه نوع آبي ، درجه نوع ظرفي ، و به چه شكلي دستور گيرنده مخير است آب را در ليوان بگذارد ، در جام آب بگذارد ، آب خيلي خنك باشد يا چنين نباشد و …. يعني مكلف در مقام امتثال مخير به تطبيق مأمور به با هر فردي از افراد طبيعت مورد دستور است .
به تعبير ديگر مكلف در تطبيق صرف الوجود با هر يك از افراد طبيعت مخير است . در واقع وقتيكه به انسان دستور داده ميشود كه برو و طبيعت فلان چيز راموجود كن ، طبيعت به صرف الوجود موجود ميشود . ( و صرف الشيئي لا يتثني ولا يتكرر ) : صرف الوجود يك مصداق بيشتر ندارد و شخص در تطبيق صرف الوجود مخير است . يعني اختيار دارد كه در مقام امتثال صرف الوجود طبيعت را با هر فرد و با هر خصوصيت و با هر صنفي از افراد و خصوصيات فرديه و اصناف اين طبيعت تطبيق نمايد . عام بدلي يعني علي البدل و در ان همة افراد در عرض هم (( علي حد سواء )) قرار دارند و ميان خصوصيات فردية آنها هيچگونه امتيازي نيست و با آوردن هر خصوصيتي ، طبيعت موجود ميشود . در اينجا بزرگان اشكال كرده اند كه د ر عام بدلي عموم مستفاد از وضع نيست ، بلكه استفادة آن به مقدمات حكمت است .
در عام بدلي ما از خارج مي دانيم كه خواست مولا از جعل و تشريع حكم ، صرف الوجود طبيعت است و خصوصيات فرديه از خواستة وي خارج اند .
مولا گفته است برو طبيعت آب را موجود كن . اينجا عقل است كه در مقام امتثال به مكلف مي گويد تو در تطبيق صرف الوجود مخيري و ميتواني هر خصوصيتي از خصوصيات فرديه اين طبيعت را كه بخواهي ، ايجاد نمائي .
بنا بر اين وقتي عقل اين استفاده را ميكند وضع در كار نيست . اشكالي كه پيش ميايد آنست كه نمي توان از اين تعريف كه مقتضي عموم شمول و سريان تنجيزي است در عام بدلي استفاده كرد .

4. آنچه دلالت بر عموم مي كند
 

بر اي عموم ، الفاظي مخصوص هست كه دال بر معناي شمول و سريان است . ادات دال برعموم يا بالوضع چنين اند و يا بالا طلاق . كل ، جميع ، تمام ، دائما“، از ادات هستند . يك هيئت نيز ممكن است دلالت بر عموم داشته باشد : مثل نكرة واقعه در سياق نفي يا نهي يا جمع محلي به الف و لام ، كه به جنس و يا جمع دلالت دارد . اين الفاظ يا هيئتهاي جملات كه دال بر شمول و سريان اند از طرف واضح براي عموم و شمول وضع گرديده اند . نكته قابل ذكر آن است كه لفظ كل و يا هر چيز ي كه واجد اين معنا ، يعني شمول و سريان است بالوضع ، بر عموم مدخول خود دلالت دارد اين شمول وسريان ميتواند براي فرد فرد بطور مستقل ( عام استغرافي ) و يا من حيث المجوع ( عام مجموعي ) باشد و تابع مدخول خويش است و فرق نمي كند كه كل ما بمعنا ها در عام مجموعي وارد بشود يا در عام استغرافي . هم چنين است نكرة واقعه در سياق نفي و نهي و جمع محلي به الف و لام و 0000 كه د رتمام اينها معاني حاصل از ناحيهمدخولات است .

5. مخصص
 

مخصص بر دو نوع است : مخصص متصل ، مخصص منفصل .
الف . مخصص متصل
هنگامي مخصص متصل است كه د رنفس كلام قرينه اي مشخص نمايد تمام افراد مورد كلام نيستند بلكه صنف و يا دسته خاصي از آنها محل كلامند . مثلا وقتي گفته ميشود : (( اكرام العلماء العدول )) : دانشمندان عادل را اكرام كن ، اگر لفظ عادل بيان نمي شد اكرام تمامي دانشمندان ، چه عادل چه فاسق را شامل مي گرديد . اما گوينده بالفظ عادل مشخص مي كند كه خواسته مولا اكرام مخصوص عدول از دانشمندان است و بنا بر اين در خواسته مولا اكرام دانشمندان غير عادل مندرج نيست و اين گروه سببيت از براي اكرام ندارد . پس از همان آغاز ، انعقاد ظهور كلام د رخصوص قرينة موجود در جمله خواهد بود در نتيجه ظهور كلام بر كل افراد نيست تا قرينه اي ديگر بعدا“ بيابد. بلكه از همان ابتداء ، ظهور بر خلاف قرينة كامل ـ كه همان قرينه مخصص متصل باشد منعقد نمي شود .
ب- مخصص منفصل
مخصص منفصل عبارت است از قرينه اي كه در يك كلام ديگر ميآيد . مثلا گوينده ميگويد (( اكرام العلماء )) و ساكت ميشود .
اينجا ظهور در اين است كه مولا اكرام هر دانشمندي را اعم ا ز عادل يا فاسق خواسته است و خصوصيتي ديگر به هيچ وجه ذكر نشده است .
اما گوينده بعدا“ دركلامي ميگويد : (( لا تكرم الفساق من العلماء )) ، اگر دانشمندي فاسق بوداكرامش نكنيد. مطابق تعريف ، قرينه اي كه در كلام آخر آمده است خواستة مولارا در جملة اول (اكرم العلماء) مشخص كرده يعني روشن ساخته است كه مقصود گرامي داشتن هر عالمي اعم از عادل و فاسق نيست و آنها كه بايد اكرام شوند خصوص علماي عدول هستند نه علماي فساق. بنابراين اصولاظهورمنعقد در عموم است اما وقتي قرينة صارفه ميآيد ظهور اين قرينه بر ظهور اولي حكومت دارد چون ظهور اولي ظهور بالوضع و ظهور بالا طلاق است نه بالنصوصيه ، ولي ظهور دوم در خصوص قرينه ظهور بالنصوصيه است و قهرا“ ظهور بالنصوصيه مقدم بر ظهور اول حاكم بر آن است.
منبع: www.lawnet.ir
ادامه دارد...



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط